کتاب «فلسفه سیاسی هانا آرنت» منتشر شد؛
عمل و گفتار عالیترین تجلیات تمدن از نگاه آرنت/ متفکری که مظهر تاریخ سیاسی حاضر است
این کتاب با تحلیل اکتشافی وضع بشری آغاز میشود، یعنی تحلیل کتابی که در آن هاناآرنت پیش از عمل سیاسی را پیش نهاده است.
کتاب از یک مقدمه، ۵ فصل با عنوانهای در دفاع از عمل، عمل کردن در قلمرو نمودها، مسئله شر، حیات ذهن، و زندگی نظر فرزانه و مسئولیت سیاسی تشکیل شده است.
نویسنده در ابتدای این مقدمه مینویسد: «این نوشته به کندو کار در اندیشههای یک متفکر، هانا آرنت میپردازد. از این جنبه و جهت این نوشته نوشتههای تفسیری است. اما از جنبه و جهتی دیگر، این نوشته کند و کاوی از فعالیت نظریهپردازی درباره سیاست به طور کلی است، یعنی به رابطه میان نظر میپردازد. بحث درباره آثار هانا آرنت زمینه مناسبی برای چنین کندوکاوی ایجاد میکند. این پژوهش درباره رابطه نظر/عمل مضمون مسلط و اصلی در نوشتههای او است. زمانی که این پژوهش و بررسی را آغاز کردم سخت مجذوب دفاع قدرتمندانه آرنت از عمل سیاسی در کتاب وضع بشری بودم و فکر میکردم او فهم بکر و اصیلی از اولویت عمل نسبت به نظر فراهم آورده است. در ابتدای امر من فهم جامع و کاملی از آثار او نداشتم و گره از همه استدلالهای پیچیده او در وضع بشری نیز نگشوده بودم. برای من جذابیت آثار آرنت واقعا جذابیتی حسی و دریافتی بود. من مجذوب سرفصلهای انتخابی او برای بحث، سبک روشنگر و گرهگشای او، و قدرتنمایی او در کنار زدن همه فرضیات متداول در سنت فلسفه سیاسی شده بودم.
تز محوری وضع بشری را میتوان در یک جمله بدین ترتیب خلاصه کرد، عمل و گفتار عالیترین تجلیات تمدن هستند. چون آشکار کننده تکثر و آزادی در مقام عناصر سازنده هستی شاخص بشریاند. آرنت برخلاف سنت غالب غربی، عمل را، همراه با نظرورزی، به عنوان فعالیتی ذاتاً انسانی میستود. آرنت مینویسد: « زندگی بدون گفتار و عمل به معنای واقعی کلمه در برابر جهان حیاتی خاموش و مرده است.»»
نویسنده در جای دیگر از همین مقدمه مینویسد: «این کتاب با تحلیل اکتشافی وضع بشری آغاز میشود، یعنی تحلیل کتابی که درآن آرنت پیش از عمل سیاسی را پیش نهاده است. وضع بشری که در ۱۹۵۸ منتشر شد، نخستین کتاب از دو کتاب مهم فلسفی او بود. کتاب دوم از این دست، حیات ذهن، آخرین کتاب او بود. در فاصله انتشار این دو کتاب که بیست و پنج سال را در برمیگرفت، آرنت به دلایل متعدد شهرتی جنجالی پیدا کرد: یعنی در واقع به دلیل تفکراتش در مورد انقلاب، در مورد صهیونیسم، در مورد جداسازی (سیاهان و سپیدها) در جنوب آمریکا، و از همه مهمتر، در مورد محاکمه آدولف آیشمان، جنایتکار جنگی نازی. نویسندهای پرکار بود و نوشتههایش خوانندگان عام نسبتاً زیادی داشت و نوشتههایش مرتباً در نشریات نیویورک از جمله پارتیزان ریویو، کامنتری، و نیویورکر چاپ میشدند.»
فصل اول کتاب نگاهی به وضع بشری و واکنشهای انتقادی نسبت به آن است و اندیشههای موجود در این اثر را با اندیشههای موجود در برخی مقالههای پیشین هانا آرنت مقایسه شده است این بررسی و پژوهش کاملاً نشان میدهد که آرنت مشکلات جدی در تلاش خود برای تشریح زندگی عملورزانه بدون بحث درباره نقش تفکر داشته است. فصل دوم تحلیل آثار سیاسیتر آرنت است از جمله این آثار پژوهش او در مورد توتالیتاریسم و نوشتههای گوناگونش در مورد انقلاب و جامعه است. اظهارنظرهای او درباره جنبشهای سیاسی در قرن بیستم نشان میدهد که در عین اینکه تاکیدش و تکثر عمل و آزادی به عنوان عالیترین بیانهای وضع بشری کرده است، اما در عین حال ناممکن بودن وصول به این آرمانها را هم نشان میدهد. آرنت علی رغم برخورد به مشکلات و تناقضهایی در دفاع از اولویت عمل همچنان تا زمانی که گزارش خود از محاکمه آدولف آیشمان را منتشر کرد، به این نظر پایبند ماند، اما این گزارش نقطه عطف و چرخش در تفکر او بود.
نویسنده در فصل سوم گزارش و بازگویی محاکمه آدولف آیشمان و واکنشهای حاد و پرشوری که منتقدان نسبت به آن داشتند و همچنین رابطه میان تأملات او درمورد و صورتبندی دوباره رابطه میان عمل و فکر را در اندیشه آرنت مورد بحث قرار میدهد. فصل چهارم در واقع به این پرسش که چگونه میتوانیم آن موضوع را حفظ کنیم که وضع بشری در بستر تکثر وابستگی متقابل و عقاید مشترک شکل میگیرد و در عین حال از انسانها بخواهیم که توانایی داوری در این قلمرو را داشته باشند؟ میپردازد. این پرسش در واقع پرسشی است که آرنت با دشواریها و زحمات طاقت فرسا در حیات ذهن آن را دنبال میکند، فصل چهارم کتاب به این امر اختصاص یافته است.
نویسنده معتقد است حیات ذهن کوششی است برای یکپارچه کردن فکر و عمل که عناصر تشکیل دهنده وضع بشری هستند. به همین سبب فصل پایانی کتاب را به بررسی پیامدهای این اثر برای عاملان سیاسی اختصاص داده است.
در همین مقدمه آمده است: «همانگونه که این اظهارنظرهای کلی مقدماتی نشان میدهند، به نظر من آثار آرنت در کلیاتشان نتوانستهاند حامل نویدهای وضع بشری باشند. حیات ذهن به طرد و انکار آن فرض اساسی وضع بشری برمیخیزد: یعنی اینکه زندگی عملورزانه میتواند قائم به ذات باشد یا آنکه زندگی نظرورزانه در آن دخالت کند یا به داوری است بنشیند. زمانیکه آرنت با تأخیر و دیرهنگام به بازنگری در اهمیت تفکر برای عمل سیاسی پرداخت مجبور شد همه آن اصول اعتقادی متافیزیکی کهن را -بنا به اصطلاح خودش - از نوع احیا کند و با علاقهای از نوع زنده شده به بررسیشان بپردازد.»
در پشت جلد کتاب آمده است: «زندگی هیچ متفکر سیاسی دیگری به اندازه هانا آرنت مظهر تاریخ سیاسی حاضر نبوده است. شاخص بودن اندیشه او تا حدودی نتیجه قدرت فکری اوست اما به همان اندازه یا بیشتر حاصل تجارب زندگیاش و اصالت و بکر بودن واکنش او به آنهاست. آرنت برخلاف سنت غالب غربی عمل همراه با نظرورزی را به عنوان فعالیتی ذاتا انسانی میستود. او میکوشید که به سلطه نظر بر عمل پایان بخشد و یکپارچگی را به زندگی عملورزانه بازگرداند. آرنت معتقد بود که عمل و گفتار عالیترین تجلیات تمدن هستند، زیرا تکثر و آزادی را در مقام سازنده هستی شاخص بشری نشان میدهند.»
نظر شما