گفتوگو با حجتالله جودکی، پژوهشگر تاریخ اسلام؛
«مقتل ابومخنف» حاصل بررسی سه هزار روایت است/ باید با تحقیق و مطالعه معرفت واقعی کسب کنیم
حجتالله جودکی، پژوهشگر تاریخ اسلام گفت: چارهای نداریم جز اینکه معرفت واقعی را کسب کنیم و راه کسب معرفت واقعی، تحقیق و مطالعه است. سه هزار روایت مربوط به کربلا را بررسی کردم و در نهایت «مقتل ابومخنف» را انتخاب کردم. برای اینکه بسیاری از روایتها عقل و علم را نفی میکنند و من با تحقیق و تفحص سالمترینها را برگزیدم.
وی افزود: حجم بسیاری از معرفت دینی ما را معرفت شفایی تشکیل میدهد. یعنی به غیر از قرآن که مکتوب بود، تمام احادیث در حدود 150 سال بعد مکتوب شد. یعنی سلسله راویانی اینها را بیان کردند. این در حالی است که ما در دوران معاصر که رسانههای جمعی و تصویری فراوانند و همه جا حضور دارند و بر این اساس خبرهای متعدد منتشر میشود، ولی نمیتوانیم به بسیاری از خبرها اعتماد کنیم و مجبور به تحقیق و تفحص هستیم. به معارفی هم که اینگونه به دست ما رسیده معرفت ظنی میگوییم.
جودکی بیان کرد: خداوند برای این معارف ظنی ارزش چندانی قائل نیست و میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم» ای کسانی که ایمان آوردهاید، از بسیاری از گمانها دوری کنید، بعضی از این گمانها گناه هستند. یا میفرماید: «ان الظن لایغنی من الحق شیئا انالله علیم بما یفعلون»، «به راستی که گمان و خیالات موهوم کسی را بینیاز از حق نمیگرداند، خدا به هر چه میکنید آگاه است.» ظن و گمان هیچ باری از حقیقت ندارد و ما چارهای نداریم جز اینکه معرفت واقعی را کسب کنیم و راه کسب معرفت واقعی، تحقیق و مطالعه است. باید تحقیق کنیم چه کسی راست میگوید و چه کسی دروغ. سه هزار روایت مربوط به کربلا را بررسی کردم و در نهایت «روایت ابومخنف» را انتخاب کردم. برای اینکه بسیاری از روایتها عقل و علم را نفی میکنند و من با تحقیق و تفحص سالمترینها را برگزیدم.
وی درباره اینکه چه پژوهشهای خوبی در این زمینه انجام گرفته است، گفت: کتابهای زیادی در سنوات اخیر تحت عنوان پژوهش درباره کربلا، واقعه عاشورا و معرفت دینی منتشر شدهاند. به نظر من نسل ما فرصت کافی برای مطالعه این آثار دارد. این آثار باید خوانده شود چون بسیاری از آنها هنوز بررسی نشده است. سرانه مطالعه پایین یکی از مشکلات جامعه ماست. امروز شمارگان پایین کتابها گواه این است که ما مردم اهل مطالعهای نیستیم.
محقق تاریخ اسلام و پژوهشگر حوزه مقتلنویسی امام حسین(ع) با بیان اینکه پژوهش جدیدی در دست چاپ و انتشار ندارم، افزود: آثار خوبی را که منتشر شده است، مطالعه میکنم. روزانه در فضای مجازی نوشتههای خوبی منتشر میشود که برخی از آنها بسیار ارزنده هستند که باید آنها را در راستای پیام خدا معرفی کرد. کسانی که علم و دانش ندارند هم باید قرآن را نصبالعین قرار بدهند.
روایت ابومخنف از شهادت امام حسین(ع)
ابومخنف نوشته است: «حجاج از عبدالله بن عمار بن عبد یغوث بارقی نقل کرد: عبدالله بن عمار را به دلیل حضور در قتل حسین سرزنش نمودند. او گفت: با نیزه به حسین حمله کرده و به او رسیدم. به خدا سوگند اگر میخواستم او را نیزه میزدم ولی در نزدیکی او منصرف شدم و گفتم چرا من عهدهدار قتل او شوم، دیگری او را خواهد کشت؟ پیادگان از راست و چپ به حسین حمله کردند و او نیز به آنان حمله کرده و آنها را متفرق و پراکنده نمود. حسین در این هنگام لباسی از خز به تن و عمامه بر سر داشت. راوی گفت: به خدا سوگند هرگز دل شکستهای را ندیدهام که پسر، اهل بیت و یارانش کشته شده باشد و او اینگونه محکم، بدون ترس، با آرامش خاطر و با جرئت باشد. سوگند به خدا تا کنون هیچکس را مانند او ندیدهام.
پیادگان همچون بز مادهای که گرگ به آنها حمله کرده است از راست و چپ او عقب مینشستند. راوی گفت: به خدا سوگند او در چنین وضعی بود که خواهرش زینب، دختر فاطمه در حالی که به نظر میآمد گوشوارههای او میان گوش و گردنش آویخته است، بیرون آمد و میگفت: ای کاش آسمان به زمین میآمد! عمربن سعد به حسین نزدیک شده بود. زینب گفت: ای عمربن سعد، اباعبدالله را میکشند و تو نگاه میکنی! راوی گفت: من میدیدم قطرات اشک بر گونهها و ریش عمربن سعد جاری بود و از زینب و حسین روی برگرداند.
ابومخنف گفت: صقعب بن زهیر از حمید بن مسلم نقل کرد: حسین در آن هنگام لباسی از خز به تن داشت و معمم بود و خضاب کرده بود. راوی گفت: قبل از مرگ بر پاهای خود ایستاده و همچون سوارکاری شجاع حمله کرده و میجنگید شنیدم که میگفت: آیا برای کشتن من عجله دارید! سوگند به خدا بعد از این هیچ یک از کشتارهای شما به اندازه کشته شدن من خداوند را خشمگین نخواهد کرد، به خدا سوگند امیدوار و مطمئن هستم که خدا مرا به دلیل سستی شما در دین گرامی داشته و بهگونهای که نخواهید فهمید انتقام مرا بگیرد. سوگند به خدا بدانید وقتی مرا کشتید خدا شما را با یکدیگر به نزاع انداخته و خونتان ریخته و با این نیز راضی نمیشود و عذاب دردناک شما را افرون مینماید.
راوی گفت: حسین مدت زیادی از روز زنده بود. اگر دشمن میخواست میتوانست او را بکشد اما برخی از سپاه کوفه از این کار پرهیز کرده و مایل بود شخص دیگر او را بکشد. شمر بر آنان فریاد زد: وای بر شما چرا این مرد را نگاه میکنید؟ او را بکشید، مادرتان به عزایتان بنشیند! پس از همه سو به او حمله کردند. زرعه بن شریک تمیمی ضربهای به قسمت چپ او زد: و ضربه دیگری بر شانهاش خورد و در حالی که حسین خسته و کوفته شده بود بازگشتند. در این حال سنان بن انس بن عمرو نخعی با ضربه نیزهای او را به زمین انداخت. سپس به خولی بن یزید اصبحی گفت: سر او را جدا کن. او میخواست این کار را انجام دهد که لرزه بر اندامش افتاد، سنان بن انس به او گفت: خدا بازوهایت را شکسته و دستانت را قطع کند، و خود به سوی حسین رفته و سر او را جدا کرد و به خولی بن یزید سپرد.»
نظر شما