دوشنبه ۲۲ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۲
مورخی که تاریخ را از پایین نوشت/ وقتی آدم‌های «معمولی» قهرمان شدند

بوشهر- سیدقاسم یاحسینی، مورخ اجتماعی است که در تاریخ پناه گرفته است، او در این سالها تلاش کرد تاریخ را از پایین ببیند و آدم‌های معمولی را روایت کند.

سرویس استان‌های خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): 22 خرداد، بهانه‌ای شد تا با سیدقاسم یاحسینی، پرکارترین مورخ و نویسنده بوشهری پیرامون این حرفۀ شیرین اما سخت، گپ و گفتی صمیمانه را درباره زیست تاریخ‌وار و کاری‌اش داشته باشیم. این مورخ اجتماعی، 58 سال قبل در چنین روزی در شیراز دیده به جهان گشوده است. وی دوران کودکی خود را در شهرهای لار و سپس برازجان سپری کرده و از سال 57 مقیم بوشهر می‌شود. البته وی چندسالی است که در تهران ساکن شده ولی همزمان با شیوع کرونا بار دیگر زندگی در بندر بوشهر را برگزید.

یاحسینی در این سال‌ها با سیر و غور در تاریخ، جامعه و زیست مردمان این سرزمین متمدن و فرهنگ‌مند، آثار فاخر و قابل تأملی را در حوزه‌های  بوشهرشناسی، تنگستان‌شناسی، خاطره‌نویسی و تاریخ شفاهی جنگ تحمیلی و تاریخ روشنفکری ایران پدید آورده است که دربردارنده اطلاعات کم‌نظیری است. وی اما در ادامه سیر و سلوکش در تاریخ اجتماعی این منطقه به موضوعاتی رسیده که از دید مورخان دیگر اغلب دور مانده است؛ تاریخ توده‌ها و طبقات مختلف جامعه و زنان، چون بر این باور است که تاریخ ایران، تاریخ مذکر و رجال‌نویسی است که چندان به نوشتن از وضعیت زنان در دوره‌های مختلف تاریخی توجهی نداشته است.

او در سال‌های اخیر با انتشار آثار درخوری در زمینه تاریخ زنان جنوب، اطلاعات شگرف و تازه‌ای را در اختیار مخاطبان خود قرار داده است. یاحسینی، مورخی خستگی‌ناپذیر و کنش‌مند است که با نگاه جست‌وگری که دارد، تنها با کنکاش در لایه‌های خاک‌گرفته تاریخ ایران به دنبال کشف واقعیت‌های تازه‌ای از تاریخ این خطه حماسه‌خیز نمی‌گردد، بلکه به سفرنامه‌های غربی‌ها که بیشتر آن‌ها حتی به زبان فارسی هم برگردانده نشده با همراهی سیده فاطمه یاحسینی (دخترش) چنگ می‌زند تا با چیدن تصویرها و روایت‌های مختلف، سیمای گویاتری از بوشهر دیروز و وقایع تاریخی و زیست مردان و زنانش در آثار متاخر خود ارائه کند.
 

سیدقاسم یاحسینی، امروز 58 ساله شده است و بر این باور است که همچنان باید بنویسد، هرچند که در نوشتن پولی نیست، ولی آگاهی‌بخشی و بیداری است تا نسل جوان با خواندن این آثار راه را از بیراهه بهتر بشناسند. از این مورخ و نویسنده پرکار بوشهری تا کنون 101 اثر به چاپ رسیده است و آثار دیگری هم آماده چاپ دارد که باید به دست ناشر بسپارد. ماحصل گفت‌وگوی‌مان با این مورخ پرکار جنوبی در ادامه می‌آید.

- چگونه شد که از خبرنگاری به عرصه سخت تاریخ‌نگاری قدم گذاشتید؟

خبرنگاری رشته‌ای پویا، پرتحرک و در عین حال چندوجهی است. یک خبرنگار خوب و زیرک باید دست‌کم چیزی از ادبیات، اقتصاد، علوم اجتماعی، سیاست، تاریخ و تحولات اجتماعی روز بداند؛ اگر نداند کلاهش پس معرکه است و در دنیای پر تحول امروز نمی‌تواند به‌روز باشد و گلیمش را از آب بیرون بکشد.

من که دوره فشرده خبرنگاری را در تهران نزد بهترین اساتید روز خبرنگاری و روزنامه‌نگاری در ایران فراگرفتم که از جمله‌ آن‌ها می‌توان به شادروان حمید نطقی، شادروان معتمدنژاد، شادروان افشار و همچنین استاد صدیقی و یونس شکرخواه اشاره کرد، یکی از دغدغه‌هایم تعمیق دانش‌های پیرامونی نظیر تاریخ و علوم اجتماعی بود. بماند که از دوران کودکی خوره خواندن رمان‌ها و ادبیات کلاسیک و نوین بودم. مجموع این عوامل ذهنی و عینی و کمی تا اندکی شانس و تقدیر مرا از خبرنگاری به مورخی هل داد و غلتاند. بدین سان بود که خبرنگار دیروز به مورخ امروز مبدل شد.

- تاریخ‌نگاری چگونه شما را به سوی سیاست و نوشتن از توده‌های پایین‌دست جامعه و تاریخ از پایین سوق داد؟  

من این شانس را داشتم که در لحظه خطیری از تاریخ معاصر ایران به دنیا آمدم که مملو از اتفاقات مختلف بود. همه این وقایع اتفاقیه نیاز به فهم فلسفی، تاریخی و جامعه‌شناختی داشت و بایستی ادبیات خاصی برایش تولید کرد و چنین شد که شیفته و واله تاریخ، فلسفه، علوم اجتماعی و ادبیات شدم و هستم.

بر این باورم که فهم وقایع روز بدون شناخت عمیق گذشته ابتر است و چون توده‌ها تاریخ را می‌سازند، باید به سراغ مردم رفت و یکی از راه‌های مردم‌نگاری و مردم‌‍‌شناسی، نگاه تاریخ از پایین و تاریخ اجتماعی است. به همین دلیل نیز پس از حدود 20 سال قلم‌زدن در حوزه تاریخ سیاسی، مقاومت و جنگ تحمیلی کمی تا قسمتی مورخ اجتماعی شدم. حالا به کدام ناکجاآباد سردربیاورم، خدا داند.

- چطور شد که از سیاست به یکباره بریدید و در تاریخ از پایین غرق شدید؟

تاریخ سیاسی به من آموخت که باید سیاست را بوسید و کنار گذاشت. تجربه هشت سال جنگ تحمیلی به من نشان داد این مردم عادی کوچه‌بازار هستند که زمین کشاورزی، میز کارمندی، کلاس درس و محیط گرم خانواده را رها کرده و برای حفاظت از ایران عزیز به جبهه‌های نبرد شتافته و حماسه و قهرمانی آفریدند.



بنابراین اگر می‌خواهیم تاریخ واقعی بنویسیم، باید با نگاه تاریخ از پایین به سراغ همین آدم‌های «معمولی» برویم و البته «طبق نسوان» را نیز فراموش نکرده و با نگاهی زن‌وارگی، تاریخ را تحلیل، نوشته و روایت کرد (این هم به اصطلاح مبانی نظری کارهای شخص شخیص بنده)

- نوشتن از زنان در تاریخی که به قول شما، تاریخی مذکر است، چه تبعاتی برایتان داشته است؟

من از پیش می‌دانم که خبری از فرش قرمز نیست و تاکنون هم طعنه‌‌‌های  مختلفی شنیده ام.

- با توجه به بافتار اجتماعی و فرهنگی ایران کهن، در منابع قدیمی کمتر از زنان نوشته شده، قطعا یافتن اطلاعات دقیق از این طبقه در دوره‌های مختلف تاریخی، کاری پرمشقت است! شما اطلاعات تاریخی خود را درباره زنان از کجا دریافت می‌کنید؛ اطلاعاتی که مستند و به‌دوره از اخبار جعلی باشند!

 هنر یک مورخ تاریخ از پایین حاشیه‌گردی است؛ یعنی چه؟ یعنی اینکه چنانچه در کتاب تاریخ از پایین نشان داده‌ام، یک مورخ اجتماعی فمینیست و کسی که گرایش تاریخ از پایین دارد، هم با کمبود منابع کلاسیک روبه‌روست و هم با انباشت و انبوه منابع شناور.

- منابع شناور؟ این منابع شامل چه مواردی می‌شود؟

منابع شناور شامل گفت‌وگوهای عادی روزانه، ادبیات شاعران کلاسیک و معاصر، متون نظم و نثر قدیم، کتاب‌های فقهی، اصولی و رجالی، سنگ‌قبرها، لالایی‌ها، افسانه‌های فولکلور و همه عرصه‌های زندگی می‌شود. بنابراین یک مورخ اجتماعی باید بسان یک کاوشگر و به تیزی چشمان یک عقاب، ذره‌بینِ تحقیق و پژوهش را در دست گرفته و مثل یک آهن‌ربا براده‌های ریز و درشت را از میان انبار کاه جمع‌آوری، پردازش، تحلیل و به زبان مناسب و امروزی روایت کند.

یک مورخ اجتماعی مثل آشپز فقیری است که اندکی سیب‌زمینی، لوبیا و گوشت مرغ دارد و این هنر آشپزی اوست که از همین «مواد اندک» یک غذای موردپسند طبخ کند. به هر ترتیب من باورم این است که منابع شناور به وفور موجود است و فقط به قول آن فیلسوف علم، تور ما باید طوری طراحی و بافته شود که توان صید و شکار این منابع را داشته باشد.

- با نگاهی به آثاری که در حوزه تاریخ از پایین و زنان جنوب نوشته‌اید، نشان داده‌اید که با همین منابع اندکی که در اختیار داشته‌اید، توانسته‌اید بخش مهمی از زیست این زنان را در این جغرافیای پرماجرا روایت کنید!

پاسخ به این پرسش شما به نوعی باید تعریف از خود باشد! به قول مرحوم دهخدا، دختری که مادرش تعریفش می‌کند، به درد دایه‌اش می‌خورد! واقعیتش این است که ابعاد کاری که من انجام داده‌ام، چون هنوز زنده هستم، پروژه به پایان رسیده‌ای نیست!

به قول شفیعی کدکنی عزیز، فروتنی بیش از اندازه نوعی غرور است؛ اما تلاش کرده‌ام که لِکُ لِکی کرده، چشم‌ها را شسته و جور دیگری به وقایع شهر و دیار و زن‌های آن بنگرم و گوش شیطان کر، خداوند هم توفیقاتی را نصیبم کرده است (این هم ستایش شاعرانه از خود).

- آیا در مسیری که در پیش گرفته‌اید، مسئله‌ای وجود داشته که شما را از مورخ شدن پشمان کند؟

دروغ چرا، روزی چند بار از مورخ بودن خود پشیمان می‌شوم؛ اما پس از صرف یک فنجان قهوه، چنان نیرو می‌گیرم که به فکر نوشتن چند کتاب تازه می‌افتم. حقیقتش را بخواهید باید اعتراف کنم که به‌جز نویسندگی، هیچ کار دیگری بلد نیستم! اگر اندکی جوان‌تر بودم و دوستان به من مدیرکلی یا سرپرستی جایی را محول می‌کردند، چنان جذب آن کار می‌شدم که ممکن بود نویسنده نشوم! اما چون مدیرکل نشدم، من هم با نوشتن کتاب از آن‌ها انتقام می‌گیرم [با خنده].

- شما افزون بر کنکاش و نوشتن از تاریخ توده‌ها و زن‌ها، آثار متعددی را در حوزه دفاع مقدس منتشر کرده‌اید که به‌نوعی جزو نویسندگان پیشتاز این عرصه در کشور شناخته می‌شوید و بیشتر آثار شما اکنون کمیاب شده و جزو منابع کلیدی این حوزه شناخته می‌شوند، چه عاملی باعث شد که از این حوزه غافل نشوید؟

پیشتار احتمالا تهمتی است که شما به من می‌زنید! [باز هم با خنده] اما در باب دفاع مقدس، وجدان تاریخی و درک اینکه در برهه حیاتی از تاریخ معاصر به‌سر می‌بریم، به من آموخت که هشت سال جنگ تحمیلی گنجینه‌ای است که هر اندازه از آن برداشت شود، کم نخواهد شد.

یک روزگاری در سخنرانی یا مصاحبه‌ای گفته بودم که همه ایرانیان بالای 15 سال که جنگ تحمیلی را درک کرده‌اند، بالقوه هر کدام یک کتاب هستند؛ کتابی که هر فردی، زندگی شخصی خودش را می‌تواند در آن روایت کند. پس می‌بینید که ما چقدر تنبل و کم‌کار هستیم و آنقدر از آن کوه واقعیت کم نوشته‌ایم که فقط چند تکه سنگ می‌توانیم برای آیندگان به یادگار بگذاریم. امیدوارم با «بلاغت تمام» و «فصاحت کامل» پاسخ این پریش شما را داده باشم.
 

-آثار بی‌شماری در حوزه دفاع مقدس پدید آمده، اما برخی از این آثار به دلایلی که بیشتر به فن نویسندگی مربوط می‌شود، مورد توجه قرار نگرفته‌اند، ولی مخاطبان شما بر این باورند که یکی از دلایل فروش خوب کتاب‌های دفاع مقدسیتان، نثر روان و بعد داستانی است که به روایت خود افزوده‌اید، آیا خودتان با این نظر موافق هستید؟

اینجا تأکید می‌کنم که من بی‌هیچ وجه داستان‌نویس نیستم؛ بلکه خاطره‌گو و مورخ هستم. تا الان یک خط به عنوان داستان منتشر نکرده‌ام، اگرچه چندین داستان و رمان نوشته‌ام! شاید یکی از دلایل روان شدن قلم من، مطالعه حجم عظیم رمان و داستان کوتاه در دوران نوجوانی تا امروز بوده است.

پیرانه‌سر نیز دست‌کم هفته‌ای یک رمان را می‌بلعم و به قول سهراب سپهری، تلاش می‌کنم همواره پنجره‌های نو را بر زندگی‌ام باز گذاشته تا با افق‌های روشن باز نسبتی داشته باشم (داریم شعر می‌فرماییم) [خنده].

روزگاری گابریل گارسیا مارکز گفته بود: اگر کسی می‌خواهد نویسنده خوبی باشد، باید چند سال خبرنگاری کرده باشد. من این شانس را داشتم در عنفوان جوانی به مدت 15 سال خبرنگار رسمی باشم و از سال 77 تا امروز نیز نسبتم را با مطبوعات و دنیای رسانه کم و بیش حفظ کرده‌ام. شاید همین به من کمک کرده که همان‌گونه که حرف می‌زنم، بنویسم.  اینجا توصیه‌ای که به همه نوقلمان دارم، این است که برای نوشتن زور نزنند. همان‌طور که حرف می‌زنند، بنویسند (افشای یک راز بزرگ نویسندگی).

-در این برهه از زندگی‌تان دوست دارید درباره کدام موضوع همچنان بنویسید؟

«زن»، «نسوان»، «بانوان»، «خانم‌ها». اگر عمری باقی مانده باشد، دلم می‌خواهد 30 یا 40 عنوان کتاب در این باب بنویسم، آیا تقدیر و خدا مهلتی می‌دهد، نمی‌دانم! تا الان حدود 15 کتاب در حوزه زنان منتشر کرده‌ام و 25 کتاب منتشر نشده هم با این موضوع دارم که هنوز چاپ نشده‌اند!

البته زن و زنانگی در مردانه‌ترین کتاب‌های من جاری و ساری است. به قول باستانی پاریزی، جای پای «زن» در همه آثارم هویداست و این بزرگ‌ترین اتهامی است که به من می‌زنند.

-طبق گفت‌وگویی که پیش از این با شما داشتم، 101 کتاب را در حوزه‌های مختلف منتشر کرده‌اید؛ اما هنوز کتاب‌هایی هم دارید که منتشر نشده‌اند، درست است!

بله؛ 82 اثر و 600 مقاله چاپ نشده دارم. این آثار سه دسته هستند: برخی کهنه‌شده و نیاز به نگارشی نو دارند. حدود 40 کتاب هم دارم که هنوز موفق نشده‌ام ناشر یا فردی را برای چاپ‌شان اغفال کنم [با خنده]. اینجا نه تنها با صدای بلند اعلام می‌کنم؛ بلکه جار می‌زنم: ایها الناس، پول بدهید تا کتاب‌هایم سریع چاپ شوند!

-آیا اگر دوباره به جوانی برگردید باز هم مورخ می‌شدید؟

 خیر؛ سمبوسه‌فروش می‌شدم!

-چرا؟

چون وقتی مرغ پرواز می‌کند؛ ماهی در اعماق آب پنهان می‌شود و خرید یک کیلو گوشت گوسفند برابر با نوشتن 20 مقاله است، نمی‌توان چرخ زندگی را با نوشتن چرخاند! البته که در این وضعیت کتاب‌نویسی را باید کنار نهاد و شغل شریف سمبوسه‌فروشی را پیشه کرد (البته پکورا با غم‌پروک هم پخته می‌شود).

-سخن پایانی؟

ظریفی چه خوب گفته است که «فقط 100 سال اول زندگی سخت است.» من اضافه می‌کنم گور، گهواره آرامی است برای خفتن! پس تا زنده هستیم باید تلاش کنیم و بنویسیم. «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم/ موجیم که آسودگی ما عدم ماست»

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها