سیدمهدی کتانفروش در حاشیه برگزاری دورهمی بیهقی خوانی به خبرنگار خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) در اراک گفت: در این گونه دورهمیهای ادبی به دنبال این هستیم که بیشتر موضوع کتابها را در نظر بگیریم که شرح آنها در بازار کتاب در دسترس نیست و یا کمتر در دسترس است.
وی افزود: در پنجاه و سومین هفته دروهمی بیهقی خوانی به خوانش و تفسیر ادامه مطلب «احوال امیر محمد غزنوی در قلعه مندیش» پرداخته شد.
بخشی از روایت «احوال امیر محمد غزنوی در قلعه مندیش»:
امّا بَعد…
میر را، بِراندَند و سَواری سیصَد و کوتوالِ قَلعَهی کوهتیز با پیادهیی سیصَد تَمام سِلاح با او، و نِشاندَند حُرَمها را در عَماریها و حاشیَت را بَر استَران و خَران.
و بسیار نامَردمی رَفت، در مَعنی تَفتیش، و زِشت گُفتَندی و جای آن بود که، علی ایُّ حال، فَرزَندِ مَحمود بود و سلطان مَسعود، چون بِشنید، نیز سَخت مَلامَت کرد، بَگتَگین را، وَلیکِن بازجُستی نَبود.
و آن سُخَنِ لَیثی شاعِر، سَخت نیکو گفته است در ین مَعنی:
کارِوانی هَمی از ری، بِه سوی، دَسکَرِه شُد
آب پیش آمَد و مردم هَمه بَر قَنطَرِه شُد
گَله دزدان، از دور بِدیدَند چو آن
هَر یَکی زیشان، گفتی که یَکی قَسوَرِه شُد
آنچه دزدان را، رای آمَد، بُردَند و شُدَند
بُد کسی نیز که با دزد، هَمی یَکسَرِه شُد
رَهروی بود، در آن راه، دِرَم یافت بَسی!
چون تَوانگَر شُد، گویی سُخَنَش، نادِرَه شُد
هَرچه پُرسیدَند او را، هَمه این بود جَواب:
کارِوانی زَدِه شُد، کارِ گُروهی، سَرِه شُد…اَلَخ!
بخشی از تفسیر روایت
مسعود، آنطور که از ذات فریبکار و حیلهگرش برمیآمد، با برادرش هم بازی پیچیدهای کرد. اوایل محمد هر چند در کوهتیز حبس بود ولی همه غلامان و ندیمانش هر روز پیش او میرفتند و بگتگین هم هر چند مراقبت میکرد ولی از فراهم کردن هیچ خواستهای دریغ نداشت «چنانکه اگر بمثل شیر مرغ خواستی در وقت حاضر کردی»!
بعد از مدتی پیکی از هرات آمد و بگتگین در سوال امیر محمد که نگران شده بود جریان چیست، گفت: خبری نیست و دستوری رسیده در مورد دیگری. اما جلوی رفت و آمد ندیمان و مطربان (از جمله عبدالرحمان قوال) به قلعه را گرفتند.
چند روز بعد کسی به اسم احمد طشتدار آمد و خواست که امیر محمد همه مال و اموالی که از خزانه برداشته، حتی آنهایی که به اهل حرم داده، را تحویل دهد و فهرست چیزهایی که به گوزگانان فرستاده است را نیز بنویسد.
وقتی تکلیف اموال مشخص شد، تازه یک پیل و مهد پای قلعه میآورند میگویند که باید به مندیش بروی. خانوادهاش را هم جداگانه میفرستند و برخورد ناشایستی هم با اهل حرم میکنند که مورد اعتراض مردم واقع میشود. مسعود هم از این حرمتشکنی ابراز انزجار میکند ولی بازخواستی در کار نیست.
وقتی محمد دارد به سختی از پلههای مندیش بالا میرود میبیند که سواری دارد از دور میآید. کمی استراحت میکند تا سوار برسد و ببیند چه خبر است. سوار حامل پیامی از برادرش بوده که مژده داده حاجب علی را به انتقام خیانتی که به امیر محمد کرد دستگیر کرده است و این باعث خوشحالی و امید امیر محمد میشود.
به هر حال محمد و خانواده را در مندیش زندانی میکنند و بیهقی قول میدهد که در جای خود توضیح بدهد که چه به سر محمد خواهد آمد.
در جریان حبس و جابجایی امیر محمد، اسم دو نفر دیگر هم میآید که اطلاعات بیشتری از آنان نداریم. یکی بوبکر دبیر است که از ترس بوسهل زوزنی به کرمان میگریزد که از آنجا به مکه برود. دیگری احمد ارسلان است که ظاهراً از ندیمان محمد بوده است و او را به قلعه مولتان در هند میفرستند تا آنجا شهربند باشد.
تاریخ بیهقی؛ شرح حوادث دوره غزنوی
تاریخ بیهقی یکی از آثار ارزشمند در نثر فارسی است. تاریخ بیهقی شرح حوادث دوره غزنوی است که نویسنده با باریکبینی و نگاهی عمیق، قالب جلوههای زندگی اجتماعی را با قلم توانای خود به رشته تحریر درآورده است.
در این اثر ارزشمند، بیهقی به منظور پند آموزی و عبرت اندوزی هرجا که مناسب دیده، داستانی تاریخی برای آراستن تاریخ و آگاه ساختن خواننده آورده است.
تاریخ بیهقی یا تاریخ مسعودی موضوع اصلی تاریخ پادشاهی مسعود غزنوی پسر سلطان محمود غزنوی است این کتاب علاوه بر تاریخ غزنوی قسمتهایی درباره تاریخ صفاریان، سامانیان و دوره پیش از پادشاهی محمود غزنوی دارد.
نسخه اصلی کتاب ۳۰ جلد بود که بخش زیادی از آن به دستور سلطان مسعود از بین رفت.
نظر شما