ابتدا کمی درباره خودتان و سابقه فعالیتیتان برای مخاطبان ما توضیح دهید.
من متولد شیراز هستم و تحصیلاتم را در مقطع کارشناسی رشته فیلمسازی در تلویزیون در دانشکده صدا و سیما گذراندم . کارشناسی ارشد را در رشته ادبیات نمایشی در دانشگاه تربیت مدرس و دکترا در رشته پژوهش هنر را در همان دانشگاه سپری کردم. در حال حاضر در دانشگاههای تهران، اصفهان و مازندران در مقطع کارشناسی ارشد تدریس میکنم و به نگارش کتاب و مقاله در بخش دانشگاهی و نگارش فیلمنامه و ساخت فیلم در بخش سینمایی مشغولم.
با توجه به اینکه حوزه تخصصی شما پژوهش هنر است، چه شد که به مقوله مرگ و رویکردهای اساطیری به آن علاقهمند شدید. چه پیوندی است میان مرگ و هنر؟ چه شد که فکر نوشتن چنین کتابی به ذهنتان خطور کرد؟
این علاقهمندی از دوران تحصیلم در مقطع دکترا آغاز شد. در این دوره دروسی مرتبط با اسطوره را زیر نظر دکتر محمود طاووسی که از اندیشمندان این رشته هستند میگذراندیم و پژوهشی مرتبط با مراسم سوگواری در شاهنامه و شاهنامهنگاری را تحت نظر ایشان انجام دادم. تشویق ایشان و گستردگی و جذابیت موضع چنان بود که تصمیم گرفتم تز دکترای خود را مرتبط با این مبحث کار کنم. بنابراین مرگ و اسطوره را با هنر سینما مرتبط کردم و رسالهای در باب «بازنمایی مرگ در سینمای موج نو ایران» نوشتم. در فصول اولیه این رساله اندکی به اسطوره، ادبیات و رابطه این دو با مرگ پرداختم اما این حجم اندک مرا راضی نکرد . بنابراین در فراغتی که بعد از دفاع پیش آمد به طور مفصلتری به این مضمون پرداختم که نتیجه نهایی کتاب سیمای مرگ در اساطیر شد.
نوع مواجهه شما با مقوله نسبت اسطوره با مرگ این حس را در مخاطب ایجاد میکند که قصد داشتهاید تا جای ممکن اسطورههایی که با مقوله مرگ درگیر هستند را در کتابتان مرور کنید. جامعیت کتاب در زمینه مرور تمامی اساطیر مرتبط با مرگ تا چه میزان برای شما اهمیت داشت و آیا انتخابی در میان اسطورهها و روایتهای اسطورهای انجام دادید؟
بله نظرتان صحیح است. من تلاش کردم که اسطورههای مرگ در دنیای قدیم و تمدنهای باستانی را جمعآوری کنم. هدفم از تهیه این مجموعه فضایی بود که بتوان در آن تحلیل تطبیقی بین تمدنهای کهن و دیدگاهشان نسبت به مرگ انجام داد. اما بحث مطالعه اسطورهها چنان گسترده شد که مقایسه دیدگاههای ملل مختلف نسبت به مرگ را به کتاب و پژوهش دیگری موکول کردم.
در ابتدای کتاب مروری بر آرا و افکار اندیشمندان حوزه اسطورهشناسی داشتهاید و برخی مکاتب مرتبط با این حوزه را معرفی کردهاید. رویکرد کتاب شما به اندیشههای کدام یک از متفکرانی که در کتاب معرفی شدهاند و کدام مکتب از میان مکاتب مورد بحث نزدیکتر است؟
واقعیت این است که کتاب من در بخش توصیف باقی ماند و به مرحله تحلیل بسیار اندک نزدیک شد و از آنجا که در بخش تحلیل است که رویکرد یا به زبان دانشگاهی «متدولوژی» وارد میشود، امکان استفاده از نظریات این اندیشمندان در تحلیل اسطورههای مرگ ممکن نشد. شادمان خواهم شد اگر پژوهشگران بعدی این مسیر را ادامه دهند و با استفاده از یافتههای کتاب سیمای مرگ در اساطیر، تحلیل خود را با رویکردهای اسطورهشناسی در باب مرگ انجام دهند. در این مرحله من جوزف کمبل و کهن الگوی سفرقهرمان را پیشنهاد میدهم. قهرمانی که در مرحله «جدایی» از دنیای عادی به ناشناختهها سفر کند، در مرحله «تشرف» در این دنیا شکست بخورد و باز از جا برخیزد و در سومین مرحله «بازگشت» با رهایی ترس از مرگ، «ارباب دو جهان» شود و «آزاد و رها» مرگ را بپذیرد.
نادیا معقولی
از وجوه جذاب کتاب شما امکان مقایسهای است که میان نگرشهای اسطورهای نسبت به مرگ در فرهنگهای مختلف فراهم میسازد. در یک جمعبندی کلی چه نسبتی میان نگرش اسطورهای به مرگ در فرهنگ ایرانی و دیگر فرهنگ ها برقرار است؟ اگر خود شما در مقام مقایسه قرار بگیرید چه سرفصلهایی را در این مقایسه مورد توجه قرار میدهید؟
این موضوع بسیار جذابی برای پژوهشگران آتی خواهد بود که چطور تمدن باستانی چون ایران با دیدگاه مثبتی که به زندگی و به دنیای پس از مرگ دارد در مراسم خود عزاداری نمیکند، تیره نمیپوشد و شادمان است زیرا که میداند دنیایی دیگری هست و قضاوتی و آیندهای روشن در انتظار صالحان است و با درک لذتهای زندگی دنیوی بیهراس از مرگ برای رسیدن به آن امادگی روحی دارد. در مقایسه با تمدنی دیگر چون مصر که زندگی میکند برای اینکه بمیرد و با وحشت به مرگی که در راه است میاندیشد و تمام عمر نگران است که مبادا نتواند با مومیایی کردن جسد خود و ساخت مقبره خود را به دنیایی دیگر برساند و تا ابد روحش سرگردان بماند یا تمدن بینالنهرین که توصیفش از دنیای دیگر چنان هولناک و هراس انگیز است که انسان آن زمان هیچ میلی به مرگ نداشته و قهرمانی چون گیلگمیش در این اندیشهها ظاهر میشود که در وحشت از مرگ در جستجوی جاودانگی باشد و یا تمدن یونان که چندان در ستایش از زندگی فرو رفته که مرگ را فراموش کرده است.
به عنوان یک پژوهشگر هنر اگر بخواهید از جنبه زیباییشناختی به اساطیر مرتبط با مرگ در فرهنگهای مختلف نگاه کنید، رویکرد اسطورهای کدام فرهنگ نسبت به مرگ را زیباتر ارزیابی میکنید؟
نمیخواهم دیدگاه ناسیونالیسمی وارد گفتگو شود اما آیا میتوان دلبسته نگاه شادمان ایران باستان نسبت به مرگ نشد؟ داورانی که بر سر پل چینود ایستادهاند با ترازوی در دست و اعمال نیک و بد انسان را در آن نهاده و او را به بهشت یا دوزخ راهنمایی میکنند. پلی که هنگام گذر بیگناه عریض شده و دختری زیبا و خوشبو به استقبال روح درگذشته میآید تا او را به بهشت وعده داده شده ببرد. حتی قبل از آن در دوران کودکی بشر، قبرهایی برای مردگان در کف خانه میساختند زیرا بر این عقیده بودهاند که آنها نمردهاند و با آنان به حیات خود ادامه میدادهاند. در اندیشههای مانوی نیز مرگ و ترکیب آن با مفهوم «نور» بسیار زیبا و سورئال است. به نظر میآید مردمان این خاک از قدیم در ستایش زندگی زنده بودهاند و بیهراس از مرگ، مردهاند.
آیا کتاب «سیمای مرگ در اساطیر» برای شما در یک پروژه پژوهشی میگنجد؟ درباره کارهای تحقیقاتی در دست انجام خود نیز توضیح دهید.
در هنگام نگارش رساله دکترا، با اینکه تمرکز من بر روی سینما بود اما مطالعاتی درباب مرگ در ادبیات را به همراه اسطوره انجام میدادم که این دو را از یکدیگر گریزی نیست. یادداشتهایی که در آن زمان برداشتم به مرور زمان افزایش پیدا کرده است و اکنون این مجموعه که نگاه شاعران ایرانی به مرگ را مورد توجه قرار داده است، امکان انتشار دارد و امیدوارم بتوانم این پژوهش را به نمایشگاه کتاب سال آینده برسانم.
نظر شما