یکی از این گمنامان، دکتر سید بیوک محمدی است. او در 1325 در تبریز متولد شد و در 1348 به آمریکا رفت و در آنجا لیسانس و فوق لیسانس روانشناسی و جامعهشناسی گرفت و سپس با اخذ دکتری جامعهشناسی در سال 1362 به ایران بازگشت. او تمام عمر خود استاد پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بود و در 1398 با درجه استاد تمام (پروفسوری) بازنشست شد. محمدی در عین حال در دانشگاههای تهران، علامه طباطبایی و سایر دانشگاهها تدریس هم میکرد.
درباره او و خدمات علمی و آموزشیاش بسیار بسیار سخن باید گفت. همسرم در سالهای 1368 دانشجوی او بود و درس زبان انگلیسی را با او گذراند. من ابتدا از طریق همسرم با او آشنا شدم. برایم میگفت استاد زبان انگلیسی ما مردی است که انگلیسی را با لهجه آمریکایی و تسلط کامل تدریس میکند و برای دانشجویانش معلمی تمام عیار است. بعدها در سال 1373 که به دانشگاه علامه طباطبایی رفتم محمدی را هم گاه و بی گاه ملاقات میکردم. برای تدریس به دانشکده علوم اجتماعی میآمد و سری هم به من میزد. از همان موقع شوق و شور تحسین برانگیز او در زمینه دانش و معلمی را میدیدم. او در گفتوگوهایش بسیار صمیمی و مهربان و در عین حال دقیق و سخاوتمند بود. همیشه از طرحهای پژوهشیاش صحبت میکرد و تعهدش به دقت و سخت کوشی و روشمندی در پژوهش.
در سال 1393 وقتی قرار شد از دانشگاه علامه طباطبایی به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیاییم، یکی از انگیزههایم همنشینی و مصاحبت با محمدی بود. او هم از آمدنم به پژوهشگاه صمیمانه خوشحال و حتی ذوقزده بود. این تعبیر (ذوق زده) از خود اوست. من و محمدی هم اتاقی شدیم. در یک اتاق، کنار پنجره، میزهایمان روبروی هم بود. منش خاصی داشت و کاملا شبیه دانشمند بود. هر روز صبح ساعت هفت و نیم در اتاق کارش بود. بیسکویت، خرما و قند و چایش همیشه آماده و تسبیحی هم داشت. چند قفسه پر از کتابهای انگلیسی دور و برش بود. معمولا با صدای بلند صحبت میکرد و شروع سخنش همراه با شوخی و خنده بود و خندان بود.
هر هفته یک نقل قول یا جمله قصار از دانشمندان و ادبا انتخاب میکرد و آن را تایپ و بر روی دیوار اتاق یا کریدور جلو اتاقش میگذاشت. حافظهاش انباشته از اشعار کلاسیک بود و به هر مناسبتی شعرهایی شنیدنی و بس شیرین روایت میکرد. برتراند راسل را سرمشق و الگوی علمی و فکریاش میدانست. همیشه با شوق زیادی از راسل برایم سخن میگفت.
اولین نوشتهای که از محمدی خواندم کتاب «پژوهش فرهنگی: مردم نگاری در جوامع پیچیده» نوشته اسپردلی و مک کوردی بود که محمدی آن را در 1372 ترجمه کرد. این کتاب کلاسیک همچنان بهترین راهنمای انجام مردم نگاری است. نثری ساده و آموزشی دارد و ساختاری دقیق و منسجم.
محمدی در 1387 «درآمدی بر روش تحقیق کیفی» را نوشت که باید آن را بهترین راهنمای ساده آموزش تحقیق کیفی به زبان فارسی دانست که بسیار موجز و فشرده است. محمدی کوتاهنویس است. همه کتابهایش فشرده، دقیق و منسجماند. خودش میگوید «عادت ندارم کتاب قطور و حجیم بنویسم». محمدی به پژوهش تجربی علاقهمند و بسیار وفادار است. همه نوشتههایش حاصل تحقیقات تجربی نظاممند و روشمند است.
کتاب «زن ذلیل» (1388) چند بار تجدید چاپ شده و بیش از کتابهای دیگرش شناخته است. شاید عبارت «زن ذلیل» توجه افکار عمومی را جلب کرده است. محمدی به دلیل تحصیلاتش در روانشناسی و روانشناسی اجتماعی به مباحث روانشناسی و روانکاوی بسیار علاقه دارد. کتاب «خودت را بشناس» (1395) بینهایت خواندنی است. معمولا قبل از انتشار کتابهایش را میدهد به همکاران بخوانند. یکی از کسانی که قبل از چاپ نوشتههای محمدی را میخواند من هستم.
محمدی در زمینه خانواده، مسائل اجتماعی و مباحث ازدواج و همسری تحقیق پرشمار و ماندگاری کرده است. برخی از آنها هنوز چاپ نشدهاند. او درباره «حریم خصوصی»، «روابط قدرت میان همسران»، «تنهایی» و «طلاق» و بسیاری موضوعات دیگر پژوهشهای تجربی ارزشمندی انجام داده است. کتابی هم با عنوان «زندگی ایرانیان در کانادا» (1380) دارد که بسیار خواندنی است. محمدی روششناس دقیقی است و به ویژه در زمینه «روش نظریه مبنایی» بسیار متبحر و متخصص است. او برای اولین بار کتابهای گلیزر و اشتراوس را به فارسی ترجمه کرد. اما اهمیت محمدی در این زمینه این است که در ایران بهترین تحقیقات نظریه مبنایی را او انجام داده است.
محمدی دانشمندی گمنام است و میلی هم برای کسب شهرت ندارد. منش و مشی تحقیقاتی و تواناییهای علمی و اخلاقی او ستودنی است. از جمله دانشگاهیانی است که همنشینی با او حس غرور و افتخار را نصیب انسان میکند. از سخنان او میتوان آموخت. او یک آذربایجانی است که با لذت و افتخار ترکی سخن میگوید اما نه تنها پان ترکیست نیست بلکه منتقد آن است. محمدی ایران را دوست دارد و آن را میستاید. مردی فرهیخته است که از نوشتهها و منش او میتوان این را شناخت. کاش در این سالها که در پژوهشگاه حضور منظم داشت و او را ملاقات میکردم، عبارتهای قصار و توصیههای شنیدی و ماندگارش را در دفتری نوشته بودم. باور کنید کتابی خواندنی و ماندگار میشد.
محمدی اکنون ساکن تبریز است و در این روزهای کرونایی گاه و بی گاه تلفنی با او صحبت میکنم. همچنان میخواند و مینویسد. یکی از یادگارهای مهم محمدی برای من کتابهایی است که تأکید کرد حتما بخوانم. او کتاب «انسان در جستجوی معنا» اثر دکتر فرانکل را به من معرفی کرد. خواندن این کتاب در زندگیام لحظه مهمی بود. محمدی میگوید برای رسیدن به رشد و بالندگی، در خودتان تأمل کنید و نقاط قوت و ضعفتان را بنویسید. روزی خودش این کار را کرد. او بسیار صادق و بی ریا نوشته بود. راهبرد موثری است. کتاب «خودت را بشناس» براساس همین نگاه اوست. امیدوارم سالیان سال زنده و سلامت باشد و بتوانم از او بیاموزم و بیاموزیم.
نظر شما