این که چرا نسبت به دولت روحانی این قدر حساسیت بالاست نمیتوانم قضاوت بکنم اما سخن من که پیوسته کوشیدهام نویسندهای مستقل بمانم و برای خودم دردسر درست نکنم. البته درباره موقعیت ادبیات داستانی و نشر کتاب در این یادداشت، کج نشستهام تا راستش را بیان کنم.
وزارت ارشاد به ویژه در هشت سال اخیر در حیطه کتاب و ادبیات داستانی همواره از سوی نویسندگان و اهالی فکر مورد انتقاد قرار گرفته است. منصفانه باید اذعان کنم تعداد کتابهایی که طی این یک سال و اندی که آقای جنتی وزیر ارشاد بودهاند، مجوز گرفتهاند، بسیار بیش از همین مدت مشابه در زمان دولت پیشین است. من شخصاً مقایسه کردهام به کلماتی که اداره کتاب در دولت پیشین ایراد میگرفت، بسیار بیش از دولت کنونی بود. خوشبختانه کلمات ممیزی شده جدید، کمتر خنده دارند. برداشتن مثلاً «مجمع الدعوات»، که کتابی است برای سرکتاب بازکردن و نوشتن دعا برای برکت مال و ... در دولت اصلاحات ممنوع نبود، اما در دولت پیشین اعمال میشد. حتی کلمه «باتوم» - که گمان نمی کنم مأموران قانون آن را برای زینت به کمرشان ببندند!- ممیزی میشد. جالب این که کتابی که با این دقت از این گونه کلمهها و نقشها پاک شده بود، بیش از هفتاد غلط چاپی دارد و ممیزان یکی از آن غلطها تصحیح نکردهاند و با همان اشتباهات چاپ شده است. این طور به نظر میآید که ارزش محتوایی کتاب مورد توجه قرار نمیگرفت. کتابهای که به هیچ وجه ارزش ادبی نداشتند، مجوز میگرفتند و کتابهایی که به لحاظ ادبی ارزشمند بودند، زیر ذرهبین قرار میگیرند، مبادا که نگینِ انگشتر دست دزد، احتمالاً عقیق باشد!
در باره نحوه ممیزی وزارت ارشاد دولت پیشین، دو یادداشت از مهدی شجاعی و رضا امیرخانی، نویسندگان محترم این مرز و بوم چاپ شده که اگر من یادم رفته باشد، بسیاری هنوز آنها را به یاد دارند. بعضی وقتها میشد که چشمم به کتابی بیفتد و در نهایت تعجب به این فکر بیفتم که نخوانده مجوزش صادر شده است. کار من خواندن و نوشتن است. عادت کردهام که بخوانم و بنویسم و گاهی داوری کنم. سه جایزه معتبر ادبی هم گرفتهام. پس نمی توانم بی دلیل حرف بزنم. ممیزان هم اتفاقاً آدمهای باسوادیاند. دو سه نفرشان را می شناسم که از من باسوادترند جوایز بیشتری هم از من گرفته اند. پس مشکل کجاست؟
درباره یکی از کتابهایم اتفاقی افتاده است که باید بخوانید و لذت ببرید: مجموعه داستانی که 39 ماه منتظر مجوز میماند و بالاخره چاپ میشود، یک ماه، یا یک ماه و دو هفته بعد، همین کتاب، برنده جایزه هفتمین دوره کتاب فصل می شود. آن یکی هم سی ماه در ارشاد می ماند تا ریشش سفید بشود. این طوری است که «مِتاب»های ترجمه از سوی اهل کتاب، اقبال بیشتری پیدا میکنند تا کتابهایی که به زبان مادری نوشته شدهاند.
حالا در دولت جدید، این وضعیت به حداقل رسیده و سرو صدایی کسانی را درآورده که یا اصلاً اهل خواندن رمان نیستند، یا اگر هستند بسیار کم می خوانند اما در این دوره و دور از چشم «گشت ارشاد»، اتفاقاتی میافتد که تازه خبرش به گوش من که 8 ساعت با پایتخت فاصله دارم رسیده، چرا که دامنِ مرا گرفته است. این را هم بخوانید و لذت ببرید.
کتابی که در نمایشگاه عرضه میشود، هم در اندازه و هم در کیفیت کاغذ و چاپ با آنچه در بازار عرضه میشود، فرق میکند. چرا؟! گمان نمیکنم ناشر بخواهد با آن همه زحمتی که کشیده به اصطلاح بنگاهیهای معاملات اتومبیل، تو سر مال بزند. باید کار از جای دیگری عیب پیدا کرده باشد. دسترسی نداشتن به ناشر و به کاغذِ مورد نیازش؛ کاغذ استاندارد. یک مقدار از اینجا، یک مقدار از آن جا، با هروضعیتی که در بازار می تواند پیدا کند. کاغذ هندی، پاکستانی و گل سرسبد تمام کاغذها ی بنجل، کاغذ چینی که در کشور خودشان هم کسی پولی بابتش نمیدهد. قصه مرکب و مقوایِ جلد هم بدینمنوال. این که خیلی عجیب نیست. عجیب تر این که به یکی از دانشجویانم که عازم تهران بود، سفارش دادم چند جلد از مجموعه داستانهای «آنای باغ سیب» و «آوای نهنگ» را برایم تهیه کند. قیمت آوای نهنگ چاپ دوم دو هزارو 600 تومان از طرف ناشر داخل کتاب چاپ شده و فروشنده نازنین یک برچسب پنجهزارتومانی چسبانده روی آن!! حالا بفرمایید که آن همه بگیر و ببند سر ممیزی و بعد لغو امتیاز این ناشر و آن ناشر، آقا بالا سر دارد، اما ارشاد یک نفر ندارد برود سری به کتابفروشیها بزند؟! برای بررسی اوضاع سی دی فروشیها مأمور میفرستد، اما فراموش میکند برخی کتابفروشیهای محترم، برخلاف تمام سنتهای اخلاقی، شرعی و قانونی، کتاب را به دو برابر قیمت می فروشند و عملاً این سوء تفاهم را بهوجود میآورند که کار، کارِ ناشر است.
آن چه واقعاً در وزارت ارشاد نهادینه شد، چند صدایی و سلیقه است. همین چند صدایی است که هرکس به خودش اجازه میدهد، آن چه را وزارت ارشاد مجوز داده، لغو بکند.
جالب این که همه از یک نیروی خودسر به عنوانِ برهم زننده فلان کنسرت حرف میزنند، نیروهای خودسر که ممکن است بریزند توی یک کتابفروشی و کتابی که مجوزش را یک نهاد دولتی صادر کرده، جمع کند. این نیروی خودسر، احتمالاً همان نیروی خودجوش قبلی است که پیشتر نام دیگری داشت و قبل از آن با نام دیگری فعالیت می کرد. دولت اگر جلویش را نگیرد، باید برای مزاحمت های ناجورتر خودش را آماده بکند.
این ندای درونیام است که به من نهیب میزند استقلال خودم را حفظ کنم و مراقب باشم موجبات دلخوری کسانی را که بی هیچ منظوری گلایهمند اوضاعی میشوند که خدای ناکرده، شکایتِ دوست را پیش دشمن میبرند، نشوم. همه این حرفها و حدیثها از سر عشق به هنر است و علاقه به حفظ موقعیتی که نباید خدشهدار شود.
نظر شما