سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - ابراهیم فیاض، عضو هیئت علمی دانشگاه تهران: حاج قاسم سلیمانی از نسل امام خمینی (ره) بود. با اینکه ممکن است همنسل خود حضرت آقا هم محسوب شوند ولی خود ایشان هم اشاره کردند که حاج قاسم را باید متعلق به نسل امام خمینی (ره) دانست.
این ویژگی در زندگی حاج قاسم به وضوح مشاهده میشود. او یک روستازاده از یک روستای دورافتاده بود که برای کار به شهرستان میآمد. در کارگری مشغول میشود، اما هیچگاه در این وضعیت نمیماند. به زورخانه میرود، جایی که در کرمان جایگاه ویژهای دارد. کسانی که با کرمان آشنا هستند میدانند که زورخانه در این شهر عرفانی، نمادی از ارتقاء اجتماعی از بُعد جسمانی آن است. حاج قاسم در دوران جوانی خود وارد رشته پهلوانی میشود و در زورخانه اصول پهلوانی را آموخت.
حاج قاسم تحت تاثیر گفتمان «هجرت، جهاد و شهادت» شریعتی بود
حاج قاسم بلافاصله پس از ترک روستا، به کارگری ساختمان مشغول میشود، اما برای ارتقاء اجتماعی با ورزش جسمانی به زورخانهای در کرمان میرود. این موضوع اهمیت زیادی دارد چرا که زورخانهها در گذشته نقش مکمل خانقاهها را ایفا میکردند. خانقاه تربیتکننده بُعد معرفتی، ذهنی و روحی افراد بود و بُعد جسمانی در زورخانهها پرورش مییافت. آقای جلالالدین همایی در کتاب خود کاملاً این مطلب را توضیح داده است. پس از آنکه خانقاهها عمومیت خود را از دست میدهند، زورخانهها همچنان باقی میمانند و حاج قاسم با همان تمرکز بر پرورش جسمی کارگری خود وارد زورخانه میشود و در آنجا رشد میکند.
حاج قاسم همین ساختار را در زندگیاش دارد که انقلاب شروع میشود. با آغاز انقلاب، او به مشهد میرود و با اندیشههای شریعتی آشنا میشود. بنابراین، نسل حاج قاسم نسل شریعتی هم محسوب میشود. شریعتی بزرگترین شعار خود را در سه کلمه «هجرت، جهاد و شهادت» خلاصه کرده است. این سه عنصر در کار شریعتی برجسته است و هر چه شریعتی به سالهای آخر عمرش نزدیک میشود روی این سه عنصر به شدت تأکید میکند.
سخنرانی کنگره گیلان مانیفست حاج قاسم است
حاج قاسم در سخنرانی معروف خود در کنگره شهدای گیلان در سال ۹۵، که میتوان آن را مانیفست حاج قاسم و مانیفست دفاع مقدس و انقلاب دانست، بر اساس سه عنصر اصلی «هجرت، جهاد و شهادت» توضیح اینها را میدهد. او دقیقاً به این سه عنصر اشاره کرده و هر کدام را توضیح میدهد. برای مثال، هجرت را اینگونه شرح میدهد که فردی که در خانهاش در گیلان نشسته و جنگ در آنجا نیست، اما برای جهاد، هجرت میکند و به مرز شلمچه میرود، جایی که در آنجا شهید میشود. پیکرهای این شهدا ماهها باقی میماند و با مقداری خاک، اجسادشان را برمیگردانند.
شریعتی نیز همینطور عمل کرده است. آهنگران در کتاب خاطرات خود میگوید که حسین علمالهدی قبل از انقلاب، کتابهای شریعتی را به او داده بود که در آنها مفاهیم «هجرت، جهاد و شهادت» به شدت برجسته بود. آهنگران میگوید او و شهید حسین علمالهدی از این طریق با اندیشههای شریعتی آشنا شدند. در قصه شهدای کربلای هویزه، همانهایی که تا لحظه آخر جنگیدند، و همچنین در جریان محاصره سوسنگرد، که خود من نیز در آنجا حضور داشتم، همه بچههای شریعتی بودند. حتی پسر شهید قدوسی، محمدحسن قدوسی، و نوه علامه طباطبایی نیز جزء نسل شریعتی محسوب میشدند. شریعتی بود که شهادت را که نتیجه هجرت و جهاد بود به شدت مطرح کرد، و الگوی او در این زمینه امام حسین (ع) بود. امام حسین (ع) هجرت میکند، جهاد میکند و در نهایت شهادت را میپذیرد. شریعتی مدل کربلا را با این سه عنصر مدرنیزه کرد. همه شهدای کربلای هویزه، بچههای شریعتی بودند. این موضوع بسیار جدی است.
بسیج هم از این الگو تاثیر و در سه مرحله شکل گرفته است؛ بسیج ابتدا به عنوان «نیروهای مردمی» شناخته میشد، در مناطق مختلف مانند سوسنگرد و هویزه، مقرهای مختلفی وجود داشت که به عنوان محل قرار نیروهای مردمی شهرهای مختلف در جبههها بود. برای مثال، مقر بچههای کازرون، مقر تبریزیها یا مقر تهرانیها. این مقرها محل قرار نیروهای مردمی بودند. سپس به «بسیج مستضعفان» تبدیل شد و در نهایت به «بسیج سپاه پاسداران» رسید. نکته مهم این است که این سیر از نیروی مردمی شروع شد.
بسیج از اندیشههای شریعتی شکل گرفت. حضرت امام (ره) کاملاً از این اندیشهها بهره برد. کسانی که به امام (ره) برای جهاد شهادت پیوستند، معبر این افراد مثل حاج قاسم شریعتی بود و از این معبر به حضرت امام (ره) در انقلاب پیوستند و سپس در جبهه حضور پیدا کردند.
دفاع مقدس یک سنتز تاریخی است
حاج قاسم در این سخنرانی مطرح میکند که دفاع مقدس یک سنتز تاریخی است. دقیقاً اسم آن را سنتر میگذارم، چون ترکیب تاریخی به درستی مفهوم آن سنتز را نمیرساند. یک سنتز تاریخی رخ داد و حاج قاسم در این سخنرانی به شدت به آن تاکید میکند. او معتقد است که انقلاب و سپس جنگ، با بسیج یک سنتز تاریخی بهوجود آورد که تا آن لحظه وجود نداشت. این سنتز تاریخی، نقطه شروع تاریخی است.
ایران هفتصد سال فراموشی تاریخی داشته است؛ از زمانی که مسلمانان و عربها به ایران وارد شدند و بعد از آن ترکهای سلجوقی تا دوران صفویه باعث فراموشی تاریخی میشوند. حاج قاسم میخواهد بگوید که بعد از صفویه، کمی ایرانیت زنده شد، اما این ایرانیت با انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی کاملاً برجسته شد. او ایرانیت را با روح دین، یعنی اسلام، مرتبط میداند. به باور حاج قاسم، اگر دین نبود، اگر اسلام نبود، اگر انقلاب و حضرت امام (ره) نبودند، این ایرانیت هرگز به اوج نمیرسید. در واقع معتقد است روح اسلامیت که در ایران دمیده شد ایرانیت هم اوج گرفت.
حاج قاسم تأکید میکند که حتی در دوران پهلوی اول و دوم هم چنین چیزی نبود و ایرانیت در معرض خطر قرار داشت؛ زیرا در آن دوران، حکومتهای پهلوی خاک ایران را هم به بیگانگان واگذار کردند. اما حاج قاسم توضیح میدهد که با انقلاب اسلامی و پس از آن، جنگ و حضور نسل بسیج و شهدای انقلاب و دفاع مقدس، ایرانیت به اوج خود رسید. ایرانیت به واسطه روح اسلام اوج میگیرد. حاج قاسم معتقد است که جنگ بین اسلامیت و ایرانیت که دشمنان خارج از کشور به دنبال آن هستند، همه از بین رفت. حاج قاسم میخواهد بگوید که با انقلاب اسلامی، این دو مقوله ایرانیت و اسلامیت بهطور همزمان به اوج خود رسیدند. امروز شاهد تلاشهایی از سوی گروهها و کشورهای مختلف به ویژه در سوریه و سایر کشورهای عربی برای هدف قرار دادن این اسلام ایرانی و ایرانیت هستیم.
جالب اینجاست که حاج قاسم نمیدانست که روزی اسلام اموی در سوریه اوج میگیرد و خود را به عنوان «اسلام اموی» در مقابل «اسلام ایرانی» و تشیع معرفی میکند. دیگر نیازی هم به مخفیکاری ندارند و به طور آشکار خود را به عنوان اسلام اموی معرفی میکنند، آنها تلاش میکنند تا خود را حفظ کنند تا بتوانند حکومتی را مستقر سازند، اما نتوانستند و به گروههای مذهبی حمله کرده و حرمها را مورد تعرض قرار دادند. این رویدادها نشان میدهد که وضعیت همین داستان است.
انقلاب، ایرانیت و اسلامیت را به اوج رساند
مهمترین نکتهای که حاج قاسم به آن اشاره دارد این است که ایرانیت و اسلامیت به طور کامل با هم ترکیب شدهاند، از این منظر که ایرانیت به عنوان فرم است و محتوا و روح آن با اسلام دمیده شده است. این ترکیب به یک انقلاب تبدیل میشود و پس از آن، در دفاع مقدس تجلی مییابد. قصه «هجرت، جهاد و شهادت» نیز در قالب این ترکیب، یعنی اسلامیت در ایرانیت، تجلی پیدا میکند. در واقع، اسلامیت در انقلاب اسلامی ایران شکل میگیرد و این دو در کنار هم اوج میگیرند. دفاع از این انقلاب نیز بر همین اساس استوار است. حاج قاسم مشابه هگلیها این مفهوم را بررسی میکند. هگل در آثار خود به چنین ساختاری پرداخته است. زمانی که این ساختار به وجود میآید، انسانهای تاریخی بزرگی ظهور میکنند. حاج قاسم بر اساس همین اندیشه، امام خمینی (ره) را از زاویه حکمت او مثال میزند. جالب اینجاست که حاج قاسم از زاویه فلسفه امام (ره) را مطرح نمیکند، بلکه حکمت ایشان را برجسته میسازد. امام خمینی (ره) بر اساس یک حکمت، این هجرت، جهاد و شهادت را در قالب انقلاب اسلامی، شهیدان انقلاب و شهیدان جنگ به بُعد اجتماعی عظیمی تبدیل کرد که در پی آن، تمدن جدیدی در آینده شکل میگیرد.
حاج قاسم نیز به همین نکته اشاره میکند که هیچ فقیهی در گذشته و حال نتوانسته به مقام انسان تاریخی بزرگی چون امام خمینی (ره) دست یابد. به ویژه آنکه امام (ره) با نام «روحالله» شناخته میشود، مفهومی که هگل نیز به آن پرداخته و از آن به عنوان روح خدا یاد میکند. او میگوید روح خدا در مسیح به عنوان یک نماد بزرگ تاریخی تجلی یافت و سپس تمدن غربی عظیمی به وجود آمد که به نوعی تحت تأثیر همین تجلی قرار داشت. حاج قاسم نیز میخواهد بگوید که «روحالله» ما هم همین است. روح خدا در قالب یک امام و یک انسان در تاریخ ایران تجلی پیدا میکند. این تجلی پس از صفویه به اوج دوباره میرسد و اوج بعدی آن همین ایرانیت و اسلامیت در قالب جمهوری اسلامی است.
شهادت حاج قاسم و تشییع او یک پدیده اسطورهای است
زمانی که امام خمینی (ره) چنین تاریخیتی به وجود میآورد و با خلق چنین تحولی در تاریخ، یک تجلی جدید به وجود میآورد که در آن انسانهای بزرگی هم خلق میشوند. حاج قاسم به این تاکید میکند که این انسانهای بزرگ از آدمهای عادی بودند. همانند خود حاج قاسم که از یک کارگر ساختمانی در سالهای جنگ به یک اسطوره تبدیل میشوند. مرگ حاج قاسم، یک مرگ اسطورهای است، شهادتش هم یک شهادت اسطورهای، و تشییع جنازه او هم برای تاریخ ایران یک تشییع جنازه اسطورهای است. این ساختار نشان میدهد که انقلاب اسلامی یک عظمتی داشته است. چهارچوب معرفتی به امام (ره) تبدیل میشود و امام (ره) هم به جامعه تبدیل میشود و در این جامعه آدمهای عادی اوج میگیرند، و به شخصیت کاریزماتیک تبدیل میشوند.
حاج قاسم از شهیدی نام میبرد که یک شهید عادی است و معروف هم نیست و بیان میکند که این شهید در قبال دختر کوچکش زهرا چه کارهایی میکند. از آدمهای عادی که بزرگ شدند مثل شهیدان باکری و احمد کاظمی اسم میبرد، اینها شخصیت های کاریزماتیکی هستند که بعد از حضرت امام (ره) در جنگ متجلی میشوند.
جنگ نکات زیادی دارد و حاج قاسم بارها میگوید این جنگ است که ظرفیتهای عظیم انسانی را ایجاد میکند. چرا که جنگ یک انقطاع از مسائل عادی است، یک نقطه سر خط است. یک جامعه که به آرامی پیش میرود با جامعهای که انقلاب میکند، متفاوت است. جامعهای که انقلاب میکند، یعنی شروع تازهای میکند و وقتی شروع میشود، دشمن جنگ را بر او تحمیل میکند تا این انقلاب نابود شود اما انقلاب آبدیدهتر میشود و در نهایت، انقلاب به سمت تکامل پیش میرود و آدمهای بزرگ به ظهور میآیند.
روحالله در تاریخ ظهور میکند و روحاللهها میسازد
روحالله به مثابه خود امام (ره) بهعنوان رهبر این انقلاب در این دوره ظهور میکنند. سپس نیز روحاللههای دیگری نیز در این مسیر به وجود میآیند. شخصیتهایی مانند مهدی باکری، احمد کاظمی، حسین خرازی و دیگران، که همه آنها روحاللههای لشکرها هستند.
حاج قاسم حتی نام سردار زاهدی را هم میبرد. همان سرتیپ زاهدی که اخیراً در سوریه شهید شد. در سال ۶۴ در لشکر قمربنیهاشم او را دیده بودم. سردار زاهدی در ظاهر مردی بسیار بزرگ و قوی بود، اما وقتی با او صحبت میکردی، متوجه میشدی که او چقدر متواضع است. حاج قاسم از ایشان هم نام میبرد. او این نکته را به خوبی درک کرده بود و در سخنانش همیشه از چنین ویژگیهای معنوی سخن میگفت.
حاج قاسم همچنین از مهدی باکری در عملیات خیبر یاد میکند. او میگوید در شرایط سخت جنگ در آن سنگر کوچکی که شهید احمد کاظمی و مهدی باکری و شهید زینالدین آنجا هستند، چهرۀ شهید مهدی باکری هیچگونه غمی نداشت. برای فهمیدن این معنا باید در دل آتش جنگ بود و معنای واقعی آن را درک کرد. من خودم آنجا بودم. باید در موقعیت بود تا فهمید وقتی در خیبر و طلاییه میخواهی یک متر زیر آتش حرکت کنی، با چه دشواریهایی روبهرو میشوی. این تجربهها تنها توسط کسانی درک میشود که خود در آن شرایط قرار گرفتهاند.
حاج قاسم میگوید این اسطورهها و شخصیتهای بزرگ در پناه همان اسطوره بزرگ امام (ره) به وجود میآیند. تاریخ تبدیل به اسطوره میشود. یعنی تاریخیت چنان عظمتی دارد که خود تاریخ، خود به خود به اسطوره تبدیل میشود و شخصیتهایی چون مهدی باکری، حسین خرازی و شهید زینالدین اسطورههای این تاریخ میشوند. این شخصیتها نهتنها در دل جنگ به اسطوره تبدیل میشوند، بلکه پس از آن نیز به عنوان الگوهایی برای جامعه باقی میمانند و نسلهای بعدی از آنها الهام میگیرند.
«گنج جنگ» پارادایم دفاع مقدس است
حاج قاسم در اینجا به تعبیر مهمی اشاره میکند که «پارادایم جنگ» ما است. او میگوید: «گنج جنگ»! متاسفانه به این توجه کافی نمیشود. او میگوید جنگی که ما تجربه کردیم، یک گنج است؛ پر از درّهای ارزشمند که برای سالها بهعنوان گنج باقی خواهد ماند. طلا و نقره چرا اینقدر ارزش دارند؟ چون در طول زمان دوام میآورند و از بین نمیروند. ممکن است غبار بگیرند، اما با کمی تمیز کردن دوباره درخشندگیشان را پیدا میکنند. حاج قاسم میگوید جنگ ما نیز چنین گنجی است؛ پر از شخصیتهای برجسته، از جمله همین اسطورهها که در جنگ خلق شدند.
امام (ره) در پیام پایانی جنگ، از خدا خواسته بود که در قیامت با بسیجیانش محشور شود. امام (ره) در اوج عرفان و عظمت روحانی، بهطور رسمی و بیهیچ تردیدی رسماً و نه تعارفاً از خدا درخواست میکند که با بسیجیانش در بهشت محشور شود. این نشان میدهد که امام (ره) نهتنها به عظمت معنوی شهدا اعتقاد داشت، بلکه آنها را نمادهایی از اوج معنویت و قرب الهی میدانست. امام میخواست بگوید که اوج معنویت که در طول سالها در عرفان در پی آن بوده است؛ همین شهدا هستند.
زمانی آیتالله شاهآبادی، استاد عرفان امام، در جوانی به ایشان گفته بود که تو انقلاب خواهی کرد و یکی از فرزندان من در راه تو شهید خواهد شد. این سالها پیش از وقوع انقلاب و شهادتها بیان شده بود. آیتالله شاهآبادی هم به انقلاب اعتقاد داشت. مرحوم سیدعلی قاضی، استاد بزرگ امام در نجف، نیز در ۳۴ یا ۳۵ سالگی امام (ره) گفته بود که او انقلاب خواهد کرد و این انقلاب به انقلاب امام زمان (عج) وصل خواهد شد. این مطلب را آیتالله ناصری در اصفهان از قول شاگرد و وصی آیتالله قوچانی چند بار در سخنرانیها گفته بودند. این شهادتها خود گواهی بر اصالت مسیر انقلاب است.
جنگ یک کوره بزرگ انسانسازی است
در حقیقت، جنگ برای حاج قاسم و برای امام (ره) یک کوره بزرگ است که در آن شخصیتهای بزرگ و گوهرهای معنوی شکل میگیرند. این گوهرها در طول زمان، همچنان بهعنوان ارزشهای جاودانه و ارث باقی خواهند ماند و معناسازی خواهند کرد. حاج قاسم در سخنرانی میگوید معناسازی خواهد شد.
یعنی جنگ دفاع مقدس ما پس از انقلاب، بزرگترین منبع تولید معنا در جامعه آینده خواهد بود که باعث میشود جامعه ایرانی به شدت اوج بگیرد. متفکران اجتماعی بر این باورند که جنگها سبب ایجاد تمدن میشوند. انقلاب ما نیز از طریق دفاع مقدس تبدیل به یک تمدن خواهد شد. دشمن میخواست که این اتفاق نیفتد، اما در واقع قدرت محرکه تمدنسازی از درون خود جنگ و دفاع مقدس بیرون آمد.
این جنگ، با ساختارهایی که حاج قاسم توضیح میدهد، بهویژه با هجرت درونی که هگل هم بر آن تأکید دارد، پیش میرود. هجرتی که انسان ابتدا از خود شروع میکند، سپس به هجرت اجتماعی میرسد، و در نهایت به جهاد میانجامد. هگل این مسیر را به جنگهای متجاوزکارانهای مانند جنگهای ناپلئونی و سپس جنگهای هیتلری ربط میدهد، اما در اسلام، جهاد در قالب دفاع از خود در برابر حملات دشمن معنا مییابد. دفاعی که به شدت اخلاقی است و اخلاص در آن به اوج خود میرسد.
حاج قاسم میخواهد بگوید که اسطوره شدن در حقیقت نتیجه اخلاص است. این اخلاص در پیوستن به دریای توحید و خداوند است. انسان وقتی به این دریا پیوند میزند، دیگر تنها یک قطره نیست، بلکه با اخلاص به دریا تبدیل میشود و به همین دلیل برای کل جهان معنازایی میکند. حاج قاسم میگوید که من نمیتوانم بهطور کامل بیان کنم چون دشمن از این حقیقت سوءاستفاده میکند وگرنه میگفتم که این انقلاب اسلامی و شهدا و خون آنها، بهویژه اخلاص شهدا، چه تأثیری در سطح جهانی داشته است و چه خواهد کرد. اما اکنون میتوانیم ببینیم که چگونه دفاع بزرگ جهانی، همچنان ادامه دارد. مردم فلسطین و غزه امروز جزو همین دفاع بزرگ هستند.
طولانیتر شدن کشمکشهای منطقه به نفع انقلاب اسلامی است
در حال حاضر، انقلاب اسلامی به سطح جهانی صادر شده است. حتی در آمریکا، خود آمریکاییها گفتهاند که امروز در دانشگاههای کلمبیا و هاروارد، انقلاب اسلامی ایران حضور دارد و جبههبندی انقلاب در مقابل سرمایهداری جهانی در حال شکلگیری است. این کشتارها و جنگهای ضدانسانی که توسط اسرائیل با حمایتهای مالی، نظامی، معنوی و رسانهای غرب و آمریکا انجام میشود. در واقع، این جنگها به جاهای دیگر هم سرایت میکند مثل آنچه در سوریه اتفاق افتاد اما این مسائل هر چه بیشتر طول بکشد به نفع ایران و انقلاب اسلامی است. چرا که هرچه این کشمکشها طولانیتر شود، بیشتر جوانان جهان اسلام با انقلاب اسلامی ایران آشنا خواهند شد.
اتفاقی که امروز در غزه در حال رخ دادن است این است که حماس با اینکه پشتوانه اخوانالمسلمین مصری دارد، الگوهایش به انقلاب اسلامی نزدیکتر شده است. این شهادتطلبی مردم نشانی از همین است. حتی بچههای کوچک در غزه میگویند که آرزویشان شهادت است. فیلمها و تصاویر آنها نشان میدهد که شهادتطلبی، هجرت، جهاد و شهادت، دل بچههای کوچک تا جوانها و حتی پیرمردهایشان را تصرف کرده است. شهادتطلبی به این معنا در دنیای اهل سنت وجود نداشت. البته دشمن تلاش دارد این مفهوم را منحرف کند. آنها با ارائه یک نوع شهادتطلبی بنیادگرایانه و انحرافی، مفاهیم حقیقی شهادت را به بیراهه کشاندند. اما در نهایت، آبرویشان خواهد رفت. بعد از این همه کشتار در عراق و سوریه، همه آنها کراوات به گردن شدند و افسار این کراوات را به دست غربیها، آمریکاییها و اسرائیلیها سپردند. اکنون که شاهدیم، روز به روز آبروی این جریانها در حال از بین رفتن است. شهادتطلبی انحرافی که آنها معرفی کردهاند و کشتار مسلمانان بیگناه، در نهایت شکست خواهد خورد.
شهادتطلبی دفاعی زنده خواهد ماند
در مقابل، آن نوع شهادتطلبی دفاعی که ایران و انقلاب اسلامی و جنگ ایران مطرح کرده است، همچنان زنده و معتبر باقی خواهد ماند. این مفاهیم در آینده بهطور گستردهای مطرح خواهند شد و آینده را شکل خواهند داد. بنابراین، سخنرانی حاج قاسم در گیلان، نه تنها وضعیت فعلی را تحلیل میکند، بلکه آیندهای روشن و امیدوارکننده را ترسیم میکند. همانطور که دشمنانی که پشت سر صدام بودند، نابود شدند، فروپاشی آنهایی که پشت گروههای تکفیری و انحرافات قرار دارند، در آینده قطعی خواهد بود. این روند در آینده بیشتر آشکار خواهد شد.
آنها تلاش دارند که با ایجاد فتنهها و جریانهای انحرافی در منطقه، از جمله در سوریه و جاهای دیگر، این جریان را متوقف کنند. اما باید بدانیم که مقاومت و جبههای که حاج قاسم سلیمانی در رأس آن بود، نه تنها نابود نمیشود بلکه با گذشت زمان بیشتر و بیشتر درخشیده و در دل مردم و در سطح جهانی جا باز میکند. همانطور که خود حاج قاسم بارها گفته بود، او یکی از دُرّ و گوهرهایی است که در مسیر تاریخ میدرخشد و تلألؤ خواهد داشت. هر چه جلوتر میرویم، اهمیت و تأثیرگذاری شخصیتهای چون حاج قاسم سلیمانی در جهان اسلام بیشتر از پیش نمایان خواهد شد و میراث او به شکلی قویتر و ماندگارتر ادامه خواهد یافت.
نظر شما