به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، در ابتدای این برنامه که شامگاه ۲۸ اردیبهشت در پیامرسان اجتماعی بله برگزار شد، سیدسلمان صفوی، رئیس مرکز بین المللی مطالعات صلح لندن در بخشی از سخنان خود بیان کرد: شهید حسن طهرانی مقدم از ستارگان سپاه عشق بود که ذکر و فکر، علم و عمل را با هم آمیخته بود. یکی از خروجی های معجون متافیزیکی شخصیت شهید طهرانی مقدم، خلق حماسه علم و تولید موشکهای دفاعی ایران عزیز شد. او از پیشگامان اقتدار ملت غیور ایران در دوره معاصر است. شهید طهرانی مقدم دانشمندی ربانی بود که علم و ایمان متعالی را در خدمت دفاع از ملت متجلی کرد. وی نماد ایمان، علم و عمل، و مصداق بارز مومن صالح بود که بنا به نیازهای زمان و مکان صبورانه بهترین کار نیک را به مدد همکاران مخلص در سپاه به ثمر رساند.
سیدمسعود علویتبار، شاعر و فعال فرهنگی در ادامه این نشست به لزوم و ضرورت خلق آثار متعدد در قالب کتاب در رابطه با سیر و سلوک و زندگانی شهدا پرداخت و از کتاب «مردی ابدی» به عنوان مثال یاد کرد و گفت: کتاب «مرد ابدی»، اثر معصومه سپهری روایتی مستند و مفصلترین کتابی است که به زندگی شهید حسن طهرانی مقدم میپردازد.
وی افزود: رهبر معظم انقلاب در بازدید اخیرشان از نمایشگاه کتاب بر نگارش آثار خواندنی در حوزه انقلاب و دفاع مقدس تاکید کردند. به نظر میرسد «مرد ابدی» از آن دست آثاری است که میتواند خلأهای موجود در حوزه ادبیات دفاع مقدس را پر کند و بهخوبی نشان دهد که چطور یک انسان معمولی از طبقه متوسط جامعه پس از انقلاب و با رهنمودهای امام (ره) توانست رشد کند و با انجام تحقیقات علمی، آن هم در سالهای پس از جنگ که تنور کار علمی و پژوهشی چندان گرم نبود، موجب سربلندی ایران و جهان اسلام شود.
علویتبار ادامه داد: موشکهایی که شهید طهرانیمقدم طراحی کرد و پایهگذار دانش آن در کشور شد، در روزگاری برای جهان اسلام افتخارآفرین شد و مایه سربلندی مردم فلسطین و تمام مسلمین فراهم کرد که برخی از دولتهای عربی عادیسازی روابط با رژیم صهیونیستی را در پیش گرفتند و به آرمان فلسطین پشت کردند.
در این محفل ادبی که با بداههنویسی اساتید خوشنویس ایران و هند نظیر مسعود ربانی و آرمان حبیب همراه بود شاعرانی و هنرمندانی همچون علیرضا قزوه، سید سلمان صفوی، امیر عاملی، رضا اسماعیلی، سید مسعود علوی تبار، سید سلمان عابدی، مسعود ربانی، رسول شریفی، عمادالدین ربانی، مهدی باقرخان، نغمه مستشار نظامی، پروانه نجاتی، فاطمه ناظری، عاطفه جوشقانیان، فاطمه نانی زاد، لیلی حضرتی، سیده کبری حسینی بلخی، صامره حبیبی، محدثه عمید، سارا عبدالهی فر، مریم فروزان کیا، ام البنین بهرامی، و صبا فیروزی حضور داشتند.
برخی از اشعار ارائه شده در این نشست را با هم مرور میکنیم:
فاطمه عارف نژاد
اخم کردی و رعدوبرق آمد ابرها را به سمت باران برد
آرزوهای دوربردت را باد تا رزمگاه طوفان برد
ماه بود و غرور دیدن تو، وقت، وقت ستارهچیدن تو
شب غم را نگاه روشن تو به افقهای نورباران برد
به کجاها نگاه میکردی که دل دوردستها لرزید؟
چشمهایت چه دوربینی بود که دل از برجک نگهبان برد؟
رنگ خون مینوشت خودکارت، چرخ زد دور نقشه پرگارت
برق چشم همیشهبیدارت خواب از چشم نابکاران برد
یاعلی گفتی و ارادهٔ تو پنجه در پنجهٔ ستم انداخت
دستهایت چه آبرویی از همهٔ دستگاه شیطان برد!
ساحران چاره جستجو کردند: «راه حل چیست؟» گفتگو کردند
تا همه هرچه بود رو کردند، قهرمان یک عصا به میدان برد
لشکر دیو و دد صف اندر صف، آرش از خاک خود گرفت هدف
امر حق آمد، از کمان شرف تیر با اشتیاق فرمان برد
نه فریب و نه قصهپردازی، در شبِ پخش زندهٔ بازی
دید دنیا چطور باخت حریف، دید دنیا چطور ایران برد
سید سلمان عابدی (هندوستان)
کهنه سرباز ره قرآن و دین
عزت اسلام و فخر مسلمین
او که «طهرانی مقدم» نام اوست
لشکر ایران زمین را آبروست
عاشق و دلداده ی الله بود
با سپاه اولیا همراه بود
آسمان در قدرت و تسخیر اوست
سربلندی در جهان تقدیر اوست
بهر ایران عزّ و عزت خواه بود
از توان موشکی آگاه بود
ما دو چشم از اشک تر میداشتیم
پا به پایش گام بر میداشتیم
یاد او در قلب ما پاینده است
یاد یاران شهیدش زنده است
عاطفه جوشقانیان
خودت شوراندی آخر خشم فرزندان رستم را
همان شب که شکستی حرمت این خاک و پرچم را
چه باک از مرگ تا ما تشنهی دیدار دلداریم
که با این تشنه کامیها گرفتیم آب زمزم را
ولی بعد از شهادت همچنان دستان ما باز است
ندیدی ضرب شست ناب طهرانی مقدم را؟
صدای اقتدار ماست یا تو؟ گوش کن قدری
تو که کر میکنی با ادعایت گوش عالم را
چه شب ها که غذای غزه رگبار مسلسل بود
تو حالا نوش جان کن وعدهای این مشت محکم را
هنوز آن انتقام سخت مانده، انتخابش کن
چه ایامی؟ چه ماهی؟ فاطمیه یا محرم را..؟
پروانه نجاتی
خبر آمد خبر پیچید در هم
صدای انفجار و بغض و ماتم
شهادت افتخار ماست اما
دربغا، حیف، طهرانی مقدم
سید مسعود علویتبار
الا ای خاک سرخ ای عشق ای جان
الا ای سرزمین مهر، ایران
شهیدانت چو طهرانی مقدم
مرام مردمانت چون شهیدان
سیده کبری حسینی بلخی (افغانستان)
به وقت رزم چون کوهی مصمم
به فصل مهربانی یار و همدم
خلاصه شیر روز و زاهد شب
شهید عشق طهرانیمقدم
مسعود ربانی
باید ورق زد عشق را از ابتدای تو
فصل جدیدی میرسد با دستهای تو
رویای تو هرگز نخواهد بر زمین افتاد
روشن شده دنیای ما با کیمیای تو
روبای طهرانی مقدم اتفاق افتاد
گلخن شده گلشن به یمن دستهای تو
این اولین درس قشنگ انتقام ماست
نابودی دشمن، اگر شد خونبهای تو
این گونه آتش زد بخرمن های نامردان
باید ببلعد دشمنت را اژدهای تو
ام البنین بهرامی
در چشمهایت کوه غیرت، غرش دریاست
جنس نگاهت روح بخشیدن به یک رویاست
رویای ایرانی که چون خورشیدرخشانو
همچون نگین سرخ در کل جهان پیداست
محصول رنج سالهای خون دل خوردن
پهپاد و موشک گوشهای از اقتدار ماست
ترسی که از نام تو و یاران تو دارند
در چشم پر از کین اسراییلیان پیداست
آنروز لبخند تو میفهماند دشمن را
ایران پر از فریاد طهرانی مقدمهاست
روزی چه زیبا حاج قاسم یادمان آورد
پشت تمام قدرت ما رمز یا زهراست
فاطمه نانیزاد
کشانده با غمش هر سو، سیاهی محرم را
نشانده بر دل پرچم، شرار زخم و ماتم را
شهادت پر گرفت از آسمان سرخ آغوشش
شهادت بال و پر وا کرد این شور دمادم را
نبرد و رزم او در جبههها، گلبانگ پیروزی
حماسه آفرین دیدند این کوه مجسم را
چه عزمی داشت در فتح تمام قلهها باری
به چشم یک جهان آورد این عزم مصمم را
دوباره لالهها بزمی به راه انداختند آری
خبر کردند انگاری شقایق های عالم را
خبر تیری به جان ها و خبر داغی به دل ها شد
خبر آمد، خبر آمد که تهرانی مقدم را
رسول شریفی
مثل یک رود، رود روان بود
مثل یک کوه، کوه گران بود
با خدا الفتی داشت در دل
سینه اش آبی بی کران بود
زندگی را شهیدانه طی کرد
در نگاهش شهادت نهان بود
از شهیدان رفته نشان داشت
در همه عمر خود بی نشان بود
خاطرش را ملالی نمی ریخت
دیدنش مثل رنگین کمان بود
اشک و اخلاص را توامان داشت
بی ریا، ساده و مهربان بود
قدرت موشکی را بنا کرد
آشنا با نیاز زمان بود
میتوانیم را او عمل کرد
سختکوشی که خود پرتوان بود
در تلاش و جهادی مداوم
یار و همسنگر دوستان بود
دشمنان در کمینش شب و روز
آتش خرمن دشمنان بود
همتش هست با ما، اگر نیست
آنکه در پای ایرانمان بود
صبا فیروزی
تاج شرف و عزت و ایمان شدهای
اسطوره سرزمین شیران شده ای
هستی پدر موشکی کشور ما
تو باعث افتخار ایران شده ای
محدثه عمید
بلندآوازه و جاوید، ایران
کُنام شرزهشیران و دلیران
یَلانش یکّه و رویینتبارند
در آیین و منش، اسفندیارند
هزاران فتنه این خاکِ کُهن دید
هزاران نعشِ خونین پیرُهن دید
به هر جا دشمنش تیری بینداخت
یکی آرش شد و «آن» تیر انداخت
چو ققنوسی که از خاکسترش خاست
دوباره این وطن، چهرهْ بیاراست
چه میدانیم از جانمایه جنگ
حکایتهای رزم و آهن و سنگ
همان سنگی که با فرمانِ طالوت
شکاف انداخت بر سیمای جالوت
همان سنگی که خون شد جاری از آن
سیاوشها بر آن افتاده بیجان
تو میدانستی این افسانهها را
تو خواندی قصّهی پروانهها را
حدیدِ آتشینپر در کمان شد
گذشت از مرزها و بیکران شد
تو گویی جان گرفته سنگِ داوود
حصارِ آهنین را کرده نابود
ببارید آتش و شد سیلِ سیحون
ز بُن لرزید بر خود کوهِ صهیون
کجایی ای تنِ در خاک خفته
ببینی غنچهی رؤیا شکفته
تو رفتی آرزویت را ندیدی
گلی از باغ آن رؤیا نچیدی
گمانم قصّهیِ ناگفته این است
تمام غُصّهی «زینب» همین است
به گوشم میرسد اما ندایی
که نزدیک است آن فتحِ نهایی
منادی سردهد گلبانگ «رَجعَت»
مقدّم، کاظمیها، حاج همّت
تمام عاشقان در انتظارند
شهیدان تشنه دیدار یارند
لیلی حضرتی
تفسیر بلند آفتابید شما
سرچشمه آیههای نابید شما
در محضر دلباختگان بیمنت
دل را به خدای عشق دادید شما
صامره حبیبی
هلا روح تشنه به باران رسیدی
تو ای خون تازه، به شریان رسیدی
خودت را شکستی که از نو بسازی
به سختی گذشتی که آسان رسیدی
به فتح الفتوح علوم زمانه
دلیرانه رفتی، فراوان رسیدی
تلاش تو میگفت ما میتوانیم
که از خشکسالی به آبان رسیدی
تو ای پارسایی که بی ادعا، تا
بلندای تاریخ ایران رسیدی
عصایی که افکنده ای اژدها شد
تو با عزم راسخ به ایمان رسیدی
شگفتا چه نوری که در سایه ی آن
خرامان به اشراق عرفان رسیدی
چه آبان سرخی از آتش گذشتی
در آغوش پرچم به یاران رسیدی
هلا مرد نستوه خط مقدم
شهیدانه تا خط پایان رسیدی
و گمنامی تو، تماشایی ات کرد
کنون سرو مجنون به اکران رسیدی
نیره جهانشاهی
اینک از عطر شمیم لالهها
میدمد جانی دوباره در تنم
میدرخشد بر فراز قلهها
نام والایت شهید میهنم
مانده در گوش زمان فریاد تو
میدرخشی هر سحر وقت اذان
میتراود از وجودت شهد علم
از تو میگیرد وطن همواره جان
صنعتی که زاده علم تو بود
آتشی افکنده بر جان ستم
بزم موشک ها چو رعدی پر خروش
دشمنت را برده تا مرز عدم
جای سبز گام هایت پر طنین
می تراود بر مدار اقتدار
مرغ های آتشین بالت کنون
لرزه اندازد به خصم نابکار
مانده طهرای مقدم پرفروغ
در خطوط زرنشان دفترم
میدرخشد هر زمان چون آفتاب
بر فراز قلههای کشورم
عمادالدین ربانی
این کوهمرد ما چقدر با اراده بود
با رود و صخره دم خور و همخانواده بود
ساقی مرا به لطف نما مست مست مست
سرگرم خویش هستم و او مست باده بود
باید شهید بود که روزی شهید شد
او مثل حاج قاسم ما صاف و ساده بود
باید به احترام شهیدی باییستیم
از ترس قلب دشمن او ایستاده بود
در قحطسالها پدر موشکی شدی
مرد بزرگ! مثل تو مادرنزاده بود
پرپر شدی و در غم تو آب دیده ریخت
دنیا دوباره دسته گلی آب داده بود
...
نظر شما