داستان «بچههای بزرگ در جنگل» یکی از آخرین داستانهای اتوود است که در ماههای گذشته بارها در محافل مختلف برای طرفدارانش خوانده است.
این نویسنده کانادایی علاوه بر نوشتن تعداد زیادی رمان و کتاب مستند در نوشتن داستان کوتاه و مجموعه داستان نیز تبحر خاصی دارد. داستان «بچههای بزرگ در جنگل» یکی از آخرین داستانهای اتوود است که در ماههای گذشته بارها در محافل مختلف برای طرفدارانش خوانده است. مجله نیویورکر به بهانه انتشار این داستان در مجلات ادبی گفتگویی با این نویسنده مشهور کانادایی انجام داده است:
در داستان، دو خواهر سالخورده اوقات خوبی در کلبهای کنار دریاچه سپری میکنند که از زمان کودکی در این کلبه سر کردهاند. درباره این کلبه بگویید. آیا جایی مثل این وجود دارد یا زاییده خیال شماست؟
بله، در واقعیت چنین مکان یا مکانهای مشابه اینچنین وجود دارد.خیلی زمانهای زیادی در مکانهای این چنین حضور داشتم و لذت بردم؛ ولی تا حالا پیش نیامده بود که تصویری از این لذت به مخاطبان ارائه کنم.
چرا برای روایت داستان این زنان از چنین مکانی استفاده کردید. منظور اینکه مکان و جغرافیا در روایت چنین داستانی تاثیرگذار بوده یا نه؟
در حقیقت قبل از اینکه شما مکانها یا جغرافیا را انتخاب کنید، آنها شما را انتخاب میکنند و در واقع یک قانون است که مکان انسان را جذب میکند. چون کودکی خودم در کلبه های جنگلی سپری شده و این داستان نیز در واقع گوشهای از تجربیاتم در گذشته بوده است. پدرم زیستشناس بود و کلبهای در جنگل داشت که هر تابستان ما به آنجا میرفتیم. نمیخواستم داستان غیرواقعی شود و به عبارتی نوشتن درباره مکانهایی که خودم در آنجاها نبودم، کار سختی است.
قالب اصلی داستان آخرتان شبیه چیزی است که زندگی و پیرشدن آدمها را روایت میکنید. خودتان کتاب یا رمانی را دوست دارید که همین قالب را داشته باشند؟
بله رمانهای زیادی وجود دارند. مثلاً رمان «فرشته سنگ» مارگارت لارنس از نمونههای برجسته این نوع نویسندگی درباره گذشت عمر است. داستانهای آلیس مونرو بخصوص داستان خرسی در کوهستان از نمونههای دیگر است. رمانهایی مثل ارباب حلقهها نیز در فصل آخر درباره گذشت عمر فرودو صحبت میکند که خیلی لذتبخش است.
نظر شما