دبیر محفل ادبی «آفتاب» بندرعباس در گفتوگو با خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در بندرعباس، با اشاره به آغاز فصل تابستان و محاسن و معایب آن برای انجمنهای ادبی گفت: محفل ادبی «آفتاب» بندرعباس پس از ۱۴ روز به علت تعطیلی یکشنبه هفته گذشته کتابخانه سید احمد خمینی، با محوریت کتاب «تن تن و سندباد» برگزار شد.
امیرحسین والا افزود: نخست بخشهایی از کتاب «تن تن و سندباد» به قلم محمد میرکیانی برای اعضای محفل خوانده شد که کودکان و نوجوانان نظر خود را در مورد این کتاب و قهرمانان داستانهای شرقی و غربی بیان کردند.
وی ادامه داد: در این داستان تنتن به همراه دوستان همیشگیاش میلو، کاپیتان هادوک و پرفسور تورنسل به شرق سفر میکنند تا با قصههای سرزمینهای شرق آشنا شوند و قهرمانهای غربی از جمله سوپرمن و تارزان را در آنها قرار دهند. در این ماجراجویی آنها در مقابل سندباد و قهرمانهایی چون علی بابا، پهلوان پنبه و رستم دستان قرار میگیرد.
این نویسنده و شاعر هرمزگانی اضافه کرد: در بخشی دیگر از این جلسه اعضای محفل در مورد قهرمانهای آشنای خود صحبت کردند و به شرح و تصویرسازی آنها پرداختند.
این ناشر حوزه کودک با اشاره به استقبال خوب کودکان و نوجوانان از این محفل ادبی گفت: علاوه بر حضور اعضای ثابت جلسه، حضور اعضای جدید نیز باعث شادابی بیشتر جمع شده بود.
والا با اشاره به آغاز فصل تابستان نیز عنوان کرد: تعطیلی مدارس برای برگزاری چنین جلساتی هم فرصتی را ایجاد میکند تا کودکان و نوجوانان بیشتر در این جمع حضور داشته باشند و هم شرایطی است که به دلیل مسافرتهای تابستانی، برخی از اعضای فعال به دلیل سفر خانواده، بعضی از جلسات را از دست خواهند داد.
بخشهایی از کتاب «تن تن و سندباد»:
تنتن و همراهانش در ساحل ایستاده بودند که جوانی از کشتی بادبانی پایین آمد و سوار قایقی شد و به ساحل آمد. پیرمرد ماهیگیر، با دیدن جوانِ تازهوارد خوشحال شد و جان تازهای گرفت. او بهطرف جوان دوید و فریاد زد: «سندباد، خوشآمدی!»
تنتن تا این اسم را شنید روبه پروفسور کرد و پرسید: «تو تا بهحال این اسم را شنیدهای پروفسور؟»
پروفسور عینکش را جابهجا کرد و گفت: «در تمام مشرق زمین، سندباد را میشناسند. من سرگذشت او را خواندهام: جوان ماجراجویی است.»
کاپیتان هادوک که از این حرف ناراحت شده بود، گفت: «خیلی از او تعریف نکن پروفسور. سندباد هر چه که باشد، نمیتواند در برابر ما ایستادگی کند.»
پروفسور، با صدای جیغ مانندش گفت: «البته! البته!»
نظر شما