چهارشنبه ۹ آبان ۱۴۰۳ - ۱۷:۵۹
چرا نقد تحلیل گفتمان فوکو برای ادبیات انقلاب اسلامی می‌تواند جذاب باشد؟

قدرت‌الله طاهری، استاد ادبیات دانشگاه شهید بهشتی گفت: نقد تحلیل گفتمان فوکو برای ادبیات انقلاب اسلامی می‌تواند بسیار جذاب باشد؛ چرا که گسست و پیوست‌هایی را که ایجاد شده نشان می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از روابط عمومی حوزه هنری بیست‌ونهمین نشست اندیشکده ادبیات پایداری با عنوان «نقد و ادبیات پایداری» با حضور قدرت‌الله طاهری، استاد ادبیات دانشگاه شهید بهشتی سه‌شنبه ۸ ابان در سالن صفارزاده برگزار شد.

طاهری در ابتدای این برنامه گفت: نقد در فضای تفکرات نقادانه از طریق گفت‌وگو ظهور می‌یابد و ما اینجا با دو محور مواجه هستیم: نخست اینکه نقد چه کاربردی در ادبیات دارد و دوم اینکه ادبیات انقلاب اسلامی را با چه رویکردهایی می‌توان مورد نقد و بررسی قرار داد.

وی ادامه داد: ما وقتی درباره کارکرد نقد ادبی سخن می‌گوییم، می‌توانیم ادبیات را از سه جایگاه بررسی و نقد کنیم: اولین نقد از جایگاه تولید یا آفرینش است. اینکه چه کسی با چه نظام زیبایی‌شناسی در راستای چه گفتمانی یا در مقابل چه گفتمانی اثر ادبی را تولید می‌کند. در نقد ادبی یک اصل وجود دارد و آن این است که نوع مخاطب و مصرف‌کننده متن، بر متن اثر می‌گذارد. باید در مقام تولید بر عالم مؤلف تمرکز کنیم؛ یعنی مؤلف چرا و چگونه و برای چه می‌نویسد، ولی معمولاً ما این جایگاه و فضا را در رویکرد نقادانه خود تعیین نکرده‌ایم.

این استاد دانشگاه اظهار کرد: دومین نقد از جایگاه مصرف‌کننده است؛ یعنی ادبیات را چه کسانی مصرف می‌کنند و عموم مصرف‌کنندگان یک ژانر ادبی چه کسانی هستند؟ اگر به کارنامه وسیع ادبیات نگاه کنید می‌بینید که آثار متعهدتر افزون بر برآوردن نیازهای طبقه اجتماعی خاص خود، می‌توانند نیازهای سایر طبقات را نیز برآورده کنند و این همان متن فراطبقه‌ای است. مخاطبین آثار را می‌توان از لحاظ سن، ایدئولوژی، تعداد، جنسیت و… دسته‌بندی کرد. ممکن است یک مخاطب در سنین مختلف به یک متن ادبی واکنش متفاوتی داشته باشد؛ مثلاً ممکن است شعر معروف «کوچه» فریدون مشیری را مخاطب جوانی بخواند و از آن لذت ببرد و ممکن است وقتی سنی از او گذشت آن شعر را بخواند و لذت نبرد، یا اصلاً به سراغ آن شعر نرود.

طاهری گفت: ایدئولوژی مصرف‌کنندگان نیز نکته دیگر این جایگاه است؛ یعنی مخاطبان این متن به کدام ایدئولوژی اعتقاد دارند. از نکات دیگر، تعداد مخاطبانی است که متن را می‌خوانند؛ البته باید توجه داشت فقط در یک نظام منطقی عرضه و تقاضا عامل تعداد مخاطبان ارزش و اعتبار دارد. سومین جایگاه، جایگاه منتقدان است؛ یعنی اینکه آیا متن آفریده‌شده، مد نظر مخاطبان متخصص قرار گرفته است یا خیر. همچنین نکته مهم دیگر این است که آیا خواننده و مخاطب در مواجهه با متن به مقام تبیین، تحلیل و سنجش‌گری می‌رسد، یا نه. در این میان می‌توان پرسید چقدر منتقدان به هر متن توجه کرده‌اند و کدام منتقدان به آن‌ها توجه کرده‌اند و آیا می‌توان ادعا کرد که تمام نقدها ایدئولوژیک است؟

او ادامه داد: اینکه منتقدان با چه رهیافتی با متن مواجه می‌شوند و چگونه آن را ارزیابی می‌کنند و در نهایت متن بعد از خوانش‌ها چه جایگاهی در دنیای ادبیات در قیاس با آثار هم‌ژانر خود پیدا کرده است، از نکاتی است که باید در این جایگاه به آن توجه کرد؛ چرا که چه بخواهیم و چه نخواهیم عالم ادبیات عالم شدیداً رقابتی است. این رقابت در کوتاه‌مدت شدید است و در درازمدت شدیدتر است و چندان ملاطفت‌آمیز نیست و هر اثری تلاش می‌کند در ادبیات جایگاهی برای خود به دست آورد.

این محقق بیان کرد: وجود نقد ادبی در یک جامعه نشان می‌دهد آن جامعه ادبی، پویا و سالم است. در واقع بود و نبود نقد را از معیارهای سلامت جوامع در نظر می‌گیرند و رابطه پویایی فرهنگ و نقد به‌قدری مهم است که کارل پوپر فیلسوف می‌گوید: «راز توسعه روزافزون رنسانس در جامعه اروپایی چیزی نبود جز رواج تفکر نقادانه». در دوره تمدن زرین اسلامی (در فاصله قرن سوم تا هفتم هجری) به قدری تفکر نقادانه مهم بود که وقتی کتابی نوشته می‌شد کتاب رها نمی‌شد و مدام کتاب‌هایی در رد و تأیید آن نوشته می‌شد و این نشان می‌دهد جامعه آن زمان سرزنده و پویا بوده است و در واقع رواج نقد ادبی نشانی از پویایی علمی است. اما در جامعه ما ببینید مثلاً در نقد آثار زرین‌کوب کتابی نوشته شده است، یا نه؟ پاسخ منفی است. ما نقدی نداریم و دلیل آن این است که ما هنوز منطق گفت‌وگو نداریم. ما اسیر این هستیم که چه کسی این حرف را گفته، در حالی که در درجۀ اول مهم این است که چه حرفی زده شده است. نظریه، اعتبارش را از نظرش می‌گیرد نه گوینده آن.

طاهری گفت: نکته دیگر این است که نقد از یک‌سو می‌تواند هزینه تولید آثار درخشان را کاهش دهد؛ چرا که در این صورت بخشی از بار معرفی و تعیین جایگاه اثر به عهده نقد و منتقد خواهد بود، نه ناشران و نویسندگان و از سوی دیگر، نقد هزینه‌ها را برای پدیدآورندگان آثار غیر اصیل افزایش می‌دهد. اگر ناشری بداند که با هر اثری که منتشر کند، ده اثر نقادانه تولید می‌شود مطمئن باشید خود را اسیر آثار نامناسب نمی‌کند و در نتیجه پدیده ضد فرهنگی و زشتی که مؤلف به ناشر پول بدهد تا اثر ادبی تولید کند، دیگر نخواهیم داشت. افزون بر این باید گفت، کارکرد روی ذهن مخاطب از مواردی است که رواج نقد آن را موجب می‌شود. ایجاد گفت‌وگو بین نویسندگان و منتقدان موجب تکثرگرایی ادبی است و این‌گونه گفت‌گوهای ادبی روزبه‌روز گسترش می‌یابد. نقد به دلیل ویژگی‌های ذاتی‌اش، همواره به همه چیز نگاه نقادانه دارد و به خود نیز به مثابه یک امر نقدپذیر نگاه می‌کند بنابراین باب خودانتقادی را باز می‌کند. محصول نهایی نقد نوعی از فروتنی و تواضع ادبی را به وجود می‌آورد؛ یعنی ما به عنوان یک منتقد وقتی مفهومی را از یک متن برداشت کردیم نباید مغرور شویم و تصور کنیم دیگران توانایی چنین کاری ندارند.

او افزود: در این میان این سؤال پیش می‌آید که آیا ماهیت ادبیات، ماهیت روشِ شناخت آن را تعیین می‌کند؟ به نظر من بله تعیین می‌کند. همان‌گونه که ماهیت جامعه می‌تواند رویکرد جامعه‌شناسی آن را رقم زند. حال سؤال این است که ادبیات انقلاب اسلامی به عنوان گونه‌ای از ادبیات را با چه رویکردهای ادبی می‌توان نقد کرد و اینکه آیا ادبیات انقلاب اسلامی روش خاص نقد خود را می‌تواند داشته باشد؟ در پاسخ باید گفت: بله ادبیات انقلاب می‌تواند روش‌های نقد خاص خود را داشته باشد و نقدها را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد: نقدهای «درون‌متنی» و نقدهای «برون‌متنی».نقدهای برون‌متنی عموماً به فضای بیرون متن تمرکز دارد و عوامل برون‌متنی در تولید متن نقش دارد. نقدهایی چون کارکردگرایانه، جامعه‌شناختی، روان‌شناختی، سیاسی و ایدئولوژیک، استعماری و پسااستعماری، فمنیستی، فلسفه ادبیات از انواع نهله‌های آن به حساب می‌آیند.

این استاد دانشگاه عنوان کرد: اولین نقدی که می‌توان برای ادبیات انقلاب اسلامی استفاده کرد نقد کارکردگرایانه است. سؤال این است که این متن تولیدی، برای چه تولید می‌شود و چه نقشی در جامعه ایفا می‌کند و بر مخاطب چه تأثیری دارد. ادبیات انقلاب اسلامی از بدو به‌وجود آمدن تاکنون دغدغه تأثیرگذاری دارد. پس می‌توان با نقد کارکردگرایانه، تک‌تک آثار ادبیات انقلاب را نقد و آثار ماندگار، کم‌ماندگار و ناماندگار ادبیات انقلاب اسلامی را تعیین کرد. نکته دیگر اینکه از دوره شکل‌گیری ادبیات انقلاب اسلامی تا کنون نظام تولید و عرضه چگونه بوده است؟ آیا نویسندگان و ناشرانی داریم که بتوانند روی پای خود بایستند و به‌طور مستقل کار کنند؟ آیا این ادبیات دارای جامعه منسجم مخاطبان است و آیا این جامعه نشریه خاص خود را دارد؟

طاهری گفت: رویکرد دیگر، نقد جامعه‌شناختی این نوع ادبیات است. اینکه این ادبیات چقدر می‌تواند در جامعه کارکرد داشته باشد و چقدر قابل انطباق با گفتمان‌های جامعه امروز است و اینکه ادبیات انقلاب اسلامی چه انسانی را به نمایش می‌گذارد. در نقد روان‌شناختی نکته این است که این نقد چگونه با جنبه‌های روان‌شناختی مؤلف می‌تواند ماهیت اثر را رقم زند و دیگر اینکه انسانی که در این آثار بازتولید می‌شود چقدر انسان عمیقی است و مؤلف چقدر می‌تواند روح و روان آن انسان را به مخاطب نشان دهد. نقد فمینیستی از این نظر در ادبیات انقلاب اسلامی کاربرد دارد چون بخشی از زنان مستقیم و یا غیرمستقیم درگیر این فضا بوده‌اند.

او ادامه داد: نقد ایدئولوژیک و نقد سیاسی نیز کاملاً همسو با ادبیات انقلاب اسلامی است. باید گفت که ما در نقد فلسفه ادبیات هیچ فعالیتی نداشته‌ایم، اما در این نقد سؤالاتی همچون: چرا ادبیات، چرا ما ادبیات تولید می‌کنیم، چرا انقلاب ادبیات تولید می‌کند و این نوع ادبیات چه نیازهایی را رفع می‌کند، مطرح است، اما نقدهای «درون‌متنی» نقدهایی است که بر عوامل درون‌متنی تمرکز دارد و عناصر برسازنده متن را موضوع کارشان قرار می‌دهند: نقدهای سبک‌شناسانه، زبان‌شناختی، نقد صورتگرایانه (که خود شامل چهار شاخه نقد نو، فرمالیستی، بلاغی و ساختارگرا است)، نقد نظریه دریافت خواننده و تحلیل گفتمان فوکو، و نقد اسطوره‌شناسی جزو نقدهای درون‌متنی محسوب می‌شود.

این منتقد بیان کرد: نقد تحلیل گفتمان فوکو برای ادبیات انقلاب اسلامی می‌تواند بسیار جذاب باشد؛ چرا که گسست و پیوست‌هایی را که ایجاد شده نشان می‌دهد. نقد اسطوره‌ای نیز در ادبیات انقلاب بسیار کاربرد دارد؛ چون ذهن مؤلف در جامعه فرهنگی خاصی پرورش یافته، بنابراین آکنده از باورهای اسطوره‌ای می‌شود. در ضمن باید در نظر داشت فرهنگی زنده و پویاست که استعداد اسطوره‌سازی داشته باشد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها