سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو، پژوهشگر و نویسنده: در حوزه علمیه نجف پای درس عالم بزرگ شیخ مرتضی انصاری نشسته بود و سخنان او را به رشته تحریر درمیآورد. خیلی زود از شاگردان برجسته شیخ شد و در فقه و اصول زبانزد خاص و عام. طالبان فقه جعفری او را از اکابر فقهای شیعه میدانستند و به همین جهت وقتی شیخ انصاری روی در نقاب خاک کشید؛ گِرد او جمع شدند. آخوند ملا حسینقلی بر کرسی استادی تکیه داد و شمع شاگردان شیخ مرتضی شد. برایشان فقه و اصول میگفت و تصمیم داشت این دروس را گسترده و عمومی کند اما نامهای کوتاه، مسیر زندگیاش را دگرگون کرد.
نامه از سید علی شوشتری رسیده بود؛ خطاب به آخوند ملا حسینقلی همدانی: «این مسند برای شما تام و تمام نیست. رها کن این کار را! راه شما جداست و باید مسیر دیگری را طی کنی. عمرت را صرف تربیت نفوس مستعده کن و به آنان اخلاق و عرفان بیاموز.»
سید علی شوشتری استاد اخلاق ملا حسینقلی بود؛ نه تنها ملا حسینقلی بلکه استاد اخلاق شیخ بزرگ مرتضی انصاری!
آخوند در نجف به محضر شیخ انصاری میرسید که فهمید شیخ روزهای چهارشنبه به منزل سید علی شوشتری میرود. به پیروی از استاد، روزی مسیر منزل سید را در پیش گرفت و وقتی به آنجا رسید؛ استادش شیخ مرتضی را دید که مانند شاگردی در مقابل سید زانو زده و به سخنان او گوش فرا داده است. بسیار حیرت کرد که این مرد کیست و چه مقامی دارد!؟ تا آخر جلسه نشست و وقتی میخواست بیرون برود؛ مردّد بود که آیا باز هم به این جلسه بیاید یا نه! اینجا بود که سید علی شوشتری تیر آخر را زد. نگاهی به ملا کرد و گفت: «اگر خواستی تو نیز بیا!» و از آن روز آخوند ملا حسینقلی پیوسته به حضور سید شرفیاب میشد تا علاوه بر علوم رایج حوزه به تهذیب نفس و کسب کمالات معنوی بپردازد.
نامه سید یعنی فصلالخطاب. پس آخوند درس و بحث علمی را به کناری گذاشت. متصدی فتوا نشد. در خانه نشست تا طلاب به او روی آورند و شاگرد سلوکی تربیت کند. آخوند ملا حسینقلی دستِ پُری داشت. شاگرد برجسته فقه و اصول شیخ مرتضی بود. پای درس اخلاق سید علی شوشتری نشسته بود و در محضر ملا هادی سبزواری نیز منظومه و فلسفه خوانده بود. او شریعت و طریقت را توأمان داشت. پوسته دین و مغز آن را میشناخت و میتوانست استادی مسلّم برای هدایت طالبان مسیر باشد. از این رو مکتبی که آخوند بر اساس اخلاق و عرفان بنا نهاد، به سرعت گسترش یافت و سیصد تن از بزرگان علم و طریق، شاگرد بلاواسطه او شدند.
ملا حسینقلی در سال ۱۲۰۲ خورشیدی در روستای شوند توابع همدان به دنیا آمد. نسب او را به جابربن عبدالله انصاری رساندهاند و اهل روستا میدانستند که از پیِ نذر پدرش، رمضانعلی چوپان به دنیا آمده است.
رمضانعلی فرزندی نداشت و وقتی به قصد زیارت به حرم اباعبدالله (ع) رسید؛ عرضه داشت: «اگر خداوند پسری به من بدهد نامش را در زمره غلامان اباعبدالله مینویسم تا درس دین بخواند و طلبه شود.» نذرش قبول شد. خدا دو پسر به او داد. نام اولی را حسینقلی و دومی را کریمقلی گذاشت.
حسینقلی دروس ابتدایی را در دیار خود خواند و پس از آن به تهران رفت. در حوزه علمیه مدرسه مروی درس آیتالله شیخ عبدالحسین طهرانی را که به شیخالعراقین مشهور بود، شرکت میکرد. سپس به جهت علاقه به حکمت و علوم عقلی به سبزوار رفت و در مکتب فیلسوف پر آوازه، حکیم ملا هادی سبزواری تلمّذ کرد. مدتی که گذشت عزم عتبات کرد و در کربلا ساکن شد. پس از کسب فیض از اساتید حوزه کربلا به نجف اشرف رفت. همان جا بود که در درس شیخ انصاری حاضر شد و سید علی شوشتری را پیدا کرد. سید علی مانند کشتی بود. یک ولیّ خدا، که هر کس او را مییافت مانند آن بود که در کشتی سوار شده است! حتی اگر خودش هم میایستاد، کشتی لاجرم او را به پیش میراند. استادِ سید علی نیز مردی بود که میگفتند نامش ملا قلی جولا بوده و در شوشتر که سید علی مرجع امور و درخواستهای مردم بود و کرسی قضاوت و فتوا داشت، دل او را برده و سید را به نجف کشانده بود.
هر کدام از اولیای الهی که طالبان واقعی را مییافتند او را به سر منزل کمال میرساندند تا آنان نیز دستگیر دیگرانی باشند. سید علی درخشش کمالات و سیر ملا حسینقلی را دیده بود و به همین جهت علاقه ویژهای به او داشت. تا بدان جا که وقتی آخوند به مرض سختی مبتلا شد، طبیب معروف نجف را به بالینش فرستاد و خرج معالجه را هر چند بسیار، عهدهدار شد.
آخوند ملا حسینقلی شیوه سلوک و تعلیم و تربیت سید علی شوشتری را در پیش گرفت. هر چند که عدهای تلاش میکردند طریق او را به صوفیه برسانند اما آخوند که خود فقیهی آگاه بود، بارها شیوه صوفیان را مردود و در نامههایش به نادرستی روش آنان تأکید داشت و برخی سخنان صوفیه را خرافات ذوقیه میدانست.
با این وجود از آنجا که گاهی در عرفان، کلام مشتبه میشود، عدهای او را به صوفی بودن متهم کردند. علیه آخوند به آیتالله فاضل شربیانی که از اساتید بزرگ حوزه بود، نامه نوشتند و از روش عرفانیاش انتقاد کردند. شربیانی که آخوند ملا حسینقلی را میشناخت و از فقاهت و علم او آگاه بود، در پاسخ نامه نوشت: «کاش خدا من را هم مثل آخوند صوفی قرار دهد.» با این جواب دسیسهها فرو نشست و روز به روز بر شاگردان آخوند افزوده شد و نشانههای تأثیر شیوه سلوکیاش در نجف آشکار گشت. سیره و روش او در قول و عمل و حتی در فتوا ندادن و قبول نکردن ریاست عامه مانند سیره سیدبن طاووس بود و حتی نماز جماعت را نیز آشکارا اقامه نمیکرد.
حوزه و مکتب ملا حسینقلی، که خیلی زود به عارف همدانی معروف شد، سی سال دوام داشت و آثار تربیتی بینظیری پدید آورد. آخوند روزی سه جلسه تدریس داشت. عرفان و فقه و اصول میگفت و در اثنای تدریس فقه گاهی سکوت میکرد. وقتی شاگردان علت را جویا شدند، گفت: «تأمل میکنم تا مبادا لحظهای را بدون یاد خدا گذرانده باشم.»
از دل چنان مکتبی سیصد مرد الهی پدید آمد که شیخ آقا بزرگ تهرانی در وصف آن گفته است: «من دو سال پس از رحلت آخوند وارد عراق شدم و شاگردان ایشان را دیدم. آخوند آنها را از آلودگی این دنیا پاک کرده بود. آنها علم و عمل را با هم آمیخته بودند و من اثر تربیت نیکوی او را به صورت روشن در چهره آنها دیدم.»
آخوند ملا حسینقلی که حق بزرگی بر بیشتر علمای طبقه بعد از خود دارد، شاگردانی همچون شیخ محمد بهاری همدانی، میرزا جواد آقا ملکی تبریزی (استاد اخلاق و عرفان امام خمینی) سید احمد کربلایی طهرانی (استاد سید علی قاضی) سید محمد سعید حبوبی، سید عبدالحسین موسوی لاری، سید جمالالدین اسدآبادی و.... را پروراند.
ملا حسینقلی که نقطه اتصال حکیم سبزواری، شیخ انصاری و سید علی شوشتری بود، با تسلط بر معارف عقلی و فقاهت راه شوشتری را چنان گسترش داد که پس از او نوعی مکتب تربیتی در نجف شکل گرفت. شیوه سلوک او مبتنی بر معرفت نفس، مراقبه و اهتمام در مراتب چهارگانه بود. مراتبی که سالک را در گام اول به انجام واجبات و پرهیز از محرمات فرمان میداد. گام دوم به رضای الهی اختصاص داشت و سالک در هر امری فقط باید رضای خدا را در نظر میگرفت. گام سوم ناظر دیدن خداوند بر همه امور و مرتبه چهارم نفی خواطر از غیر خدا بود که از ملازمات آن، ذکر، تلاوت قرآن، عبادت و توسل را عنوان میکرد.
او فقه و شریعت را مبنای حرکت درونی و سلوک باطنی میدانست و از اول تا آخر سلوک را پیروی و تبعیت کردن از شریعت عنوان میکرد و معتقد بود شریعت کاملترین دستورالعمل عرفان و سیر و سلوک را داراست که از انجام واجب و ترک حرام آغاز میشود.
آخوند که قبل از امر به دیگران خود مُلزم به انجام دستورات بود و ملکه تقوا را در جانش نشاندهبود، تأثیر کلامی شگفت داشت. از شاگردانش نقل است وقتی با جمعی از نجف به کربلا میرفتند، در قهوه خانهای توقف کردند که عدهای از عوام مشغول پایکوبی بودند. آخوند به شاگردان گفت: «یک نفر برود اینها را امر به معروف و نهی از منکر کند!» کسی بر نخاست و شاگردی گفت: «اینها توجهی به نهی از منکر ندارند و غرق معصیت شدهاند.» آخوند بلند شد و گفت: «خودم میروم.»
عیاشان میرقصیدند و مردی هم برای آنان میخواند. آخوند به مرد خواننده نزدیک شد و گفت: «اجازه میدهید من هم بخوانم و شما بنوازید؟» خواننده نگاهی تحقیرآمیز به عبا و عمامه آخوند کرد و با تمسخر گفت: «مگر شما هم بلدید بخوانید؟» آخوند متواضعانه گفت: «بله.» خواننده کنار کشید و به نوازندگان گفت بنوازند.
آخوند هم شروع به خواندن کرد:
«لا اله الا الله، حقّاً حقّا، صِدقاً، صدقا / / / اِنّ الدنیا قَد غرّتنا و شَغَلتنا و استهوتنا / / / یابن الدنیا، مَهلاً مهلا / / / یابن الدنیا دَقّاً دَقّا / / / یابن الدنیا جمعاً جمعاً / / / تفنی الدنیا، قَرناً قرنا.. …»
ابیاتی از اشعار ناقوسیه مولای متقیان بود. جمع عیاشان با شنیدن این ابیات از خود بیخود شدند. روی خاک نشستند و اشک بر گونههایشان جاری شد. توبهکار شدند. نَفَس شیخ کار خودش را کرد. شیخ و همراهان در مسیر افتادند و از قهوهخانه دور میشدند درحالیکه هنوز توّابان، شیونکنان زیر لب زمزمه میکردند:
لا اله الا الله حقاً حقاً صدقا صدقا / / / ان الدنیا قد غرتنا و شغلتنا و استهوتنا…
مردانی بزرگ از آخوند ملا حسینقلی یاد کردهاند و مراتب او را ستودهاند. میرزا جواد آقا ملکی تبریزی در باب دستورالعملهای استادش گفته است: «شیخ و پیشوای من در علوم حقه برایم حکایت کرد که از طالبان آخرت احدی به مقامی از مقامات دینی نرسید مگر آنان که اهل تهجد و شب زندهداری بودند. استادمان همیشه به ما توصیه میکرد وقتی در مسائل علمی متحیر شدیم و مشکلی پیش آمد، به خداوند ملتجی شده و به پیشگاه او تضرّع کنیم و این برای ما به تجربه نیز ثابت شد. چرا که علم به کثرت، تعلّم نیست بلکه نوری است که خدای تعالی در قلب هر کس که بخواهد میافکند و تهجد هم قلب را نورانی میکند.»
پنجرههای عالم بالا پس از ۲۲ سال مجاهده با نفس و صبر و بردباری برای آخوند گشوده شد تا بدان جا که فیوضات متصاعد شده از بقعه نورانی امیرمؤمنان را که به اموات وادیالسلام میرسید، با چشم ظاهر مشاهده میکرد و این تنها یکی از مشاهدات ایشان بود.
شیخ محمد بهاری نقل کرده است: «روزی در حجره برای پخت ناهار برنج پاک میکردم و در بین کار متوجه وحدانیت باری تعالی شدم. ناگهان استاد برایم وحدت عددی را توضیح داد. برخاستم و پرسیدم چگونه بر اسرار من آگاه شدید؟ گفت: خداوند قلب مؤمن را آینه جهاننما قرار داده است. اکنون نیاز تو در قلب من منعکس شد.» و اینها تنها نشانههای کوچکی بود که مراتب فقیهی را نشان میداد که علاوه بر پوسته شریعت به مغز عرفان مذهب هم رسیده بود.
سرانجام آخوند ملا حسینقلی همدانی که زنجیرهای از شاگردان سلوکی را در دامان فقه جعفری پرورش داد، در سال ۱۲۷۲ خورشیدی در هفتاد سالگی دار فانی را وداع و در یکی از حجرههای صحن اباعبدالله (ع) به خاک سپرده شد.
*نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیتهای معنوی و دینی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی اقدام کرده است. در هر شماره به معرفی یکی از این مفاخر دینی پرداخته میشود.
نظرات