پنجشنبه ۲۸ تیر ۱۴۰۳ - ۱۷:۰۵
داستانی درباره جنگ تحمیلی و خرمشهر

در «خون، براده‌هایی از شهر» فقط آدم‌ها نیستند که حضور دارند و با سرنوشت‌شان مواجه می‌شوند. همه‌چیز در خرمشهر، از درخت‌ها و گیاهان گرفته تا دیوارها و ساختمان‌ها، دلیل وجودی و معنی خاص خودشان را دارند و قطعه‌ای از یک روح بزرگ‌تر را شکل می‌دهند.

سرویس فرهنگ مقاومت خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا): «خون، براده‌هایی از شهر» داستانی است درباره خرمشهر، و نیز درباره جنگ. درباره یک شهر و مردم آن، و نیز اتفاق بزرگی که ناخواسته روی می‌دهد. کتاب را که برمی‌داریم و پشت جلدش را که نگاه می‌کنیم، چشم‌مان به این جملات می‌افتد: «شش بار مادرم بار شیشه گرفت و جز من دوتای دیگر از بچه‌هایش زنده ماندند. بقیه مردند؛ هر سه‌تا سر زا. همیشه می‌گفت نصفه کار خدا بودم. نصف بچه‌هایش مال خدا بوده، نصفش مال خودش.» اما قرار است داستانی بخوانیم درباره شهری که جنگ را به چشم دید، با دشمن متجاوز جنگید و اشغال – و بعد هم آزاد – شد. داستان مقاومتی دلیرانه و تجربه‌ای بزرگ، داستان خون‌هایی که در این مقاومت دلیرانه در دفاع از شهر، به زمین ریخته شدند.

در «خون، براده‌هایی از شهر» فقط آدم‌ها نیستند که حضور دارند و با سرنوشت‌شان مواجه می‌شوند. همه‌چیز در خرمشهر، از درخت‌ها و گیاهان گرفته تا دیوارها و ساختمان‌ها، دلیل وجودی و معنی خاص خودشان را دارند و قطعه‌ای از یک روح بزرگ‌تر را شکل می‌دهند. نویسنده در گفتن از آن‌ها و درنگ بر آن‌ها تعمد دارد و آگاهانه از توصیف فضا و روایت حس و حال، به جستجوی چیزی عمیق‌تر و پایدارتر می‌رود. به نظر می‌رسد که این رمان کوتاه (صد و چهل و چند صفحه‌ای) درباره شهری است که زندگی را دوست دارد و آن را می‌فهمد و لایق بهترین‌ها نیز هست. و نیز درباره جنگی است که در ضدیت با این زندگی از راه می‌رسد و به‌ظاهر بر همه‌چیز سایه می‌اندازد.

اما آن روح بزرگ‌تر، تسلیم‌شدنی نیست. مهم نیست که شرایط چقدر سخت شود و زمانه و دنیا چقدر بی‌رحم باشند. خرمشهر حتی زمانی که اشغال می‌شود به زیر سایه اهریمی نمی‌رود و «خرمشهر»، یعنی پاره‌ای از جان ایران باقی می‌ماند. «خون، براده‌هایی از شهر» کاری از مهدی زارع در همکاری با نشر سوره مهر است. او در رمانش، آدم‌هایی را به صحنه می‌آورد و از فداکاری‌هایی که آنان می‌کنند و حماسه‌هایی که رقم می‌زنند می‌گوید. این آدم‌ها را که همگی عادی و بی‌ادعایند – و برخی خرمشهری و برخی که بعدتر از راه می‌رسند متعلق به شهرهای دیگر هستند – تحسین می‌کند. دوست‌شان دارد. آنان را قهرمانان ماجرایی بزرگ می‌بیند.

مهدی زارع در «خون، براده‌هایی از شهر» از جنگ و نبرد خانه به خانه با دشمن می‌نویسد، اما به زعم خود به چیزی مهم‌تر توجه دارد. می‌کوشد خرمشهر را با همه عمق و عظمتش روایت کند و جنگ را آزمونی، اتفاقی، عارضه‌ای در حیات آن به تصویر بکشد. چه آنکه جنگ نبود و خرمشهر بود، جنگ شد و خرمشهر ماند، و جنگ که تمام شد باز خرمشهر سر جای خودش باقی بود. البته می‌داند که این ماندن، چه بهایی داشت. چه خون‌هایی به زمین ریخته شد و چه رنج‌ها و فداکارهایی لابه‌لای حوادث بزرگ زمانه نادیده ماند. می‌داند در عنوان داستانش به آن اشاره می‌کند. همین آگاهی، و نیز زبان ساده و صریح و جذابی که او از آن استفاده کرده است، مهم‌ترین ویژگی‌های «خون، براده‌هایی از شهر» محسوب می‌شوند و این رمان را به کاری قابل دفاع تبدیل می‌کنند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط