سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - فاطمه سلیمانی ازندریانی: یادم نیست اولینبار اسم فلسطین را کی شنیدم. مثلاً چندساله بودم که فهمیدم جایی توی این کره خاکی هست به اسم فلسطین که سالهاست درگیر جنگ و اشغال است. مثلاً چندساله بودم که فهمیدم به جمعه آخر ماه رمضان میگویند روز قدس و مردم به خاطر فلسطینیها با زبان روزه راهپیمایی میکنند.
اسم این سرزمین را از خیلی وقت پیش شنیدهام اما چیز زیادی دربارهاش نمیدانستم. آنقدری میدانستم که مسجدی به نام بیتالمقدس در فلسطین وجود دارد که ششضلعی است و به مسلمانان اجازه نمیدهند در آن مسجد نماز بخوانند. گاهی هم تصاویری از دختران بیحجاب فلسطینی میدیدیم که آزادانه توی خیابانها میچرخند و برخی به ما طعنه میزدند که آنها آزادترند.
همه این ماجراها گذشت تا چندسال پیش که مسئله اشغال دوباره خانههای فلسطینی پیش آمد. توی رسانهها میدیدیم که مردم را از خانههایشان بیرون میکردند و بعد اسرائیلیها ساکن آن خانهها میشدند. توی فیلمها زنان و مردانی را میدیدیم که جلوی خانه خودشان ایستادهاند و به ساکنین جدید ناسزا میگویند.
همان روزها بود که عدهای شروع کردند به روشنگری درباره فلسطین. با نقشه و عکس توی صفحات مجازی نشانمان دادند که کرانه باختری کجاست و غزه کجا و فرق این دو را برایمان روشن کردند. حتی فهمیدیم آن مسجد شش گوشه آن مسجد اصلی نیست که همه دعواها سر آن است.
حالا از فلسطین بیشتر میدانستیم و حماس را بیشتر میشناختیم. حالا فهمیده بودیم که غزه یک زندان بزرگ روباز است. دغدغهمان درباره قدس و غزه و فلسطین محدود میشد به همان روز قدس. هم ما و هم رسانهها.
تا هفت اکتبر و شروع یک نسلکشی جدید. حالا دیگر نمیتوانستیم غزه و فلسطین را نبینیم. حالا همانقدر دلنگران آن پسربچه ترسیده توی فیلم بودیم که نگران بچه کوچک خودمان بودیم. بچه خودمان را بغل میکردیم و برای بچههای بیپناه غزه اشک میریختیم و مویه میکردیم. بعضیهامان توی صفحههایمان شروع کردیم به ابراز انزجار. برخی دوباره شروع کردند به روشنگری. برخی پول و طلا برای جبهه مقاومت و مردم گرسنه غزه ارسال کردند و برخی دست به قلم شدند و از فلسطین نوشتند.
مثل مرضیه اعتمادی با کتاب «ماهیها به دریا برمیگردند». داستانی واقعی که با تخیل آمیخته شده. بخش تخیلی ماجرا مربوط به یک زن و شوهر جوان است که در یک سوئیت دانشجویی زندگی میکنند و همسایهای فلسطینی دارند و بخش واقعی داستان، داستان زندگی آن خانواده فلسطینی است. زندگی در بستر تاریخ.
در این کتاب تخیل و واقعیت آنقدر در هم تنیده شده که اگر کسی نویسنده اثر را نشناسد گمان میکند که همه اتفاقات واقعی است. ای کاش نویسنده در مقدمه کتاب، هم درمورد بخش تخیلی داستان توضیح میداد و هم به روند مصاحبهها اشاره میکرد. البته نبود این مقدمه در اصل ماجرا خللی ایجاد نکرده.
مرضیه اعتمادی را پیش از این به عنوان نویسنده کتابهای ناداستان میشناختیم اما این بار با همان قلم روان و شیرین تا حدود زیادی از پس خلق داستان برآمده است. هم گرهافکنی هم تعلیق و هم شخصیتپردازی. گرچه همه اینها در خدمت روایت اصلی داستان است. جذابیت ماجرای اصلی باعث شده تا فاصله بین گرهگشاییها تا گره بعدی پر شود و روند بدون تعلیق داستان به چشم نیاید.
نویسندگان زیادی هستند که برای بیان واقعیت متوسل به داستان میشوند. یکی از ترفندهایی که در چندسال اخیر رایج شده زاویه داشتن با سوژه اصلی یا بیخبری از آن است. مثلاً یک مسیحی یا یک مسلمان اهل تسنن وارد مسیر اربعین میشود و کمکم با فلسفه اربعین آشنا میشود. یا آشنایی یک دختر بیحجاب با یک خانواده شهید و تحول دختر.
مرضیه اعتمادی هم برای روایت ماجرای خانواده همسایه از همین ترفند استفاده کرده. عاطفه شخصیت اصلی داستان با مسئله فلسطین بیگانه است و در روند داستان کمکم با آن آشنا میشود. اما تفاوت این داستان با داستانهای مشابه این است که عاطفه این داستان یک زن جوان مذهبی است و قرار نیست متحول شود. او فقط قرار است تحت تأثیر قرار بگیرد.
اما آیا لازم است که همیشه از این تکنیک استفاده کنیم؟ به نظر من نه. حتی اگر عاطفه با مسئله فلطسین آشنایی داشت هیچ ضربهای به روایت اصلی وارد نمیشد. حتی آشنایی او با مسئله فلسطین میتوانست برخی از ماجراها را روشنتر کند. مثلاً او در جایگاه راوی به روز نکبت اشاره میکرد و بعد روایت راوی دوم را ثبت میکرد.
اعتمادی در این کتاب فقط تاریخ جنایات اسرائیل را روایت نکرده. او به بهانه روایت زندگی شخصیتهای فلسطینی به سبک زندگی و آداب و رسوم آنها نیز پرداخته است. از مراسم عروسی گرفته تا مراسم عزا و مراسم رسمی: «ریحاناینها به عید فطر و قربان میگویند عید. این دو روز برایشان خیلی اهمیت دارد. رضوان میگفت چند روز قبل از عید، همه جمع میشدند خانه مادربزرگش و به تعداد زیاد کعک میپختند.» «طوبی و دخترها میگویند سماقیه یک غذای دستهجمعی است. مثل حلیم؛ تنها خوردنش کیف نمیدهد»
«ماهیها به دریا برمیگردند» کتابی کمحجم و خوشخوان است که میشود در یکی دو نشست آن را خواند و به فلسطین فکر کرد. چه با مسئله فلسطین بیگانه باشی و چه مسلط به همه رویدادها و وقایع.
«ماهیها به دریا برمیگردند» بهقلم مرضیه اعتمادی در ۲۰۸ صفحه قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۲۰ هزار تومان در نشر شهید کاظمی روانه کتابفروشیهای سراسر کشور شده است.
نظر شما