به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در ایلام، اسلام انصاریفر شاعر و روزنامهنگار ایلامی در گرامیداشت هفته دفاع مقدس و به احترام شهدای گمنام، شعری زیبا سرود و در اختیار ایبنا قرار داد.
تقدیم به مادران شهدای گمنام و مفقودالاثر
گوشیام زنگ میخورد، هی زنگ
زنگ میریزد از در و دیوار
ماندهام، سخت خستهام در خود
خسته از زنگهای در تکرار
لای خطهای دفتر شعرم
ردی از خون تازه ماه است
شهر از پشت پنجره پیداست
اتفاقی غریب در راه است
میرود تا به عمق احساسم
زنگ؛ هی تیر میکشد در سر
از خودم باز میزنم بیرون
از خودم خسته میشوم دیگر
ناشناس است، بر نمیدارم
بر دلم سایه شک افتاده
پشت این خط چه چیز پنهان است؟
چه کسی این شماره را داده؟
پشت هم زنگ میزند، این بار
توی گوشم صداش میپیچد
یک نفر راه میرود اینجا
زنگ آهنگ پاش میپیچد
یک نفر مثل سایهای موهوم
خانه را گوشه گوشه میپاید
از میان خطوط سردرگم
هی صدای گلوله میآید
از صدای گلوله می فهمم
ماه توی محاق افتاده
دور و نزدیک، بی گمان یک جنگ
در سرم اتفاق افتاده
میزنم روی لمسی گوشی
باز هم دل اگر چه در بیم است
آنچه از سمت دور میآید
خش خش موج دار بی سیم است
یک نفر حرف میزند ناگاه
پشت بی سیم، بی گمان زخمیست
در صدای شکستهاش درد است
در خودم گیج میشوم، او کیست؟
از مسیر عبور میگوید
از دل سنگری که خونین است
آسمان، موقعیت است امروز
موقعیت گلولهآگین است
از هوایی عجیب میگوید
از حضور ستارهها، از شب
از تمنای بوسهای شیرین
بوسه مادرانهای بر لب
یاد مادربزرگ می افتم
پیرتر شد ولی نشد دلسرد
سالها با خیال فرزندش
منتظر بود تا که برگردد
سالها رفت با تفحصها
با دعا رو به سمت معبودش
قسمتش بود تا نبیند باز
روی ماه عزیز مفقودش
پشت بی سیم یک نفر مانده
راز این مانده، بی خبر، در چیست؟
لب به هم میزنم، لبم خشک است
تا بپرسم از او که نامش کیست
لب به هم میزنم، نمیپرسم
میشوم گیج، میشوم بی تاب
ناگهان زنگ میخورد ساعت
ناگهانی که می پرم از خواب
میروم سمت پنجره، غمگین
شهر مثل همیشه آرام است
میوزد عطر خاصی از کوچه
کوچه ما شهید گمنام است.
نظر شما