سمیه سلطانپور از کژکارکردی نظامآموزشی در امر کتابخوانیمیگوید؛
خوردن کباب کوبیده زوری هم سخت است؛ چه برسد به کتاب خواندن!
«سمیه سلطانپور» کارگزار ادبی، فعال در حوزه ترویج کتابخوانی و مدیر بخش داستان حوزه هنری قم، میگوید: پروسه خواندن کار سختی نیست؛ اما از آنجا که در نظام آموزشی ما مطالعه غیردرسی کار عبثی تعریف شده است، عذاب وجدان نهفتهای در وجودمان شکل گرفته است که بهصورت ناخودآگاه تمرکز خواندن و لذت بردن از دیدن کلمات را از ما میگیرد.
از کی به کتاب علاقمند شدید و خانوادهتان چه نقشی در این زمینه داشت؟
من در یک خانواده کتابخوان و کتاب دوست و اهل مطالعه بزرگ شدم. پدر و مادرم با اینکه اساتید دانشگاه علوم پزشکی هستند، ولی کتابخانهشان پر از کتابهای داستان و دیوانهای شعر است. در خانه پدر بزرگ پدریام دو کتابخانه بود؛ کتابخانه طبقه بالا همه کتابها با جلد سخت که شامل دیوانهای اشعار و تفاسیر مختلف و سالنامههای جلد شده «مکتب اسلام» از همان سال اول چاپش در جلدهای سیاه چرمی در کتابخانه چیده شده بود؛ و کتابخانهی زیر پله، که پر بود از کتابهای عمهها و عموها که در زمان دانشجویی خریده بودند و به نظر مادربزرگ قشنگ نبودند تا داخل کتابخانه طبقه بالا قرار بگیرند. در خانه ما، من و مامان آبونمان مجلات کیهان بچهها و زن روز را داشتیم و بابا هر روز با سه تا روزنامه جمهوری و کیهان و اطلاعات از دانشگاه به خانه برمیگشت. خانه ما همیشه بساط خواندن پهن بود. هنوز هم پهن است.
مادرم اهل قصه گفتن بود. من داستان زندگی همه پیامبران و ائمه را از زبان مادرم شنیدهام. هیچ داستانی وجود ندارد که واعظی بالای منبر تعریف کند و من آن را در کودکی از زبان مادرم نشنیده باشم. ورژنهای مختلف داستانهای پیامبران را برایمان تعریف میکرد. از داستان یوسف فکر میکنم سه ورژن مختلفش را بلدم. بعدها متوجه شدم که در کتابهای ادیان ابراهیمی این داستانها با تفاوتهایی بیان شده و مامان برایمان همه ورژنها را تعریف میکرد. برای بابا هزینه کردن برای کتاب اصلا هزینه نبود. هنوز هم نیست.
نوجوانیام را در انگلستان گذراندم. آن سالها علاقهام به خواندن را تثبیت کرد و به من خواندن رمان را یاد داد. در تابستانها در 10 روز من حدود پنج جلد رمان میخواندم. البته به این نکته هم اشاره کنم که رمانهای نوجوان در اروپا فوقالعاده زیاد است و نویسندهها برای نوجوان رمانهای صد و اندی جلدی مینویسند. رمانهایی که در دبیرستانها اتفاق میافتد در محلهها و شهرها اتفاق میافتد و شخصیتهای اصلیشان نوجوانها هستند.
داستان و داستانخوانی جزو لاینفک آموزش در انگلستان بود. و این امر باعث شده بود میل من به خواندن داستان نهادینه شود. رمانهای سووشون، همسایهها، بوف کور، سه قطره خون، مادر، مسیح باز مصلوب و .... همه را قبل از 18 سالگی در خانه پدرم خواندم. کتابهای فلسفی و علوم اجتماعی و تاریخی و کشکولهای مختلف و کتب حدیثی همه در طبقات مختلف کتابخانه پدریم چیده شده بودند. البته کتابهایی هم بودند که در کمد زیر کتابخانه چیده بودند که البته آن هم از نظرم دور نماند. مخصوصا تفاسیری که اوایل انقلاب خیلیها بر قرآن داشتند و کتابهایی که قبل از انقلاب و سالهای اول انقلاب خواندنشان جایز بود ولی بعدها نویسندههایشان مغضوب شدند. خواندن آن کتابها هم خالی از لذت نبود. همیشه خواندن کتب ممنوعه بیشترین لذت را دارد. البته در خانه ما خواندنشان ممنوع نبود. برای ازدواج هم اهل مطالعه بودن همسر و خانواده همسرم ملاک مهمی بود. خانواده همسرم هم خانوادهای کتابخوان و اهل مطالعه هستند و این روال خواندن مخصوصا داستان خواندن متوقف نشده است.
مدرسه چطور؟ در این میان چه نقشی ایفا کرد؟
مدرسههای ایران متاسفانه هیچ نقشی نداشتند و حتی متاسفانه میتوانم به صراحت بگویم که نقش بازدارنده هم داشتند. البته این سالها خیلی اوضاع فرق کرده است و مدارس رویکردشان به مطالعه داستانی و غیردرسی تغییر پیدا کرده است اما همانطور که عرض کردم، تحصیلم در مدارس انگلستان واقعا تاثیرگذار بود و در روند روبهرشد مطالعه داستانیام موثر بود.
بنده هم با شما موافقم که نقش کتاب - البته به معنای کتاب غیردرسی - در فضای آموزش و پرورش ما پُررنگ نیست. مدارس از جمله مکانهایی است که میتوانند نقش کتاب را در زندگی کودکان نهادینه کنند. چه باید کرد؟ در این زمینه پیشنهادی دارید؟
پاسخ به سوال بالا متناظر به زمان تحصیل خودم بود اما در حال حاضر وضعیت آموزش و پروش ما رو به رشد و امیدوارکننده است. کتابهای آموزشی ادبیات فارسی مسیر یاددهی داستاننویسی را در پیش گرفتهاند. معلمها به بچهها اجازه میدهند تا در زنگ انشاء داستان بنویسند. برای بهتر کردن ماجرا و تسریع کردن جریان باید به ارگانهای دولتی دسترسی داشته باشیم. من بهشخصه تلاشی برای این کار انجام نمیدهم، چون معتقدم اگر روی پدر و مادرها و بچهها از طریق گروههای مردم نهاد و کتابخانهها و تبلیغات خانوادگی کار شود، نتیجه بهتری حاصل میشود. همه مادرها و پدرها در خانه محصل دارند، اگر پدر و مادرها از مدرسه تقاضای کتابخانه و کتابهای داستان و رمان برای کتابخانه مدرسه داشته باشند، اولیای مدرسه مجبور به تهیه و تجهیز کتابخانههای مدارس میشوند. باید تقاضا باشد تا عرضه اتفاق بیفتد، باید احساس نیاز ایجاد شود تا تلاش برای برطرف کردنش به وجود بیاید، باید تمرکز روی مردم باشد تا آموزش و پرورش و دولت به دنبال بر طرف کردن نیاز مردم تلاش کنند.
یکی از عمدهترین کارهای شما ترویج فرهنگ مطالعه و کتابخوانی است. چرا فکر میکنید ترویج کتابخوانی مهم است؟
اجازه بدهید سوالتان را اصلاح کنم. چرا ترویج کتابهای داستانی اهمیت دارد؟ داستان، رمان و مجموعه داستان، من مخصوصا تاکیید میکنم رمان خواندن، فوقالعاده روی زندگی روانی و اجتماعی آدم تاثیرگذار است. روند اجتماعی شدن کودک را تسریع میکنند. نحوه تعامل با جامعه را به کودک و نوجوان یاد میدهند و به همه خوانندههایشان آدمها و تجربههای زندگی کردنهای مختلف را با روش علت و معلولی نشان میدهند.
در زندگی واقعی، ما فقط یک تجربه زیسته داریم و در همان یک تجربه هم علت و معلول اتفاقاتی را که برایمان رقم میخورد، نمیدانیم و متوجه نمیشویم، ولی در رمان نویسنده خالق و خداوندگار دنیایی است که مینویسد و برای خواننده به روشهای هنری توضیح میدهد که چه کاری و رفتاری و چه برخورها و افکاری منجر به چه اتفاقاتی میشود. شخصیتها را به ما میشناساند. ما در زندگی واقعی نمیدانیم معلممان قبل از آمدن سر کلاس کنایه سنگینی از مدیر مدرسه شنیده است و وقتی با قیافه عبوس او روبهرو میشویم، حالمان در تمام مدت کلاس گرفته است. اما در رمان کاملا برعکس است.
یکی از راههای ترویج کتابخوانی، دسترسپذیر کردن کتاب است. از چه راههایی میتوانیم کتاب را در دسترس افراد جامعه قرار دهیم؟
یکی از مشکلاتی که باید تلاش کنیم برطرف بشود، همین مشکل است. پروژه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی که در بالا دربارهاش صحبت کردیم هم یک تلاش بسیار خوبی است برای رسیدن به این هدف. گروههای کتابخوان تلاش دیگری برای رسیدن به این هدف است. نهاد کتابخانههای عمومی کشور هم با تشکیل گروههای کتابخوانی و برگزاری جلسات کتابخوانی در کتابخانهها مسیر خوبی را در پیش گرفته است. میماند ناشرها. ناشرها باید ذهنشان را از تجمع در تهران و فکر کردن به خریداران در تهران آزاد کنند و به پتانسیلهای بالقوه در شهرستانها بپردازند.
دانشگاهها یکی از مراکزی هستند که هنوز به آنها توجه نشده است. البته من خودم پروژهای برای تعامل با دانشگاهها ریختهام و با چند دانشگاه هم درباره این پروژه صحبت کردهام ولی متاسفانه به وضعیت قرنطینه و کرونا برخورد کردیم. البته امیدوارم از طریق روشهای جدید بتوانیم قشر دانشجو را به سمت صنعت نشر بکشانیم. 25 عنوان شغلی که در صنعت نشر وجود دارد، همه میتوانند از دل دانشگاهها تامین شوند.
هر شخصی بهتنهایی هم باید برای برطرف کردن این مشکل تلاش کند. حدودا از 17 یا 18 سال پیش من و همسرم تصمیم گرفتیم که کتاب را برای آنهایی که با آنها در ارتباط هستیم، در دسترس قرار بدهیم. هر سال نوروز برای همه بچههای خانواده، کتاب داستان به عنوان عیدی تهیه میکردیم. این تعداد هر سال اضافه میشد و امسال نوروز با شرایطی که به وجود آمده بود، برای خیلیها کتابهای الکترونیکی هدیه فرستادیم. این فقط تلاش شخصی ما بود برای در دسترس قرار دادن کتاب برای خانواده خودمان بوده است. اگر هر کسی که این موضوع برایش دغدغه است، به رفع این دغدغه فکر کند؛ مطمئنا روشهای بهتری را پیدا خواهد کرد.
تشکلهای مردمنهاد در حوزه کتاب و کتابخوانی چقدر میتوانند به توسعه و ترویج کتابخوانی کمک کنند؟
مردم و گروههای کتابخوانی یکی از بینظیرترین گروههایی هستند که میتوانند کتابخوانی و داستانخوانی را در ایران رواج دهند. در این مصاحبه، هرجا از کتابخوانی صحبت میکنم، منظورم رمان و داستانخوانی است. گروههای کتابخوانی یا همان بوککلابها یکی از بازوهای قدرتمند صنعت نشر هستند. این گروهها در ترویج کتابخوانی و بهراهانداختن موجهای محبوبیت کتابها بسیار تاثیرگذارند. در بسیاری از نقاط جهان، ناشران معمولا تخفیفهای ویژهای برای این گروهها در نظر میگیرند. البته در ایران هنوز بهصورت جدی این گروهها فعالیت نمیکنند، ولی همانهایی هم که هستند و در حال فعالیت، (ناشران) خیلی کارشان را جدی فرض نمیکنند.
برای مثال من گروه کتابخوانی را میشناسم که بیش از 10 هزار عضو در اینستاگرام دارد، ولی نمیتواند 10 نفر برای برگزاری یک کارگاه پیدا کند. این یعنی ما با ذهن کمیتگرایانهمان به ماجرا نگاه میکنیم؛ درحالیکه گروههای کتابخوان گروههای کیفیتگرا هستند. گروههای کتابخوان تعداد محدودی عضو دارند ولی همه آنها فعالاند. گروه کتابخوان با 100 نفر عضو حدودا بین 100 تا 300 جلد از کتابی را که برای مطالعه اعلام میکند، خریداری میکنند. نگاه ما به گروههای مردمنهاد اشتباه است. این گروهها باید تعدادشان زیاد شود، ولی اعضایشان محدود. با هر نوع نگرش و علاقهای، باید گروهها را تشکیل شوند و در فضای مجازی از صحبتهایشان درباره کتابها گزارش بگذارند.
در دنیا گروههای کتابخوان معروف و زیادی وجود دارند که انتخاب کتابِ این گروهها باعث پرفروش شدن تازههای نشر میشود. در صنعت نشر حرف اول را در فروش، نظر خواننده - کتابخوانهای حرفهای - و گروههای مردمنهاد میزنند، و به خوانندههای غیرحرفهای، گِرای مطالعه میدهند.
شما با جام باشگاههای کتابخوانی کودک و نوجوان آشنایی دارید. این برنامه را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا به رشد و توسعه کتابخوانی کمک میکند؟
به نظر من این اتفاق خیلی اتفاق خوبی است. دولت باید مراکز دولتی را تحت حمایت خودش قرار بدهد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با این تدبیر هم ناشرها و نویسندههای مورد نظر خودش را تحت حمایت قرار داده است و از طرفی باعث رونق و تاسیس کتابخانه در سرتاسر ایران شده است. اگر دقت کرده باشید تلاش خوبی انجام شده تا همه طیفهای فکری در لیست مورد نظر کتابها و ناشرها قرار گیرند. امیدوارم این مسیر رونق روز افزون پیدا کند. این کار خیلی کار تازهای است و نتیجهاش در ده پانزده سال آینده نمود پیدا میکند.
به راههای ترویج کتاب اشاره کنید. کمی بیشتر راجع به آنها توضیح دهید.
راههای ترویج کتاب به تعداد انفاسی است که به این موضوع فکر میکنند. هر کسی نوع لذت بردنش از خواندن کتاب متفاوت و دلایل خودش را برای مطالعه رمان و داستان دارد. این تنوع در لذت بردن و تنوع دلایل باعث میشود تا نگاهمان به نوع تشویق دیگران به کتاب خواندن متفاوت شود. همه زیبایی کار هم به این تنوعها است. همهمان باید بنشینیم و فکر کنیم چرا دوست داریم اطرافیانمان داستان بخوانند؟ چرا این رمانی را که خواندیم برایمان لذت بخش بود؟ تا به حال رمان خواندن و داستان خواندن چه کمکی به بهتر شدن زندگیمان کرده است؟ و هزاران سوال دیگر که به ذهنمان درباره مطالعه و خواندن خطور میکند. آن وقت آدمهایی را که اطرافمان هستند، از نظر بگذرانیم و ببینیم چرا آنها باید رمان بخوانند؟ وقتی به این سوال جواب بدهیم، آن وقت سوال بعدی پیش میآید، که چطور آنها راضی کنم تا دلایلمان را برای اینکه آنها باید رمان و داستان بخوانند را ببینند؟ و بعد باید ببینیم، با چه کتابهایی به سمت لذت بردن از قصه خواندن آنها را ترغیب کنیم؟
برای همه جامعه نمیتوانیم نسخه واحدی برای ترغیب و تشویق کتابخوانی بپیچیم. ولی کارهای اولیهای هست که باید انجام شود. مثل معرفی رماننویسها، معرفی رمانها، خبرسازی در حوزه کتاب و رمان و قصه.
به خبرسازی در حوزه کتاب و رمان و قصه اشاره کردید. رسانههای جمعی چه نقشی در این زمینه میتوانند ایفا کنند؟
سه کاری که در بالا گفتم (معرفی رمانها، خبرسازی در حوزه کتاب و رمان و قصه) همه فعالیتهایی است که بر عهده رسانه است. رسانه هر سه این فعالیتها را در حوزه موسیقی و سینما انجام میدهد. این فعالیتها را اگر نشر داستان و رمان هم پیگیری کند، اتفاقات خوبی خواهد افتاد.
چند مثال میزنم: جایزه جلال آلاحمد چند سال پیاپی است که خبرساز شده است و این خبرها کدورتهای زیادی را به وجود آورده است. این به این دلیل است که ما با واقعیت خبرسازی آشنا نیستیم. خبرسازی بهمعنی دعوای صوری است بین گروهها برای تبلیغات و بالا بردن میزان مخاطب. وقتی طرفهای خبر از این واقعیت مطلع باشند، از این خبرسازیها به نفع خودشان، یعنی به نفع تبلیغ رمان و ناشر و جشنواره استفاده میکنند.
در زمان خبرسازی یک جمله برای داغ کردن ماجرا میگویند ولی 10 جمله درباره رمان یا ناشر مورد نظر و یا جشنواره مورد نظر باید گفته شود. رسانه آن جمله جنجالی را تیتر میکند برای پربازدید شدن خبر ولی خواننده توجهش به آن 10 جمله خاص جلب میشود. در حال حاضر چون ما خبرسازی نداریم و دعوا به صورت صوری اتفاق نمیافتد، خبرگزاریها هم از پرداختن به این ماجراها صرف نظر میکنند؛ چون پای بحثهای سیاسی وسط کشیده میشود و دیگر خبرسازی نیست و دعواست. رسانه همیشه از دعوا پرهیز میکند.
قبل از ورود به این مثال توضیح کوتاهی بدهم، در ایران، ما هنوز تفکیک درستی برای ادبیات داستانی نداریم. به صورت خیلی زنندهای، هر گروهی، گروه دیگری را دونتر و کم اهمیتتر میداند. روال کار در صنعت نشر به این شکل نیست و همه انواع داستانی برای صنعت نشر ارزشمند هستند و خوانندههای خودشان را دارند.
مثال دیگری که میزنم، اتفاقی است که در فضای اینستاگرام بین عامهپسندنویسها و بقیه نویسندهها در حال وقوع است. یک خبرسازی فوقالعاده برای اینکه نویسندههای درگیر این ماجرا بتوانند در فضای دعوای سوری، رمانهای خودشان را به مخاطب معرفی کنند. در وسط حرفهایشان از موضوع رمانهایشان بگویند، از خرده روایتهایی که در رمانهایشان استفاده کردهاند، برای پیشبرد دعوایشان بهره بگیرند. با این ترفند هم رمانها به مخاطب معرفی میشود و هم فضای دعوا به سمت ناراحتی کشیده نمیشود و فقط در فضای خبرسازی رسانهای باقی میماند.
البته این نکته را هم اضافه کنم، در صنعت نشر اینطور فکر کردنها برعهده کارگزارهای ادبی نویسندهها است. آنها هستند که خبرها و خبرسازیها را مدیریت میکنند و به نویسندهها در مصاحبهها و گفتگوها کمک میکنند تا بار استرس خبری از دوش نویسنده برداشته شود و تحت فشار خبری حرفهایی زده نشود که باعث کدورتهای غیرقابل جبران یا خبرسازیهای جنجالی خارج از برنامه شود.
امروز ما برنامهها و سرفصلهای مختلفی در حوزه ترویج فرهنگ کتابخوانی داریم. برنامههایی از قبیل انتخاب و معرفی پایتخت کتاب ایران، جشنواره روستاها و عشایر دوستدار کتاب، جام باشگاههای کتابخوانی کودک و نوجوان، جشنواره تقدیر از مروجان کتابخوانی و برنامههایی از این قبیل. با این وجود اقبال به کتاب کم است و نمیتوان این موضوع را پنهان کرد. نظر شما در این رابطه چیست؟
همه این عنوانهایی که نام بردید، فعالیتهای دولتی است. باید انتظارهایمان را از فعالیتهایی که انجام میشود در حد و اندازه خودشان و بر اساس شرایط جامعه باشد. نباید از فعالیتهایی که از طرف دولت انجام میشود انتظار بازدهی زودهنگام را داشت. فعالیتهای گسترده بازدهی دیر هنگام دارد. باید در کنار این برنامهها مردم و گروههای مردمنهاد هم فعالیتهای حوزههای خودشان را داشته باشند. هدف و مقصد یکی است پس باید به جای انتظار داشتن از دیگری برای انجام و پیشبردن اهدف، خودمان همراهی کنیم و همراستا با هدف گام برداریم.
به نظر من پروسه کتابخوانی در 20 سال گذشته روند روبهرشدی را طی کرده است. نویسندههای جوان وارد پروسه چاپ کتاب شدهاند. ناشرها متوجه شدهاند که مسیر نشر مشکل دارد و در حال بررسی مشکلات و تلاش برای درک و برطرف کردن مشکلات هستند. دولت به ضرورت امر کتابخوانی واقف شده است. همه این مسائل، یعنی اتفاقات خوبی در آینده خواهد افتاد.
هدفتان از تبلیغ کتاب در پیج اینستاگرام چیست؟ چه بازخوردهایی از مخاطب گرفتهاید؟
هر کالایی برای اینکه دیده شود، نیاز به تبلیغ دارد. کتاب هم از این امر مستثنی نیست. نمیتوانیم از مردم انتظار داشته باشیم کتاب بخوانند ولی چیزی به آنها ارائه ندهیم. از طرفی هر کتابخوان و رمانخوانی نوع نگاه خودش را به داستان دارد و اینکه ما نظراتمان را با هم به اشتراک بگذاریم باعث میشود تا نظرگاه خواننده نسبت به داستان عوض شود. باعث میشود تا خوانندهها یاد بگیرند چطور داستان بخوانند و چطور از رمان برای درک بهتر زندگی و برای ساخت زندگی بهتر بهره بگیرند.
پیامهای زیادی دارم که از من مشاوره میگیرند که چه رمانی بخوانند، مخصوصا خیلی از مادرها پیام میدهند و برای کتابخوان کردن بچههایشان مشورت میکنند. این پیامها لذتبخشترین پیامهاست. وقتی به مادران میگویم که خودشان هم باید رمان دست بگیرند و مطالعه کنند تا کودکان و نوجوانانشان هم به سمت مطالعه کشیده شوند، تازه خانوادهها متوجه میشوند که دلیل عدم علاقه و عدم توجه بچههایشان به کتاب و داستان و رمان از کجا سرچشمه گرفته است.
نوع معرفی کتاب هم مهم است. شما یک کارگاه با موضوع «چگونه و کجا کتاب معرفی کنیم» در حوزه هنری قم برگزار کردید. در این رابطه توضیح میدهید؟
بله. خیلی مهم است که کتاب را چطور معرفی کنیم. دلیل این اهمیت به شاخصههای زیادی برمیگردد. اینکه کجا قرار است این معرفی منتشر شود؟ خواننده این معرفی چه کسانی، در چه گروه سنی و با چه شغلی هستند؟ نوع نگرش سیاسی مخاطبان این معرفی چه افرادی هستند؟ و .... اینها همه در نوع معرفی کتاب اهمیت دارد. غرض از معرفی کتاب این است که خوانندههای معرفی کتاب ترغیب شوند تا برای خرید کتاب هزینه کنند و برای خواندنش وقت بگذارند. پس در معرفی کتاب اصل اولیه مخاطبمان است و بر اساس مخاطب احتمال دارد یک کتاب به ده مدل مختلف معرفی شود.
کتابی در یک معرفی به عنوان کتاب دفاع مقدس معرفی میشود، در معرفی دیگر به عنوان یک رمان عاشقانه و در معرفی دیگر یک کتاب ماجرایی و کاراگاهی و در معرفی دیگر یک رمان تراژیک غمانگیز. مهم این است که مخاطبتان را بشناسید و برای آن مخاطب کتاب را معرفی کنید.
در آن کارگاه هم سعی کردم تا به دوستان اول ضرورت معرفی کتاب را گوش زد کنم و در مرحلهی بعد ضرورت شناخت مخاطب و در نظر گرفتن مخاطب را برای دوستان مشخص کنم و در آخر روشهای مختلف و انواع مختلف معرفی را به اجمال برای دوستان بیان کردم.
از بحث ترویج که عبور کنیم باید اعتراف کنم که کتاب خواندن کار سادهای نیست، اقلا برای خود من که اهل کتاب هستم کار طاقتفرسایی است. به نظرم چگونه کتاب خواندن در ایجاد انگیزه خیلی اهمیت دارد. آیا پیشنهادی برای چگونه کتاب بخواندن دارید؟
پروسه خواندن کار سختی نیست. ولی چون ما در نظام تربیتی بزرگ شدهایم که مطالعه غیردرسی کار عبثی تعریف شده است، برای همین یک عذاب وجدان نهفتهای در وجودمان شکل گرفته است که بهصورت ناخودآگاه تمرکز خواندن و لذت بردن از دیدن کلمات را از ما میگیرد و این کار باعث میشود تا بهصورت ارادی خودمان را مجبور به خواندن کنیم. هر پروسه اجباری هم کار طاقتفرسایی به حساب میآید حتی خوردن کباب کوبیده اجباری هم کار طاقتفرسایی است.
برای لذت بردن از خواندن کتاب، باز هم تاکید میکنم منظورم خواندن رمان و داستان است، باید مثل هر کار دیگری پیش فرضهای نادرست ساخته شده در ذهنمان را خراب کنیم و از نو بسازیم. همیشه ساختن جدید کار راحتتری است از خراب کردن و ساختن مجدد. نسل ما کار سختتری را برای رسیدن به لذت کتابخوانی پیش رو دارد تا نسلهای جدید. البته نسل ما وظیفه سختتری را هم بر دوش دارد. ما علاوه بر خراب کردن پیش فرضهای ساخته شده باید تلاش کنیم تا پیش فرضهای اشتباهی را برای نسل جدید نسازیم و همزمان باید خرابههای ذهن خودمان را هم آباد کنیم.
اگر اندکی آمار و گزارشهای مربوط به سرانه مطالعه کشورمان را بررسی کنیم به آمار و ارقام ناامیدکنندهای میرسیم. با وجود سابقه فرهنگی و علمی کشورمان چرا در ایران امروز سرانه مطالعه پایین است؟
با این حرفتان موافق نیستم. من نمیدانم آمارها از کجا میآید و چطور استخراج میشود ولی این را میدانم که مردم ایران عاشق داستان و قصهاند، و آدم عاشق نمیتواند معشوقه اش را نخواهد. قصه و داستان جزء لاینفک زندگی انسان شرقی مخصوصا ایرانیهاست. اگر سرانه مطالعه پایین است، مشکل از مردم نیست. باید جای دیگری دنبال مشکل گشت.
مثالی برایتان میزنم. جمعیت ایران 85 میلیون نفر است. 15 میلیون نفر خردسال و مسن و بیسواد، 50 میلیون نفر در جاهایی زندگی میکنند که دسترسی به کتابفروشی و اینترنت ندارند و یا وضعیت اقتصادیشان اجازه نمیدهد تا برای کتاب هزینه کنند. میماند 20 میلیون نفر. این 20 میلیون نفر هم باسوادند و هم دستشان به دهنشان میرسد، اگر این 20 میلیون نفر هر کدام در سال فقط یک کتاب داستانی آن هم در هر رده سنی که هستند، خریداری کنند در سال ما 20 میلیون کتاب داستان در ردههای سنی مختلف فروخته و خواندهایم. 20 میلیون عدد به نسبت بزرگی برای خرید و فروش در صنعت نشر عمومی است.
پس مردم ایران هم کتاب دوست هستند و هم عاشق داستان. مشکل اساسی در نبود صنعت نشر است. وقتی پروسه چاپ کتاب به صورت صنعت درنیاید، مردم گوشه و کنار ایران به تازههای نشر دست پیدا نمیکنند. چون ناشر آنها را نمیبیند. چون بازاریاب نشر وجود ندارد. چون کتاب فروشیها نمیدانند باید چطور کتاب بفروشند.
مردم ایران فوقالعاده اهل خواندن هستند فقط باید مسیر معرفی کتاب به اقشار را پیدا کنیم و مردم را بشناسیم و بدانیم برای هر طرز فکری چه کتابی ارائه بدهیم. قرار نیست همه مردم ایران همان کتابی را که من دوست دارم، مطالعه کنند. هر کسی در انتخاب کتاب آزاد است.
به صنعت نشر اشاره کردید. شما یک کارگاه تحت عنوان «مشاغل حوزهی صنعت نشر» برگزار کردهاید. چقدر شاخصهای اقتصادی صنعت چاپ، نشر و عرصه کتاب در افزایش یا کاهش سرانه مطالعه موثر است؟
ما در ایران هنوز چیزی به عنوان صنعت نشر نداریم. ما ناشر داریم. نویسنده داریم. و این دو تا کنار هم صنعت نشر را تشکیل نمیدهند. من تا به امروز 25 عنوان شغلی را پیدا کردهام که حد فاصل بین نویسنده و خواننده قرار دارند. یعنی بین عرضه کننده کالا و مصرف کننده. از این 25 عنوان شغل هیچ کدام در ایران بهصورت جدی وجود ندارند. نبود این مشاغل یعنی نبود چرخ دندههای صنعت، و صنعت بدون چرخ دندههایش وجود نخواهد داشت. مسلما اگر پروسه چاپ و نشر کتاب در ایران به صنعت تبدیل شود، سرانه مطالعه در ایران بسیار بالا خواهد رفت.
نکتهای را باید اینجا به آن اشاره کنم. اروپا در تاریخش زمانی را داشته است که مردم در آن زمان از نعمت خواندن محروم بودند. اروپا بعد از گذر از آن دوران همه تلاشش را کرده است تا دیگر تحت هیچ شرایطی تاریخش آن دوره را تجربه نکند. در بدترین سالهای جنگ جهانی اول و دوم صنعت نشر کنار بقیه صنایع به فعالیت خودش ادامه داد. داستاننویسها در این دو دوره چهارساله جنگهای جهانی از نوشتن دست نکشیدند و مردم هم از خواندن دست برنداشتند. مردم ایران هیچ وقت طعم تلخ ندانستن را نچشیدهاند، برای همین هیچ ذهنیتی از تاریکی جهل ندارند و نمیدانند غرق شدن در سیاهی جهل چه عواقب ترسناکی دارد. پس مردمی که با جهل غریبه هستند به راحتی کتاب خواهند خواند. فقط لازم است علاقههایشان را شناسایی کنیم و بر اساس علاقههایشان به آنها کتاب برای خواندن معرفی کنیم. این کار در صنعت نشر بر عهده بازاریابهای صنعت نشر است. همانطور که بازریابهای صنایع غذایی میدانند این محله در شهر بیشتر رُبِ فلان را خریداری میکنند پس سوپرمارکتهای این محله همه این مارک را حتما در قفسههایشان دارند.
بازاریابهای صنعت نشر هم میدانند باید به کتابفروشیهای هر شهرستان چه کتابهایی را پیشنهاد بدهند و میدانند چطور باید در یک شهر و شهرستان، برای کتاب تبلیغ کرد. روش تبلیغ در صنعت نشر متناسب با این صنعت است و باید گروههای تبلیغاتی به این صنعت هم توجه داشته باشند و متناسب با این صنعت پروژههای تبلیغاتی طراحی کنند.
چون تاکید شما در این گفتگو بر رمان و ادبیات داستانی بود، میخواهم این سوال را مطرح کنم که آینده ادبیات داستان فارسی را چگونه میبینید؟
ادبیات داستانی فارسی آینده روشنی را نهتنها در ایران بلکه در جهان پیش روی خودش دارد و همه تلاشهای ما در این مسیر برای رسیدن به این هدف است که ادبیات داستانی فارسی را از مرزهای ایران بیرون ببریم و به دنیا معرفی کنیم. برای رسیدن به این هدف باید اول مخاطبان ادبیات داستانی فارسی را در ایران تقویت کنیم، بسازیم و شناسایی کنیم.
و صحبت پایانی...
در آخر از همه اعضای اداری حوزه هنری قم تشکر ویژهای میخواهم داشته باشم. سه سال است که با حوزه هنری قم در ارتباطم و بدون اغراق میگویم که دوستان از هیچ کمکی برای اتفاق افتادن برنامههای پیشنهادی که ارائه میدادم دریغ نکردند. از آقای مجدالدین معلمی رئیس پیشین حوزه هنری و آقای سیدمهدی سیدین نیا رئیس فعلی حوزه هنری و آقای محمد غفاری معاونت فرهنگی نهایت تشکر را دارم. این بزرگواران تمام تلاششان را کردند تا براساس منابع مالی محدود بخش ادبیات و برنامههای داستانی بهخوبی اجرا شود. از همه بزرگواران کادر اداری که در این سه سال واقعا زحمت کشیدند تا برنامههای داستانی به خوبی برگزار شود متشکرم.
نظرات