خانجانی بهتازگی و بهمناسبت شرکت در نشستی با موضوع نقد و بررسی این کتاب - که در هفته کتاب برگزار شد - میهمان ویژه انجمن قصهگویی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان خوزستان بود. به بهانه چاپ کتاب «فرهنگ قصهشناسی یلدا» با «علی خانجانی» نویسنده این اثر به گفتوگو نشستیم که در ادامه میخوانید.
به نظر شما فضای حاکم بر جامعه تا چه اندازه میتواند در زایش تجربههای جدید در قصه کمک کند؟
یکی از شعارهای مطرح شده در جشنوارههای اخیر قصهگویی که من خیلی به آن اعتقاد دارم، این بود: «قصه تمرین زندگی است». اگر قصه را تمرین زندگی بدانیم، هر رویدادی که در جامعه به هر شکل و شیوه ممکن، بتواند اجتماعات بشری را به خود مشغول کند علاوه براینکه از دایره قصه و قصهگویی خارج نیست؛ همچنین میتواند هم بر نوع قصهها و هم بر شیوه اجرای آنها، یعنی قصهگویی اثربخش باشد.
موضوعات مهم و پرکاربردی که بر ذهن و زبان آحاد جامعه جاری است را با هم مرور کنیم تا ببینیم این ادعا چقدر میتواند درست باشد. «امید به زندگی»، «تلاش برای بهزیستی»، «کمک به همنوع»، «پرستاری از خود گذشتگی»، «درمان و التیام»، «همدردی»، «ظلم ستیزی»، «عوام فریبی»، «نیرنگ»، «ناامیدی»، «نگرانی از سلامت »، «دروغ گویی»، و دهها موضوع دیگر از این دست، همه و همه در قصهها و افسانههای ما خود را نشان دادهاند و محور اتفاقات تلخ و شیرین بودهاند. در کتاب «فرهنگ قصهشناسی یلدا» که خوشبختانه این روزها خبر چاپ و انتشارش اهالی قصه و قصهگویی را شادمان کرده، بخشی وجود دارد تحت عنوان یافتههای پژوهشی که در این بخش شما میتوانید با مرور بنمایهها موارد بسیار زیادی از این دست را ببینید که در قصهها و افسانههای ما وجود داشته است. کافی است که قصهگو با عنایت به موضوعات اشاره شده، قصه خود را انتخاب کند و با پرداختی ماهرانه و امروزی پسند، مخاطبان خود را تحت تأثیر قرار داده و با گفتن قصههایی برگرفته از موضوعات کلی روز، نقش سازنده و مفید موضوعات خوب و نیکو یا نکوهش و تنبیه شخصیتهای قصه در موضوعات بد و زشت را به شکلی هنرمندانه و در قالب قصه برای شنوندگان خود بیان کند.
در بخش شیوه اجرا نیز قصهگو میتواند چه در بخش تکنیک و ابزار و چه در پرداختن به موضوعات، طراحیهای تازه و به روز داشته باشد و با تمثیلهای حساب شده از اتفاقات روز و شخصیتهای شناخته شده و ترجیحا در قالبهای شاد و طنزآمیز، یا بیانی امروزی به قصهها و افسانههای گذشته بدهد یا قصههای نوین و تازهای را توسط خود یا با مشارکت مخاطب خلق کند و یک اجرای تازه و جذاب داشته باشد.
یکی از نیازهای ما در برابر جوامع بینالمللی در خصوص شناسایی قصههای ایرانی که همواره پیش روی ما قرار دارد ، عدم انتقال ارزشهای کهن قصهها و پراکندگی آنها بوده آیا با مجموعه جدید «فرهنگ قصه شناسی یلدا» میتوانیم به این مهم دست یابیم؟
یکی از اصلیترین و مهمترین بهانههای تهیه و تدارک «فرهنگ قصهشناسی یلدا» ایجاد زمینه و بسترسازی جهت راهیابی قصهها و افسانههای ایران زمین به مجامع بینالمللی و از جمله «مؤسسهی گوتینگن» در آلمان بوده که بیش از چهارصد هزار روایت از قصهها و افسانههای جهان را در خود جا داده و بزرگترین و معتبرترین مؤسسه برای مراجعه و تحقیق قصهپژوهان است. شرط ورود قصهها و افسانههای هر دیار به این مؤسسه، برخوردار بودن قصهها از کد بینالمللی است.
معروفترین و معتبرترین فهرستی که براساس آن به قصهها و افسانه کد داده میشود، فهرستی است موسوم به «آرنه تامسون» که برگرفته از نام دو شخصیت فنلاندی و امریکایی به نامهای «آنتی آرنه» و «استیث تامپسون» است. علت آن نیز پیشگام بودن این دو شخصیت در دستهبندی موضوعی قصهها و افسانهها بوده که ابتدا توسط «آنتی آرنه» در حدود یکصد سال پیش در فنلاند شروع شد و بعداً توسط «استیث تامپسون» امریکایی ویرایش و دنبال و به فهرست «آرنه تامسون» مشهور شد. در این فهرست قصهها و افسانهها با توجه به موضوعات اصلی خود کدگذاری شدهاند برای مثال از کد 1 تا 99 به حیوانات وحشی اختصاص داده شده و از 300 تا 399 به قصههای سحر و جادو.
در گفتوگویی که با استادان اهل فن و همچنین شرقشناس مشهور، «پروفسور مارزلف» داشتم، متوجه شدم در این مؤسسه تعداد بسیار کمی از قصهها و افسانههای ایرانی وجود دارد که این وضعیت برای کشور باعظمتی چون ایران که دیار «شهرزاد» و از نقاط قصهخیز جهان محسوب میشود، بسیار ناگوار و ناپسند است. علت را که جویا شدم، طبقهبندی نبودن قصهها و افسانههای ایرانی براساس یک فهرست علمی و شناخته شده بود.
درصدد برآمدم تا طی جلسهای متشکل از اهل فن، این موضوع را با مدیرعامل وقت کانون مطرح کنم که با مساعدت ایشان «مرکز پژوهش و ترویج قصهها و افسانههای ایرانی» راهاندازی شد. با این حرکت زمینه برای ورود قصهها و معرفی ارزشهای فرهنگی نهفته در آنها فراهم شد. به امید خدا این مجموعه و نرمافزاری که در ادامه آن را تکمیل میکند، نیاز مطرح شده از طرف شما را به خوبی تامین خواهد کرد و ما با کدگذاری قصههایمان و در دسترس قرار دادن آنها برای قصهپژوهان بینالمللی، موفق به شناساندن ارزشهای فرهنگی نهفته در آنها خواهیم شد.
یافتههای پژوهشی در کتاب «فرهنگ قصه شناسی یلدا» تا چه اندازه در شناساندن اقوام بر اساس قصهها کمک میکند؟
با توجه به اینکه پژوهشهای «فرهنگ قصهشناسی یلدا» زیر نظر دکتر «محمد جعفری قنواتی» و استاد «احمد وکیلیان »که هر دو بزرگوار از خبرگان و کارکشتهترین اساتید این حوزه هستند، صورت گرفته، بدون شک نقش بسیار شایانی در شناساندن اقوام و خردهفرهنگهای آنها دارد. دعاها، سوگندها، دشنامها، نفرینها از جمله نکاتی بودهاند که پژوهشگران مجموعه، به توصیه و سفارش استادان مورد اشاره، از قصهها شناسایی و استخراج کرده و به عنوان یافتههای پژوهشی به مخاطبان مجموعه ارائه دادهاند. در کنار این نکات شخصیتهای انسانی و غیر انسانی، بنمایهها، پیامهای اصلی و فرعی شناسایی شده و اطلاعاتی در مورد منابعی که قصه از آنها برگرفته شده، در مجموعه شانزده جلدی «یلدا» تقدیم دوستداران شده و قطعا در شناخت بیشتر اقوام نقش خواهند داشت.
آیا در کتاب ۱۶ جلدی از قصهها و فرهنگ بومی استان خوزستان استفاده شده است؟
سعی ما در این مجموعه بر این بوده که قصهها و افسانههای به ثبت رسیده در هر دیار مورد استفاده قرار بگیرد. گذشته از قصههای زیادی که از جنوب ایران در این مجموعه مورد پژوهش قرار گرفتهاند و قصههای دیگری از اقوام لر که در هر دو بخش، قطعا قصههای مشترکی با فرهنگ مردم بخشی از خوزستان وجود دارد، میتوانم مجموعههای مرتبط با خوزستان شامل : «افسانههای مردم عرب خوزستان» با بیست و سه روایت، «فرهنگ عامیانۀ ماهشهر» با بیست و هفت روایت و مجموعه «قصههای مردم خوزستان، پژوهشکدۀ مردم شناسی» است.
آثار متون کهن همچون قابوس نامه، سیاست نامه، منطق الطیر، بوستان و ... در بازآفرینی به شکلی که فهم زبان را برای کودکان جذابتر کنند، ظرفیت تبدیل قصه به حکایت را دارند؟
من در مجموعه بیست جلدی «از قصه تا قصهگویی» که تنها دو جلد آن تحت عنوان «کارد و استخوان» و «رسم تجارت» که توسط «انتشارات سورۀ مهر» چاپ و منتشر شده، به دنبال همین اتفاق هستم. معتقدم که ایرانیان از نظر دسترسی به منابع داستانی یکی از خوشبختترین مردم دنیا هستند که درکنار توصیهها، تأکیدات ملی و دینی، منابع بسیار ارزشمندی از متون کهن در اختیار دارند که هر یک از آنها دربردارنده حکایات بسیار با ارزشی است که افراد علاقهمند میتوانند با فراگیری روش مناسبسازی آنها برای قصهگویی، خود را به سرچشمه لایزال قصهها پیوند بزنند. کتابهایی که نام بردید از جمله کتابهایی هستند که برای مجموعه از قصه تا قصهگویی شناسایی کردهام. در این مجموعه روش مناسبسازی متون کهن و تبدیل آنها به «قصهنامه» یعنی متنی که براساس آن بتوان به راحتی قصهگویی کرد، در ده مرحله و به شیوه گام به گام و همراه با ذکر مثال و نمونههای عینی به شکلی کاملا کاربردی آموزش داده شده و عزیزان علاقهمند میتوانند با مراجعه به آنها حکایات موجود در کتابهای کهن را برای قصهگویی مورد استفاده قرار دهند.
آسیبها و چالشهایی که در فضای قصه وجود دارد، آیا برای تجربههای تازه و انگیزههای جدید میتواند تاثیرگذار باشد؟
اگر منظور شما را درست متوجه شده باشم، منظورتان از آسیبها و چالشها، تفاوتهای فرهنگی و زبانی موضوعات مطرح شده در قصههای ادبیات شفاهی و عامیانه با ادبیات تعلیمی رایج در فضاهای آموزشی است. اگر این برداشت درست باشد، باید بگویم که یکی از اصلیترین وظایف قصهگو همین ترمیم، معادلسازی و ویرایش زبان قصه است. اگر این انتظارات را از قصهگو نداشتیم هیچ وقت از قصهگویی به عنوان یک هنر نام نمیبردیم. هنر قصهگو درک ارزشها، نکات نهفته در قصه، استخراج و بیان هنرمندانه آنها برای مخاطب امروز است.
قصهگو نه تنها حق دارد بلکه موظف است که قصه را متناسب با درک و فهم مخاطب خود دستکاری کرده شالوده و ساختار اصلی را حفظ و حوادث فرعی و جزئیات را به بهانه پرداخت موضوع و شخصیتها به قصه اضافه کند. او میتواند قصه را متناسب با روحیه و منش رفتاری خود تنظیم کند. برای مثال اگر انسانی شوخ طبع و بذلهگو است و شادکردن دیگران را دوست دارد، میتواند در قصهای که انتخاب میکند به بهانه گفتار و رفتار، شخصیتهایی که از زمینه لازم برای این تغییر برخوردارند، استفاده کرده و در توصیفات و نقل قولهایی که از آنها دارد، فضای لازم را برای تزریق روحیه و رفتار مورد نظر خود ایجاد کند. ممکن است در قصهای نکتهای باشد که طرح آن برای مخاطب امروز ضروری نباشد و یا حتی بدآموزی داشته باشد. در این جا قصهگو حق دارد که آن نکته را حذف و یا با تغییراتی به گونهای ملایمتر قابل گفتن کند. گاهی قصهگو تصمیم میگیرد که سهم بیشتری برای مشارکت مخاطب خود در قصه تدارک ببیند و با طراحیهای خاص اجرایی، زمینه را برای پرسش و پاسخ با شنونده ایجاد میکند و از آنها میخواهد تا به نوعی در ارتباط با موضوعی خاص قضاوت و دیدگاههای خود را بیان کنند که این خود موجب دگرگونیهای زیبایی در شیوۀ اجرا میشود و به تعبیر «چمبرز» به کمک شنونده قصه را پیش میبرد. خلاصه اینکه آسیبها و چالشها نه تنها موجب نگرانی قصهگو باشند بلکه باید به عنوان یک بهانه و دستآویز در راستای بروز تعاملات و نوآوری در اجرا مورد استفاده قرار گیرند.
با توجه به فاصله گرفتن کودکان و نوجوانان از فرهنگ آیینی بومی چگونه میتوانیم قصه را در زندگی روزمره آنها بگنجانیم و تاثیر و نقش قصه را همانند جوامع پیشرفته به کودکان انتقال دهیم؟
پیش از اینکه این ادعا را پذیرفته و به آن بپردازیم که کودکان و نوجوانان از فرهنگ آیینی و بومی فاصله گرفتهاند، باید ببینیم چه شناختی از کودک و نوجوان و علایق و گرایشهای آنها داریم؟ برای پاسخگویی به نیازهای رفتاری آنها چه خوراکهای فرهنگی و برنامههای جذابی تدارک دیدهایم؟ با کدام متر و معیار به این نتیجه رسیدهایم که از فرهنگ بومی آیینی فاصله گرفتهاند؟
تمام علاقهمندیها و گرایشهای کودک و نوجوان در این چند نکته خلاصه میشوند: تمایل به فضاهای نشاط انگیز؛ گرایش به تحرک و فرصت برای تخلیه انرژی؛ قرار گرفتن در محیطهای هیجان انگیز و رقابتی؛ عطش برای کشف و دانش ناشناختهها و ارضای حس کنجکاوی.
خب حالا بیایید به قصهها نگاه کنیم و ببینیم تا چه اندازه قابلیت پاسخگویی در زمینههای یادشده را دارند. در حالتی بدبینانه میتوانیم بگوییم کودک یا نوجوانی که محکوم به شنیدن یک قصه قدیمی است در هیچ زمینهای پاسخ لازم را دریافت نمیکند. اما با رویکردی خوشبینانه میتوان گفت که اگر در قصهگویی سهمی قابل توجه برای مشارکت کودک و نوجوان در نظر بگیریم و در این تعامل به گرایشهایی چون هیجانآفرینی، رقابت و تحرک نیز دقت کنیم و با یک مقدمهچینی و زمینهسازی هنرمندانه، شعله دانستن را در وجودش شعلهور و او را مشتاق شنیدن کنیم، تا حد زیادی او را درک کرده و نیازهایش را پاسخ گفتهایم. قصه و قصهگویی اگر توسط مسئولان ارشد فرهنگی ما از درک درستی برخوردار شود و مثل کشورهای پیشرفته به عنوان یک رشته دانشگاهی در نظر گرفته شود و در ادبیات تعلیمی و آموزشهای کلاسیک جایی پیدا کند، بدون شک میتواند در زندگی کودکان و نوجوانان جای بیشتر و بهتری باز کند و محتوایی باشد برای بسیاری از قالبهای جذاب و مورد پسند آنها.
در کنار قصهگوییها بسیاری از قصههای حماسی ما چه حماسههای ملی و باستانی چه حماسههای دینی و مذهبی از این قابلیت برخوردارند که نرمافزارهای مناسبی باشند برای سختافزارهای دوست داشتنی کوچکترها.
از عمدهترین موانع و دلایلی که در کشورمان نتوانستهایم در زمینه قصهگویی هم سطح کشورهای پیشرفته شویم بگویید؟
یک حرکت وسیع و جدی باید در این خصوص انجام شود که اولین گام آن پالایش زبان و گفتارهای روزمره است که قصه و داستان معادل دروغ و یاوه انگاشته میشود. کافی است که شما به گفت وگویی روزمره چه در واقعیت و فضای حقیقی و چه در فیلم و سریالهای صدا و سیما دقت کنید تا پی به عرض بنده در این خصوص ببرید. در این گفتوگوها از قصه و داستان به مفهوم کلامی بیاهمیت، بیهوده و تهی از معنا و اندیشه یاد میشود. در حالیکه قصهها و داستانها سرشار از معنی و اندیشهاند و به همین سبب در فرهنگهای ملی و دینی ما مورد عنایت و توجه قرار گرفتهاند.
در اقدام بعدی باید مسئولان رده بالای فرهنگی و از همه مهمتر در شورای فرهنگ عمومی، جایگاهی خاص برای قصه و قصهگویی در نظر گرفته شده و فرصت و زمانی خاص در تقویم به این مهم اختصاص داده شود تا در زمانی خاص توجه تمامی اولیای تربیتی اعم از پدران و مادران، معلمان، استادان دانشگاهی، دانشجویان به این رسانۀ مهم و اثربخش جلب شده و جایگاه جهانی و ارزش و اهمیتی که در جوامع پیشرفته دارد، به آنها نشان داده شود. در حوزههای علوم انسانی نه فقط به عنوان یک درس، بلکه به عنوان یک رشتۀ دانشگاهی از جایگاهی خاص در وزارت علوم برخوردار شود و دانشجویانی علاقهمند و توانا برای بسط و گسترش آن تربیت شوند. سازمانهای متولی و باتجربه در این کار مثل «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» حمایت شوند و زمینۀ لازم جهت انتقال تجارب اندوخته شده در کانون به دیگر مؤسسات ذیربط فراهم گردد.
با توجه به وضعیت کنونی ویروس کرونا و خانهنشینی کودکان و نوجوانان و استفاده بیش از حد در فضای مجازی چگونه میتوانیم آنان را تشویق و ترغیب به گوش دادن قصه و قصه گویی کنیم ؟
دعوت از مربیان کانون و مربیان توانمند در زمینۀ قصهگویی در مؤسسات دیگر و اختصاص فرصتهای محدود ده پانزده دقیقهای برای بیان یک قصه، کمترین کاری است که با هماهنگی صدا و سیما و آموزش و پرورش میتواند در این راستا انجام شود. مهمتر این که تغییر نگاه باید در سطوح بالاتر ایجاد شود. اگر برنامهریزان آموزشی ما به این درک برسند که قصهگویی به جهت برخورداری از قالب خاص خود و غیرمستقیم بودن بیان، نقش مؤثری در انتقال مفاهیم تربیتی و آموزشی دارد، حتماً قدمهای جدیتری در این راه برمیدارند. یک راه دیگر نیز، تهیه و تولید لوحهای فشرده توسط خود کانون و عرضه به خانوادههاست که جا دارد در این خصوص با هماهنگی صدا و سیما فرهنگسازی لازم صورت پذیرد.
برخی معتقدند قصه مانند بعضی اشعار تاریخ مصرف دارند، یک اثر در یک زمان خاص تمام میشود، آیا شما با این سخن موافق هستید؟
اگر موافق بودم، نه به قصهگویی میاندیشیدم و نه نزدیک به سی سال از عمر خودم را صرف آموزش و ترویج آن میکردم. ذات قصه اگر براساس اصول و بایدها شکلگرفته باشد بر عبرتآموزی استوار است و عبرت آموزی به یک دوره و زمان خاص محدود نمیشود . چه در فرهنگ ملی و ایرانی و چه در فرهنگ دینی و اسلامی ما ایرانیان، قصهگویی امری است نیکو و از طرف بزرگان به آن سفارش شدهایم و این تأکید دوجانبه به جهت فرازمانی بودن قصههاست. قرآن کریم که شصت و دو سوره یعنی بیش از نیمی از آن برخوردار از قصه و به تعبیر امروزیها ادبیات داستانی است و خداوند خود را به دفعات "قصهگو" معرفی میکند، همین نکتۀ عبرت آموزی مطرح است. «لَقَدْ كانَ فِي قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِأُولِي الْأَلْبابِ» که در این آیۀ شریف به صراحت نقش قصه و قصهگویی و عبرت آموزی برای خردورزان مورد اشاره قرار گرفته و قرآن همانطور که بهتر از من میدانید کتاب هدایت است برای بشریت که هم فرامکانی است و هم فرازمانی.
بنابر آنچه گفته شد، قصهها و راز ماندگاری آنها از گذشته تا کنون، خود دلیل محکم و روشنی است برای تاریخ مصرف نداشتن آنها.
به نظر شما نقش باشگاههای کتابخوانی که یکی از طرحهای پیش رو وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای کودکان و نوجوانان است در طول چهار دورهای که پشت سر گذاشته توانسته است موفق عمل کند؟
من نه صلاحیت اظهار نظر در این زمینه را دارم و نه چنین قصدی. اما این را میدانم که کتابخوانی و قصهگویی همیشه بر هم تأثیر متقابل داشتهاند. کسی که شانس شنیدن قصه را در خانه و بیرون از خانه داشته، از دایرۀ واژگانی وسیعتری نسبت به هم سن و سالانش که از این شانس محروم بوده، برخوردار است و ضمن توانایی در ارتباط کلامی، جرأت بیشتری برای خوانش متون پیدا میکند و با رغبت بیشتری به سمت مواد خواندنی میرود. همین وضعیت در مورد افراد کتابخوان و گرایش آنها به سمت قصه و شنیدن آن دیده میشود.
علاوه بر مطالعات میدانی در سطح مراکز کانون که به خوبی وضعیت کودکان و نوجوانان اهل مطالعه و رغبت و گرایش آنها را به شنیدن قصه نشان میدهد، در سطح جامعه نیز میبینیم که کودکان و نوجوانان آشنا با مطالعه و کتابهای غیر درسی، بیشتر به شنیدن قصه از متون مورد علاقه خود گرایش نشان میدهند. نوجوانی که حکایات گلستان و بوستان را خوانده خیلی بیشتر از دیگران به قصهگوییهای برخاسته از آن حکایات رغبت نشان میدهد. در کنار اینها باید گفت که یکی از مهمترین کارکردهای قصهگویی به ویژه گفتن قصهها و افسانههای پرحادثه و شگفتانگیز، نقش بسیار زیادی در تقویت تجسم ذهنی مخاطب دارند و مخاطبان این نوع از داستانها علاوه بر این که از تخیلی قوی برخوردار میشوند و در بسیاری از فعالیتهای هنری مثل نقاشی، سفالگری، ساخت و ابداع کاردستیها میتوانند از آن بهرهجویی کنند، در خوانش متون به خصوص ادبیات داستانی نیز به واسطه برخورداری از تجسم ذهنی قوی خود لذت بیشتری میبرند و به راحتی شخصیتها و حوادث را در ذهن خود شکل میدهند و نسبت به دیگران لذت بیشتری میبرند.
نظر شما