سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایینا) - حجتالاسلام عباس فضلی، نویسنده و پژوهشگر: چند سالی است که پیرامون هرمنوتیک متن به یادداشتبرداری و برگزاری کارگاه آموزشی مشغول هستم. حاصل این کوششها کتاب «مواجهه با متن» با عنوان فرعی تجربهورزی در دایره کتاب است. در این کتاب ابتدا برای آشنایی با شیوههای مطالعه، فصلی پیرامون خواندن، ذکر میشود. در فصل دوم چگونگی مواجهه با متن طرح میگردد. فصل سوم عهدهدار تمرینهایی برای بهتر نوشتن است. در فصل چهارم به چند مقاله ادبی اشاره میشود. فصل بعد عطش خواندن را در قالب معرفی اجمالی کتابها به معرض نمایش میگذارد. در فصل ششم مطالبی را را که در رونمایی برخی کتب ارائه شده، میآورد و در فصل پایانی، شصت کتاب را با شیوههای مختلف معرفی میکند. تمام این فصول حاصل تجاربی است که نویسنده در سالهای متمادی با آنها دست به گریبان بوده است و اکنون میخواهد دیگران را با این تلاشها و تجربهها آشنا کند.
ادبیات به ما کمک میکند تا جهان را با دیدی جدید بنگریم. ادبیات چیزهایی را که برای ما معمولی شدهاند، شکل متفاوتی به آنها میدهد. برخی از تعبیرات را تبدیل به تشبیهات و استعارات میکند. ادبیات در معنای وسیع کلمه که شعر و رمان و خاطرهنویسی و هر گونه نوشته لطیف را شامل میشود؛ زمینهساز یک فکر بکر است. گاه یک مطلب و یا حتی یک بیت میتواند چنان تحولی در وجود آدمی ایجاد کند که مسیر زندگی اش را عوض کند.
ما واقعاً با ادبیات و کارکرد آن بیگانه هستیم و آن را جدی نمیگیریم. در صورتی که یکی از موارد ایجاد آرامش روانی و روحی، روی آوری به متون ادبی است. چنانکه با مطالعه و بررسی تاریخ ادبیات، میتوان به اندیشه و باورهای دینی، اجتماعی و سیاسی یک قوم دسترسی پیدا کرد و روند شکلگیری یک پدیده یا سنت اجتماعی را از این منظر مورد ارزیابی قرار داد؛ یعنی تاریخ ادبیات یک قوم تاریخ آن قوم محسوب میشود.
به نظر میرسد زیبایی پارهای از آثار کلاسیک ادبی به سبب تحولی است که فرد قهرمان در مواجهه با امور روزمره بدان دچار شده و تولدی دیگر را تجربه کرده است. مثلاً در کتاب «مسیح باز مصلوب» اثر نیکوس کازانتزاکیس یونانی، مانولیوس، چوپان نیکنفس، پس از اینکه از سوی ریش سفیدان دهِ لیکووریسی برای ایفای نقش مسیح در مراسم تعزیه مقدس انتخاب میشود؛ دچار تحول احوال میشود و دست از تمتعات و کامجوییهای دنیوی شسته و از نامزد خود جدا میشود و خلوتگزینی را پیشه میکند. داستایفسکی نیز در رمان «برادران کارامازوف» پدر زوسیما به کسی که نزد او آمده و از او یاری میطلبد تا بر شک فلسفی خود فائق آید و یقین کند که جهان پس از مرگ وجود دارد، توصیه میکند به همسایگان و خویشان و دوستان عشق بورزد تا از این طریق هم سعه وجودی بیابد و هم به تعبیر گابریل مارسل آمادگی معنوی کسب کند.
کتابهایی چون «جانتان مرغ دریایی، شازده کوچولو و ماهی سیاه کوچولو» که سه کتاب در حوزه فلسفی کودکان هستند، همه خبر از تحول و تجربه جهان دیگری را به آدمیان میدهند. بنابراین گاه یک بیت شعر یا یک جمله و یا یک حادثه میتواند موجبات دگرگونی آدمی را فراهم کند و او را از جهان باخودی به دنیای بیخودی حوالت دهد. گویا هرانسانی برای بیدار شدن نیازمند یک شوک معنوی است تا از آنچه در آن زندگی میکند، فاصله بگیرد.
«مواجهه با متن» همانند اثر دیگرم، «مغازله با مرگ» است. با این تفاوت که اولی سیر زندگی در درون کتابها را آشکار میکند ولی دومی به مسیر هستی در یادکرد موت اشارت دارد. شما در کتاب دوم به رویارویی انسان با پدیدهای به نام مرگ میاندیشید و چگونگی مواجهه با آن در زمان حیات را دنبال میکنید اما در کتاب اول به بررسی یک متن از ابعاد گوناگون دست مییازید. یعنی میخواهید ببینید متن با خوانندهاش چه کار میکند؟ چه چیزی از او میگیرد؟ و چه راهکارهایی برای زیستن ارائه میدهد؟ در حقیقت روبهرو شدن با متن به مثابه یک عنصر صامت و به ظاهر مرده، احیای جان آدمی است.
شما از سکوت متن پی به مرگ مؤلف میبرید و بدون در نظر گرفتن او درصدد درک و فهم خود از متن برمیآیید. بنابراین در هر دو مواجهه، احیاگری فرد و کشف خویشتن مدنظر است؛ اما اولی یعنی مرگ، چون ناخوشایند و ناخواسته است؛ برای رویارویی با آن، تعبیر مغازله به کار بردهام و دومی که متنِ حاضر است؛ از واژه مواجهه استفاده کردهام.؛ ولی در کل هر دو مؤلفه، نیاز آدمی در راستای بازیابی اندیشههای درون و دغدغههای بیرونی است. هر دو کتاب، مخاطب را به بازنگری و رویارویی با پدیدهها فرا میخواند.
نظر شما