سه‌شنبه ۲۹ مهر ۱۳۹۳ - ۱۸:۵۹

احمد بستانی، عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی در نشست نقد کتاب «حکمت، معرفت و سیاست در ایران» گفت: به قدری اندیشمندان سیاسی عرفانی ما در تمدن اسلامی کم هستند که سخت بتوان از اندیشه سیاسی عرفانی که در کتاب حکمت و معرفت مطرح شده است، سخن گفت.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) نشست نقد و بررسی کتاب «حکمت، معرفت و سیاست در ایران» با حضور دکتر مهدی فدایی‌مهربانی، نویسنده کتاب و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران و دکتر احمد بستانی، عضو هیات علمی علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی سه‌شنبه (29 مهرماه) در تالار کنفرانس دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران برگزار شد. در این نشست درباره محتوای این کتاب بحث و نقدهایی صورت گرفت و هر یک از سخنران‌ها به ایراد نقطه نظراتی درباره آن پرداختند.

دکتر احمد بستانی در ابتدای سخنانش درباره «نسبت بین عرفان و سیاست» که محتوای اصلی این کتاب را تشکیل می‌دهد، به طور کلی این نسبت را رد کرد و گفت: در ابتدا ما باید در هر بحثی که به نحوی به اندیشه سیاسی یا فلسفه سیاسی مربوط می‌شود، تعریف (منظور معنای شالوده‌های اندیشه‌های سیاسی) خود را از سیاست، اندیشه سیاسی و فلسفه سیاسی به طور اجمال مشخص کنیم و بعد به بررسی آنها بپردازیم. به عبارتی ما با هر نظام یا منظومه فکری که با آن مواجه می‌شویم باید در گام نخست دید که آیا آن نظام فکری شالوده‌ها یا معیارهای آن را داراست یا خیر؟ (در رابطه با اندیشه سیاسی عرفانی مطرح‌شده در این کتاب)

«ساحت عمومی» و «خرد و خردمندی» دو ویژگی فلسفه سیاسی

عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی ادامه داد: درباره تعریف فلسفه سیاسی باید گفت که دو ویژگی یا مولفه درباره این نظام فکری باید وجود داشته باشد تا بتوان بر آن عنوان فلسفه سیاسی گذاشت، نخست: «ساحت عمومی» که ممکن است به تعابیر مختلفی از جمله مصلحت عمومی، ساحت جمعی و غیره تعبیر شود. ساحت عمومی به این معناست که شهر یا نظام سیاسی، تجمع صرف افراد نیست بلکه نماینده منافع، مصالح و ویژگی‌های افراد به عنوان شهروند در درون آن نظام سیاسی و این چیزی است که فیلسوفان یونانی تا دوران مدرن هم بر آن تاکید دارند.

بستانی در ادامه به دومین ویژگی فلسفه سیاسی اشاره کرد و گفت: درکی از «خرد و خردمندی» دومین نکته‌ای است که باید درباره فلسفه سیاسی به کار برد. خرد تنها عنصری است که انسان‌ها را به هم متصل می‌کند و معیاری بیناذهنی است برای سنجش عمومی. از این‌رو با در نظر گرفتن این دو ویژگی درباره فلسفه سیاسی، باید درباره اندیشه سیاسی عرفای ایرانی قدری تامل کرد.

این استاد دانشگاه علوم سیاسی دانشگاه خوارزمی در بخش دیگری از سخنانش در نقد بر محتوای کتاب یاد شده گفت: عرفای اولیه ما در تمدن اسلامی - ایرانی نه در آثار و عملکرد، هیچ داعیه‌ درک سیاسی نداشتند. شاید نخستین اندیشمند مسلمان که به شکل منسجم از سنت عرفان و سیاست سخن گفت «سهروردی» (در قرن 6) بود که بر تمام اندیشمندان بعد از خود تاثیر جدی گذاشت و راه را در عرصه اندیشه سیاسی بعدی باز کرد.

سه مولفه ارتباط سیاست و عرفان در اندیشه سهروردی

وی ادامه داد: سهروردی سه مولفه را در اندیشه فلسفی که هر سه آنها در ایجاد ربط عرفان و سیاست به کار می‌آید، مطرح کرد. یک «حکیم متاله» که منظور وی از حکیم متاله عارف یا انسان کامل است که باید در صدر حاکمیت باشد. دوم «عالم خیال» که سهروردی با این مفهوم تکلیف خود را با عقل مشایی (یونانی) یکسره می‌کند و این مفهوم در توضیح فرایندهای ادراک عرفانی و شهودی بسیار اهمیت دارد. سوم «سلسله مراتب انوار» نام دارد، بدین معنی که سهروردی مراتب مختلفی از نور را به ازاء عالم واقع قائل می‌شود یعنی جهان هستی را به شکل سلسله مراتب قرار می‌دهد و دو نسبت «قهر و غلبه» و «عشق و محبت» را در عالم برقرار می‌کند.

این اندیشه سیاسی سهروردی را تشکیل می‌دهد و بعد از آن شاهد نگرش‌هایی در سیاست هستیم که نسبتی با عرفان هم دارند اما به طور خلاصه اتفاقات مهمی که در این میان می‌افتد که در جریان پروسه تاریخی نباید از آنها غافل شد. نخست؛ «تحول اندیشه سیاسی در ایران»، یا به قول سید جواد طباطبایی «زوال اندیشه سیاسی در ایران». به عنوان مثال زوال خودِ مفهوم «عرفان»، به این معنا که اندیشه عرفانی از جنبه‌های راستینی که در ابتدا داشت، تهی شد یا مثلا سه مولفه‌ای که درباره اندیشه و میراث سهروری («حکیم متاله»، «عالم خیال» و «سلسله مراتب انوار») وجود داشت به طور کلی متحول شد. عالم خیال او به «خیال‌پردازی» و مفهوم قهر و محبت وی رخت بربست و به مفهوم درون‌تهی تبدیل شد. اتفاق دیگری که در این بین اتفاق افتاد، غلبه فقه و شرعیات بر دانش‌های دیگر بود. از این‌رو نمی‌توان به طور مستقل از مفهومی تحت عنوان اندیشه سیاسی عرفانی در ایران که در این کتاب است، سخن گفت.

بستانی در بخش دیگری از سخنانش در رابطه با این موضوع که آیا می‌توان از اندیشه سیاسی عرفانی در حال حاضر سخن بگوییم یا خیر؟ گفت: به قدری اندیشمندان سیاسی ما در تمدن اسلامی کم هستند که سخت بتوان از اندیشه سیاسی عرفانی که در این کتاب مطرح شده است سخن گفت. هر چند که با مفهوم اندیشه سیاسی عرفانی مخالف نیستم اما در تاریخ اندیشه سیاسی- عرفانی ایران پررنگ نبوده است.

وجه عرفانی و سیاسی نسخ خطی جایگاه مهمی در اندیشه سیاسی

دکتر مهدی فدایی‌مهربانی، نویسنده کتاب «حکمت، معرفت و سیاست در ایران» و عضو هیات علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران نیز در این نشست با توجه به محتوای کتابش گفت: نکته‌ای که با توجه به مطالعات خودم به آن دست یافتم آن است که در اندیشه سیاسی ایران، نسخ خاصی از آن وجود دارد که به آن توجه نشده و آن نسخ «اندیشه سیاسی عرفانی» است. البته بخشی از این غفلت به دلیل آن است که رسالات و نسخه‌های خطی که در داخل و خارج از کشور وجود دارند، غالبا تصحیح نشده‌اند و به صورت پراکنده و نامنسجم وجود دارند. در حالی‌که این نسخ خطی بخشی از دانش سیاسی ما را تشکیل می‌دهند و وجه عرفانی و سیاسی این آثار جایگاه مهمی در اندیشه سیاسی عرفانی ما دارند.

وی درباره اندیشه یا فلسفه اسلامی ادامه داد: نکته اساسی در فلسفه اسلامی «معرفت‌شناسی» است که کانون فلسفه سیاسی است. بدین معنا که آن چیزی که برای حکیم مسلمان اهمیت دارد «حقیقت» است که می‌خواهد از دل معرفت‌شناسی به حقیقت پی ببرد.

خرد حکمای الهی (فلاسفه الهی) «خرد تشکیکی» است

فدایی در ادامه در واکنش به سخنان بستانی مبنی بر دو عنصر تعریف اندیشه سیاسی گفت: در سخنانی که دکتر بستانی درباره دو ویژگی اندیشه سیاسی بیان کردند («ساحت عمومی» و «لزوم خرد و خرودورزی در اندیشه سیاسی»)، من اگرچه با ویژگی نخست موافق هستم اما درباره ویژگی دوم که «اندیشه سیاسی باید درکی از خرد و خردورزی داشته باشد» و مبتنی بر آن باشد، جای بحث است،‌ چراکه اگر خرد را به مثابه «جوهر» در نظر بگیریم ما در اندیشه سیاسی عرفانی چنین خردی نداشتیم اما خرد حکمای الهی (فلاسفه الهی) که این کتاب نیز بر آن مبتنی است، یک نوع «خرد تشکیکی» است به این دلیل که اوج خرد تشکیکی چیزی جز عرفان نیست و در تعریفی که بستانی از خرد داشتند، در سنت ایرانی چنین خردی یافت نمی‌شود (برخلاف سنت یونانی).

همچنین نویسنده کتاب «حکمت، معرفت و سیاست در ایران» در عکس‌العملی از سخنان بستانی درباره زوال عرفان گفت: من برخلاف بستانی برآنم که عرفان هرچه به پیش می‌رود (به‌ویژه از قرن هفتم به بعد) با پیوندی که با فلسفه برقرار می‌کند، وجوه اخلاقی عرفان پررنگ‌تر می‌شود و آنچه دکتر بستانی مطرح کرد مبنی بر این‌که عرفایی را نمی‌بینم که وارد اندیشه سیاسی شده باشد، نمی‌پذیرم. مساله این است که آیا ما در حال حاضر درباره اندیشه سیاسی صحبت می‌کنیم یا کنش سیاسی. چنانکه اگر ما در فهرست کتاب نگاهی بیفکنیم، با لغت اندیشه سیاسی روبه‌رو می‌شویم نه کنش‌های سیاسی عرفا. به عبارتی بحث ما در حوزه اندیشه سیاسی است نه استقرای آن.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها