شنبه ۲۷ مرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۵۳
کم‌توانی هرگز به معنی ناتوانی نیست

در این مطلب به معرفی کتاب «رویای امانوئل» به نویسندگی لاری تامپسون و تصویرگری شون کوئالز از انتشارات پرتقال که شبنم حیدری‌پور آن را به فارسی برگردانده است، پرداخته‌ایم.

سرویس کودک و نوجوان خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه خداوردی: خواندن زندگی‌نامه‌ها، یکی از بهترین روش‌ها برای آشناشدن بچه‌ها با رویدادها و فرازونشیب‌های واقعی زندگی افرادِ تأثیرگذار جهان و الهام‌گرفتن از آن‌هاست. با خواندن این‌دست از کتاب‌ها می‌توانیم به جای آن افراد فکر و زیست کنیم و در بزنگاه‌های زندگی‌اش با او شاد و غمگین شویم و درنهایت یک گام به پختگی و کمالی که او در طول حیاتش کسب کرده است نزدیک شویم.

یکی از این کتاب‌ها، کتاب مصور «رویای امانوئل» (Emmanuel's Dream) داستانی واقعی از جنس امید و تلاش در مورد زندگی امانوئل افوسو یبوآ است. این کتاب سعی دارد با روایت‌کردن داستان انگیزه‌بخش او، به کودکان درسِ تلاش، پایمردی، ناامیدنشدن در برابر مشکلات طاقت‌فرسا و اعتمادبه‌نفس بدهد. امانوئل کودکی بود که وقتی در خانواده‌ای آفریقایی در کشور غنا به دنیا آمد، دو چشم درخشان او در نور پلک زدند، دو شُش سالم او حسابی گریه راه انداختند و دو مشت ریزه‌میزه‌اش باز و بسته شدند؛ اما فقط یک پای سالمش تکان خورد! او از ابتدای تولد فقط یک پای سالم داشت؛ به همین دلیل همه خیال می‌کردند که او هیچ کاری نمی‌تواند بکند، به هیچ دردی نمی‌خورد و فقط مایه گرفتاری خواهد بود. پدر امانوئل که متوجه نقص عضو او شد، خانواده‌اش را برای همیشه ترک کرد و هیچ‌وقت برنگشت؛ اما مادرش به او ایمان داشت و فرزندش را با امید و انگیزه بزرگ کرد. او که معنی نام خودش آسایش بود، اسم کودکش را امانوئل گذاشت. امانوئل معنای عمیقی داشت؛ این نام یعنی «خداوند همیشه با ماست.».

وقتی امانوئل بزرگ‌تر شد، مادرش به او گوشزد کرد که او می‌تواند هر چیزی را که دلش می‌خواهد داشته باشد؛ اما تنها شرطش این است که باید خودش آن را به دست بیاورد. امانوئل هم به حرف مادرش گوش کرد و از هیچ تلاشی دریغ نکرد. او یاد گرفت چهاردست‌وپا برود و لی‌لی کند، یاد گرفت آب بیاورد و از درختان نارگیل بالا برود، او حتی کفش دیگران را هم واکس می‌زد تا پول به دست بیاورد و وقتی مادر از کول‌کردن و بردن او به مدرسه عاجز شد، از آن روز به بعد، امانوئل خودش لی‌لی کنان به مدرسه می‌رفت و برمی‌گشت: ۶ کیلومتر راه! با یک پا! آن هم خودش تنها!

در مدرسه هم وقتی بچه‌ها او را مسخره می‌کردند و با او بازی نمی‌کردند، امانوئل تمام تلاشش را کرد تا از راه درست آهسته‌آهسته در دل دوستانش جا باز کند. مادر امانوئل از همان دوران کودکی به فرزندش یاد داد که او هیچ فرقی با دیگر بچه‌ها ندارد و اگر تلاش کند به هر چیزی که آرزویش را دارد، دست پیدا می‌کند. امانوئل که پسری باهوش، با قلبی بزرگ و یک پای سالم بود، همیشه رویای دوچرخه‌سواری با دوستانش را در سر داشت. او با وجود اینکه که بارها و بارها زمین خورد، ناامید نشد و دست از دست تلاش برنداشت تا درنهایت با پشتکار به خواسته‌اش رسید و دوچرخه‌سواری را یاد گرفت.

وقتی امانوئل ۱۳ ساله بود، بیماری مادر و ناتوانی او در تأمین مخارج زندگی باعث شد که امانوئل یک شب بدون خبر از خانه بیرون بزند و با قطار به سمت پایتخت کشورش، شهر آکرا برود و با کارکردن در آنجا مخارج خانواده‌اش را تأمین کند. روزهای ابتدایی هیچ‌کس امانوئل را جدی نمی‌گرفت و حاضر نبود به او کار بدهد؛ فروشنده‌ها و رستوران‌دارها به او می‌گفتند که از مغازه‌شان بیرون برود و مانند دیگر افراد کم‌توان که گدایی می‌کردند گدایی کند؛ اما امانوئل هیچ‌وقت دستش را جلوی هیچ‌کس دراز نکرد تا اینکه بالاخره یک روز صاحب یک غذافروشی به او کار و جایی داد که بتواند زندگی کند؛ اما امانوئلِ تلاش‌گر به همین قانع نشد و وقت‌هایی هم که توی غذافروشی کاری نداشت، بیکار نمی‌ماند و کفش‌های مردم را واکس می‌زد تا پول در بیاورد و برای خانواده‌اش بفرستد. یک روز صبح وقتی امانوئل برای خرید براق‌کننده کفش به مغازه‌ای رفته بود، مغازه‌دار که خیال می‌کرد او برای گدایی به مغازه‌اش آمده است با او بدرفتاری کرد و به او ناسزا گفت؛ امانوئل هم که غرورش شکسته بود، پولش را روی پیشخوان مغازه کوبید! درست است که درنهایت مغازه‌دار از او عذرخواهی کرد؛ اما امانوئل هیچ‌وقت این اتفاق را فراموش نکرد.

پس از دو سال دوری از خانه، وقتی حال مادرش بدتر شد، مجبور شد به خانه برگردد تا پیش مادرش بماند. روز سال نو، مادر امانوئل که در بستر بیماری بود، به پسرش گفت: «همیشه آبرومند زندگی کن، هیچ‌وقت گدایی نکن و هرگز دست از تلاش‌کردن برندار.» و صبح روز بعد از دنیا رفت. امانوئلِ دل‌شکسته که حرف‌های آخر مادرش را یک هدیه می‌دید، می‌خواست به نصیحت‌های مادرش احترام بگذارد و به همه نشان بدهد که کم‌توانی هرگز به معنی ناتوانی نیست! او رویای بزرگی در سر داشت که باید آن را برآورده می‌کرد و برای تحقق آن فقط به یک دوچرخه نیاز داشت. هیچ‌کس کمکش نکرد؛ چراکه همه فکر می‌کردند هدف او، یعنی دوچرخه‌سواری‌کردن دورتادور غنا، غیرممکن است؛ اما امانوئل ناامید نشد و تصمیم گرفت برای بنیاد ورزشکاران کم‌توان هم نامه بنویسد. این نامه کلی توی راه بود تا به شهر سن دیگو در ایالت کالیفرنیای آمریکا برسد؛ ولی نتیجه آن موفقیت‌آمیز بود و آن‌ها برایش یک دوچرخه، به اضافه کلاه، شلوارک، جوراب و دستکش دوچرخه‌سواری فرستادند! خودش هم بیکار ننشست و در کنار تمرین‌هایش، کلی این در و آن در زد تا بالاخره توانست یک تاکسی کرایه کند تا در طول راه، آب آشامیدنی، دوربین فیلم‌برداری و بهترین دوستانش را همراه خودش داشته باشد.

امانوئل پای کم‌توانش را به دوچرخه بست، پای سالمش را روی رکاب گذاشت و راه افتاد. او با پیراهنی که به رنگ‌های پرچم کشورش بود و روی آن نوشته بود «کم‌توان» شرق و غرب و شمال و جنوب کشورش را طی کرد و به همه نشان داد که کم‌توانی هرگز به معنی ناتوانی نیست. در طول راه، امانوئل با مردم - چه آن‌هایی که کم‌توانی جسمی داشتند و چه آن‌هایی که سالم بودند- با کشاورزان فقیر و آدم‌های ثروتمند، با رهبران دینی، نماینده‌های دولتی و خبرنگاران حرف زد؛ او می‌خواست همه او را با معلولیتش ببینند و صدا و پیامش را بشنوند. پسربچه‌ای که خیلی‌ها خیال می‌کردند مایه گرفتاری خانواده‌اش می‌شود، حالا به یک قهرمان ملی تبدیل شده بود.

امانوئل سفر حیرت‌انگیزش را در ۱۰ روز تمام کرد؛ اما این تنها موفقیت او نبود؛ او ثابت کرد همان‌طور که یک نفر برای تغییر دنیا کافی است، یک پای سالم نیز برای انجام‌دادن هر کاری کافی است. پیامی را که این کتاب سعی دارد در تک‌تک کلمات و تصاویرش با شما درمیان بگذارد در جمله‌ای منصوب به خود امانوئل افوسو که در پایان این کتاب آورده شده است، خلاصه می‌کنم: «هیچ‌کدام از ما توی این دنیا کامل و بی‌نقص نیستیم. فقط باید تلاش کنیم تا بهترین کاری را که می‌توانیم، انجام دهیم.». پس بیایید ما هم مانند امانوئل و دیگر افراد الهام‌بخش دنیا، در هر شرایطی تلاش کنیم و بدون ناامیدی، همان کاری را که از ما برمی‌آید، به بهترین شکلش انجام دهیم.

کتاب «رویای امانوئل» به قلم لاری تامپسون و تصویرگری شون کوئالز در ۳۶ صفحه مصور رنگی، شمارگان هزار نسخه و به بهای ۹۸ هزار تومان از سوی انتشارات پرتقال (واحد کودک و نوجوان انتشارات خیلی سبز) برای کودکان ۳ تا ۷ سال منتشر شده است.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط