به گزارش خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) _علیرضا خلیلزاده؛ برخی فیلمها در تاریخ سینما هستند که بیش از آنچه که واقعاً هستند، در بوق و کرنا شدهاند. البته این مطرح شدن همیشه دلیلی دارد و دلیل مطرح شدن رستگاری در شاوشنگ بیش از آنکه خوب بودن فیلم باشد، امیدوارکننده بودن آن است.
همان چیزی که صاحبان مردم دنیا، برای باقی ماندن در جایگاهشان به آن نیاز دارند. این البته بدان معنا یست که رستگاری در شاوشنگ فیلم بدی است، اما اینکه در برخی سایتها مانند آی ام دی بی، این فیلم همواره جزو چند فیلم برتر است، دلیلی بر خوب بودن آن به لحاظ سینمای و هنری نیست. حتی اگر در میان فیلمهایی که پیرامون فرار از زندان شکل گرفتهاند هم، این فیلم را بسنجیم، دست کم به لحاظ سینمایی، ارزش کمتری نسبت به فیلمهایی همچون توهم بزرگ، حفره، پاپیون، فرار بزرگ و غیره خواهد داشت.
فیلم رستگاری در شاوشنگ را میتوان فیلمی متوسط با فیلمنامهای خوب دانست؛ فیلمنامهای که نشان داده هنر اقتباس میتواند یک فیلم را با جرثقیلی به نام «کتاب» بالا ببرد. البته این فیلمنامه خوب هم بدون ضعف نیست. سکانس آغازین فیلم به شکلی ابتدایی و ناشیانه در حال دادن اطلاعات به مخاطب درباره ماجرای اندی دوفرین است.
تا اندازهای که حتی اگر برای دادن این اطلاعات از یک نوشته استفاده میشد، چه بسا حتی فیلم، شکل بهتری پیدا میکرد. این گونه از دادن اطلاعات، شکل بدی است و این حس را انتقال میدهد که این اطلاعات در داستان تنیده نشده است و صرفاً برای آگاهی تماشاگر بیان میشود. این مشکلی است که هم به پرداخت موقعیت و هم به دیالوگنویسی مربوط میشود که هر دو، بخشهایی در فیلمنامهنویسی هستند. فیلم میتوانست از صحبتهای دادستان برای هیئت منصفه و حتی از آن هم بیشتر میتوانست از صحنه معرفی رِد که مورگان فریمن نقشش را بازی میکند، آغاز شود.
گذشته از اینکه در نریشنی که اولین بار توسط رد درباره دوفرین گفته میشود، برای بار دوم پیشینه او را میشنویم. و گویی آنچه که تا اینجای فیلم دیدهایم تماماً حشو و زوائدی بوده است که به شکل بدی هم پرداخت شده است.
این شکل بد دادن اطلاعات در دیالوگنویسی، در چند جای دیگر فیلم نیز وجود دارد. برای نمونه جایی که سخنگوی هیئت اعطای عفو، از رد میپرسد: این درسته که شما بیست سال در زندان بودهاید؟
این شکل از دادن اطلاعات، فقط برای تماشاگر است و به شدت توی ذوق میزند. اما فیلمنامه موارد خوب هم کم ندارد. برای نمونه کاشت و برداشتهای بسیار خوبی در فیلم وجود دارد. کاشت و برداشتهایی همچون جایی که رییس زندان به اندی یاهمان دوفرین میگوید که رستگاری از درون همین کتاب آغاز میشود و پس از فرار او متوجه میشود که کتاب مقدس برای اندی تنها حکم یک جاساز برای چکشش را داشته است. شباهتی که میان گاوصندوق رییس زندان که پشت تابلویی پنهان شده است، با تونل کنده شده در سلول اندی که پشت پوستر یک زن بازیگر پنهان شده است، ساخته میشود، شباهتی حسبرانگیز و تاثیرگذار است.
فیلم رستگاری در شاوشنگ از شیوه خوبی برای معرفی و شناخت یک کاراکتر استفاده نموده است. اینکه شخصی دیگر راوی داستان است و دائماً احساساتش را نسبت به شخصی که روایت بر روی آن متمرکز شده است، بیان میکند. این تمهید حتی کمی از مشکل سمپاتیک نبودن تیم رابینز میکاهد. بازیگر متوسطی که انتخاب اشتباهی برای این نقش بوده است و قطعاً به فیلم آسیب زده است. و به راحتی میتوانست با بازیگری بهتر همچون تام هنکس جایگزین شود.
اما مشکل دیگر و مهمی که در فیلمنامه فیلم وجود دارد، این است که پس از گذشت یک ساعت از زمان فیلم، یک نریشن تازه از شخصی دیگر در فیلم شنیده میشود که نه کاراکتری مرکزی است و نه نزدیک شدن به آن به پیشروی فیلم کمک میکند و تازه آسیب بزرگی هم به روایت فیلم میزند. این نریشن متعلق به بروکس است که پس از پنجاه سال از زندان آزاد میشود و وارد دنیای مردم معمولی میشود.
این خارج شدن از زندان، هم به لحاظ فضایی و هم به لحاظ روایی، در فیلم شکست ایجاد میکند و این توجیه که به واسطه خواندن نامههایی از او، تمام این صحنهها در این بخش از فیلم گنجانده شده است و فیلم، مجوز خروج از زندان را یافته است، به هیچ وجه توجیه خوبی نیست. دست کم صدای نریشن میتوانست تغییر نکند و نامه توسط رد خوانده شود نه اندی. کاراکتر اندی البته تناقضهایی هم دارد. یک رییس بانک که زندگیش اساساً پیرامون پول و مالیات و این مسائل شکل گرفته است.
او به شکلی باورناپذیر عاشق موزیک وادبیات هم هست. این تناقضات البته به طور معمول به کاراکتر عمق میبخشند و او را جذابتر میکنند. اما در اینجا به این دلیل که این تناقضات صرفاً برای پیشبرد داستان فیلم، در کاراکتر قرار داده شدهاند، تا اندازه زیادی تحمیلی به نظر میرسند و کاراکتر را بیش از آنکه ملموس و انسانی جلوه دهند، ساختگی جلوه میدهند.
به بیان دیگر چون قرار است اندی با چکشی کوچک، تونلی طویل بکَنَد، و چون باید سنگ و خاک را بشناسد، پس باید عاشق زمینشناسی باشد. چون اندی قرار است بعدها دست رییس زندان را رو کند، پس باید بانکدار باشد، و تازه همین کافی نیست این شخصیت باید عاشق موزیک و ادبیات هم باشد تا بتواند کتابخانه را راه بیندازد و برای زندانیان موزیک بگذارد و غیره. ورود یک سری زندانی جدید پس از یک ساعت و نیم، جان دوبارهای به فیلم میدهد و توجه تماشاگر را به سمت خودش میکشانَد.
این کنترل توجه تماشاگر، جلوی پیشبینیِ ضربه پایانی فیلم را میگیرد و پایان فیلم را غیر قابل حدس میکند. تمهید دیگری که پایان فیلم را باز هم پیشبینیناپذیرتر میکند، مطرح نمودن گزینه فرار از زندان است. این بحث چند بار در طول فیلم مطرح میشود. اما هر بار به واسطه توجیه منطقی، بیاهمیت و دور از ذهن جلوه میکند. در پایان باید اشاره کرد که فیلمِ رستگاری در شائوشنگ کارگردانی بیرمقی دارد و بیشتر، فیلمنامهای است که صرفاً تصویر شده است، و در برخی موارد حتی این تصویرشدن پتانسیلهای فیلمنامه را نیز هدر داده است.
نظر شما