پنجشنبه ۲ دی ۱۴۰۰ - ۱۰:۰۰
رد خون روی آتش

«خرمشهر در خون و آتش» خاطرات خالد سلمان محمود کاظمی، یک سرهنگ ارتش عراق از جبهه خرمشهراست. راوی کتاب لابه‌لای خون‌ها و شهدا، ما را با تردید‌ها و آشفتگی‌های سربازان عراقی آشنا می‌کند که در جبهه علیه ایران جنگیده‌اند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- مرتضی میرحسینی: «نمی‌دانم چند فیلم و سریال درباره خرمشهر ساخته شده، اما در ذهن من، دو فیلم کیمیا و سرزمین خورشید چنان برجسته و بزرگ مانده‌اند که گمان نکنم با هیچ فیلم و سکانسی جایگزین شوند. در هر دوی این فیلم‌ها، زنی وجود دارد که قهرمانانه صبر و ایستادگی می‌کند. برای کارگردان این دو فیلم که دست برقضا، آقای احمدرضا درویش است، زن ‌؛ گویا همان ایران است که صبورانه، در برابر حمله متجاوزانه عراق مقاومت می‌کند و تا آنجا که می‌تواند در شهر می‌ماند.
 
من اما این‌ها را برای خرمشهر و مقاوت مردم صبورش نگفتم. این‌بار می‌خواهم از کتابی بگویم که حمله به خرمشهر را از زبان یکی از همان سرهنگ‌هایی که در وجب‌به‌وجب خرمشهر بوده‌اند، بیان می‌کند. ماجرای مقاومت خرمشهر و نیروهای مقاوم در همان روزهای حمله به خرمشهر اگرچه برای ما غرورآفرین است، اما برای آن نیروهای متجاوز اوضاع چگونه بوده؟ ما خاطرات تجاوزها و آغشته شدن جای‌جای خرمشهر به خون شهیدان را بارها و بارها در کتاب‌ها و فیلم‌های مستند خوانده‌ایم و دیده‌ایم، اما این سخنانِ مردمانِ یک سوی ماجراست. باید سخنان مردمانِ آن سوی شط را هم دید و خواند تا بیش‌تر پی به ایستادگی مردمان شهر و دیارمان ببریم.
 
«خرمشهر در خون و آتش» عنوان کتابی است که یک سرهنگ ارتش عراق از خاطرات جبهه خرمشهر نوشته و از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است. سرهنگ خالد سلمان محمود کاظمی در ابتدا، خود را از خانواده‌ای اهل و ساکن کاظمین معرفی می‌کند، شاید به همین دلیل باشد که در کتاب نامی از حزب بعث و وابستگی به آن نمی‌بینیم. راوی کتاب لابه‌لای خون‌ها و شهدا، ما را با تردید‌ها و آشفتگی‌های سربازان عراقی آشنا می‌کند که در جبهه علیه ایران جنگیده‌اند، هرچند افرادی چون خالد سعی داشته‌اند کمتر با ایرانی‌ها مواجهه شوند، همانگونه که مادر سرهنگ لابه‌لای صحبت‌هایش، او را به چنین کارهایی ترغیب می‌کند: «مادرم آهی کشید و گفت: پسرم به‌هرحال من از تو می‌خواهم که وارد این بازی‌ها(سرقت‌ها) نشوی و حرفی هم که به صدام حسین یا حزب بعث برخورد کند، نزنی، من از تو می‌خواهم که به همین صورت ادامه دهی و دستورات را اجرا کنی اما از راه‌های قانونی از کشت و کشتار پرهیز کنی.»
 
کتاب در آغاز از وحشت نویسنده از حضور پلیس‌های مخفی بین دانشجویان دانشکده نظامی و برشمردن هوس‌رانی‌های صدام می‌گوید: «در دوره 60 دانشکده نظامی، همراه ما دانشجویانی بودند که روابط نزدیکی با مسئولان بلندپایه رژیم داشتند. یکی از آن‌ها برادر برزان تکریتی و دیگری پسر وزیر دفاع عبدالله عبدالجبار شنشل بود. افسران زیاد دیگری بودند که با وزرا و مسئولان رژیم پیوندهای نزدیکی داشتند. آنچه باعث افزایش ترس و وحشت من می‌شد، وجود پلیس‌های مخفی در میان ما بود که در همه‌جا حضور داشتند و همان لباس ما بر تنشان بود.»


راوی در ادامه از چگونگی حضورش در جبهه خرمشهر می‌گوید و لابه‌لای بیان عملیات‌های مختلفی که برای تصرف خرمشهر انجام شده، کمی از دردها و رنج‌های مردم و ساکنین شهر و روستاهای اطراف خرمشهر می‌گوید و از اشغال خرمشهر و جنایت‌هایی که در این شهر انجام شده سخن می‌راند. خالد سلمان همچنین اعتراف می‌کند که اشغال خرمشهر، یک اشتباه استراتژیک بود، اشغالی که قرار بوده، یک هفته‌ای به اهواز برسند اما با ایستادگی تعداد کمی از نیروهای اسلامی خرمشهر به فرماندهی «جهان‌آرا» برای تصرف خرمشهر هم به مشکل برمی‌خوردند و تانک‌ها و تجهیزات نظامی‌شان در برابر نیروی قدرت و ایمان سربازان و مردم خرمشهر شکست خورده‌اند.

لحن راوی اگرچه به گونه‌ای است که گویی در جنگ شرکت نداشته و خود را بی‌گناه جلوه می‌دهد و از بیان جزئیات نیز خودداری کرده است، اما باز نمی‌توان از ترس و وحشتی که همان تعداد اندک نیروهای ایرانی برای نیروهای عراقی ایجاد کرده‌اند چشم‌پوشی کرد و این ترس دربرابر شجاعت، همان چیزی است که اگر از زبان سربازان عراقی گفته شود، باورپذیری‌اش برای مردمان تاریخ بیشتر است. 
 
راوی در میان اسناد کتاب تلفنگرامی را از سپاه سوم عراق آورده که پیروزی تصرف خرمشهر را به صدام حسین تبریک می‌گوید و اقدات انجام شده را برایش می‌نویسد: «روز 24/10/1980 مصادف با 3/8/1359 روز اشغال خرمشهر توسط نیروهای ماست. پس از اشغال شهر و تسلط نیروهایمان بر آن،دست به اقدامات زیر زدیم:
1- اموال اهالی به سرقت رفت و طلا و حیوانات آن‌ها غارت شد.
2- خودروهای ایرانی به داخل عراق منتقل شد.
3- خانه ها با دینامیت منهدم شد.
4- اسرای ایرانی اعدام شدند.
5- زنان مورد تجاور قرار گرفتند.
6- کودکان و پیرمردان را کشتند.
7- دیواره دفاعی در خرمشهر کشیده شد....»
 
نویسنده کتاب را با بیان جنایت‌های نیروهای عراقی در منطقه‌ای به نام «هیزان» ادامه می‌دهد و با آزادسازی(اشغال) خرمشهر به پایان می‌رساند.»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها