هر کسی با فرض اینکه قصهای برای گفتن دارد نمیتواند نویسنده شود. مطلب زیر را بخوانید تا بدانید همه نمیتوانند نویسنده شوند.
با خود فکر میکنید هر انسانی در دنیا کتابی برای نوشتن دارد اما متأسفانه باید با این حقیقت روبهرو شوید که چنین نیست. بهتر است نظرات یکی از نمایندگان تبلیغاتی حوزه ادبیات را بخوانیم:
«شغل من این است تا کتابها را بیابم و کمک کنم منتشر شوند. کابوس بزرگ من این است که آدمها ادعا میکنند میتوانند کتاب بنویسند. این افراد نمیدانند که کتاب چه روندی را طی میکند تا به دست خواننده برسد.
هر داستانی توانایی تبدیل به کتاب را ندارد. قصه شاید اتفاقاتی باشد که رخ داده است و البته به شکل زیبا روایت میشود اما همیشه قرار نیست به کتاب تبدیل شود. بسیاری از داستانها تا پایان کتاب جذابیت ندارد. باور بعضی قصهها سخت است. بعضی دیگر تنش کافی را ندارند یا خیلی جالب نیستند. داستانهایی که به خانواده یا دوستانمان میگوییم برای کسانی که شما را نمیشناسند جالب نیست. همین قصهها نمیتوانند کتاب شوند.
البته قصه میتواند اتفاقاتی باشد که رخ داده است یا آرزو میکنید ای کاش رخ داده بود اما برای ساخت و پرداخت یک قصه باید زحمت کشید و سخت کار کرد تا به دل خواننده بنشیند. هر کتابی آغاز، میانه، و پایانی دارد که باید چندین ساعت خواننده را مجذوب و شیفته خود کند زیرا اگر در میانه کار جذابیتش را از دست دهد خواننده کنارش میگذارد.
هر کتابی که به شکل سنتی توسط ناشر وارد بازار میشود بازاری مشخص و مخاطبی خاص دارد. این مخاطبان هستند که کتاب را خریداری میکنند، نه افراد فرضی که ناشر امیدوار است به کتاب علاقهمند شود.
میتوانید داستانتان را برای هر کسی که مشتاق شنیدن است روایت کنید. اما کتابی که مخاطب باید برایش پول بپردازد یا زحمت رفتن به کتابخانه را به خود بدهد نیازمند به نوعی آگاهی است که همه قصهگویان ندارند. کتابنویسی پرفرومنس یا نمایش یکنفره نیست. رابطهای با خواننده است که هر لحظه ممکن است از در خارج شود و این رابطه را ترک کند.
نوشتن سخت است. نوشتن انشا در مدرسه را به یاد دارید؟ تلاش میکردید سه صفحه بنویسید؟ به یاد دارید گاهی با خط درشت مینوشتید تا صفحات زودتر پر شود. هیچ کدام از این کلکها را نمیتوان موقع نوشتن کتاب به کار گیرید. گاهی داستانهای بسیار بلند یا کوتاهی برای من میفرستند که مناسب یک کتاب نیست. یک کتاب به طور متوسط باید 50 هزار کلمه باشد.
نوشتن هنر است، کتابها هنر هستند اما در نظامی میزیند که مبتنی بر مبادله کالا با پول است. این پول هزینههای مختلفی از ناشر را پوشش میدهد و اگر کتابی به فروش نرود کار سخت میشود. مادامی که کتابها در قفسه کتابفروشی قرار نگیرند ناشر از فروش کتاب اطلاع ندارد. نویسندگان موفق بازار چون جیمز پترسون و جی. کی. رولینگ به پرداخت صورتحساب نویسندگانی که آثارشان فروشی ندارند کمک میکنند.
گاهی نیز ناشران از کمفروش بودن آثار خبر دارند اما به دلیل هنری یا تاریخی بودن کتاب یا کلاس زیادش منتشرش میکنند اما همیشه قادر به انجام این کار نیستند.
در نتیجه اگر داستان جذابی برای گفتن دارید برای چاپ کتاب کافی نیست. تا وقتی مدرکی دال بر جذابیت کتاب برای خواننده وجود نداشته باشد کتابتان منتشر نمیشود. تنها به این دلیل که نوشتن کتابی را به پایان رساندهاید شما را واجد شرایط نویسنده شدن نمیکند.
اگر دوست دارید کتابی بنویسید این کار را انجام دهید اما بدانید تجربهای سخت، شگفتانگیز، و ترسناک است. اگر خودتان میخواهید کتابی بنویسید، نه به این دلیل که اطرافیان به شما پیشنهاد این کار را دادهاند.
نظر شما