چهارشنبه ۲۴ آبان ۱۴۰۲ - ۱۳:۴۰
لحظات حقارت‌بار یک رئیس‌جمهور

گروهی از رهبران صهیونیست به سرکردگی مناهیم بگین، راست و شق در پای پلکان هواپیما به انتظار ایستاده و نگاه‌های خود را به درِ خروجی هواپیما دوخته‌اند. پرتگاه مهیبی است.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): هواپیمای بوئینگ ریاست جمهوری به‌آرامی روی باند فرودگاه تل‌آویو به زمین می‌نشیند. در برابر یک دستگاه تلویزیون در بیروت نشسته‌ام و صف فشرده شخصیت‌های اسرائیلی را می‌نگرم که روز نوزدهم نوامبر ۱۹۷۷ منتظر ورود سادات هستند. قیافه‌های بعضی از آنها آشنا و مألوف است. به محض متوقف شدن هواپیما قیافه‌های ناشناس، عکاسان، مأموران امنیتی با لباس شخصی و کارمندان با شتاب از پلکان هواپیما پایین می‌آیند. گروهی از رهبران صهیونیست به سرکردگی مناهیم بگین، راست و شق در پای پلکان هواپیما به انتظار ایستاده و نگاه‌های خود را به درِ خروجی هواپیما دوخته‌اند. پرتگاه مهیبی است. نفس می‌کشیم. امید احمقانه‌ای مرا در بر می‌گیرد مبنی بر اینکه سادات از هواپیما خارج نخواهد شد! در آخرین لحظه تصمیم گرفته به اسرائیل نرود!

چشمم سیاهی می‌رود. بغض گلویم را می‌گیرد. رئیس‌جمهور مصر ظاهر می‌شود. نورافکن‌ها پرده شب را شکافته‌اند، دست‌ها در یکدیگر فشرده می‌شوند. جلّادان خلق ما جلوی چشمان میلیون‌ها نفر رژه می‌روند: بگین، دایان، شارون و ژنرال‌ها با لباس‌های رسمی.

سادات این فاتحِ جنگ اکتبر، در برابر اشغالگران به احترام می‌ایستد و سرود صهیونیسم نواخته می‌شود. بر روی گونه بسیاری از رفقایمان قطرات اشک دیده می‌شود. عملاً ۴۸ ساعت تمام چشم از تلویزیون برنداشتم. لحظه به لحظه این دیدارِ بی‌شرمانه و نامردانه را تعقیب کردم.

فردای آن‌روز سادات با لطف و مهربانی به نطق بگین در کنشت گوش کرده و در پایان به‌گرمی برای او دست می‌زند. دیگر عصبانیتم صدچندان می‌شود. آیا ممکن است رئیس‌جمهور مصر مثل من احساس نکرده باشد که نخست‌وزیر اسرائیل سیلی محکمی به ما زده است؟ نطق او از اولین تا آخرین کلمه، حاکی از یک نوع ناسیونالیسم تهاجمی و نوعی قومیت متعصبانه و نژادپرستانه بود. اشاره به بیانیه بالفور مرا سخت عصبانی کرد. مردی که مدعی است با انگلیسی‌ها مبارزه کرده برای انکار حقوق خلقی که قرن‌هاست در سرزمین خود ریشه دارد، متوسل به آرای امپریالیسم بریتانیا می‌شود!

او برای ادعای خود دایر بر اینکه یک یهودی «فلسطینی» است به دلایل و توجیهاتی متوسل می‌شود که مطابق آنها من هم می‌توانم ادعا کنم که مثلاً یک یهودی لهستانی هستم! از رزمندگان صهیونیستی نام می‌برد و خاطره‌شان را گرامی می‌دارد که «سرزمین مادری‌شان را آزاد کرده‌اند»! در حالی که این سرزمین من است، همان سرزمینی که از خون فلسطینی‌ها که به وسیله او و نظایر او قتل عام شدند، رنگین شد. قتل عام دیر یاسین به خاطرم آمد، این قتل عام توسط طرفداران بگین در آوریل ۱۹۴۸ سازمان یافته و اجرا شده بود. شکم زنان باردار را دریده و اطفال و پیران را براحتی سر بریده بودند...

تا لحظه آخرِ نطقِ بگین سعی می‌کردم به خود بقبولانم که رئیس‌جمهور مصر، این‌همه بدگویی و تحقیر و توهین نسبت به تمامی ملت عرب را تحمل نخواهد کرد. او را در خیال خود تصور می‌کردم که به طرف تریبون رفته و اظهار می‌دارد: «از بابت دعوت شما متشکرم، اما من باید فوراً به قاهره بازگردم. لطفاً از این بابت مرا ببخشید؛ اشتباه کرده بودم، اسرائیلی‌ها را نشناخته بودم…»

صفحات ۴۲۳ تا ۴۲۵ از کتاب «فلسطینی آواره؛ خاطرات ابوایاد مسئول بخش اطلاعات و امنیت ساف»، اریک رولو، ترحمه حمید نوحی، انتشارات گام نو

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها