جبران خلیل جبران، شاعر، نویسنده و نقاش لبنانی، ۷۷ سال پیش در ۱۰ آوریل ۱۹۳۱ میلادی دیده از جهان فروبست. وی بعد از شکسپیر و لائو تسه پرفروشترین شاعر جهان محسوب میشود و سبکی به نام «جبرانیسم» به نام او در ادبیات انگلیسی ثبت شده است._
جبران در ششم ژانویه سال ۱۸۸۳ در روستای "بشری" واقع در شمال لبنان چشم به جهان گشود. پدرش مردی شرابخوار، بد خو و بیمسئولیت بود، اما در مقابل مادرش «کامله رحمه» زنی بسیار دیندار، پاکدامن و مدیر و مدبر بود.
در سال ۱۸۹۴ م (یا سال ۱۸۹۵ بنا به گفته برخی از ادبا و محققان) به دلیل فقر اقتصادی مادر جبران مجبور میشود با چهار فرزندش (پترس، جبران، مریانا، سلطانه) و بدون همراهی پدر به امریکا مهاجرت کنند که به محض ورود در شهر بوستون در محلهیی کثیف معروف به «محله چینیها» اقامت میگزینند.
پس از آن جبران در سال ۱۸۹۸ به صلاحدید خانواده و برای یادگیری زبان عربی راهی بیروت میشود و در مدرسه «الحکمه» تحت تعلیم کشیش «یوسف الحداد» قرار میگیرد. زمانی که جبران در بیروت مشغول فراگیری علم است، نامهیی از خانواده مبنی بر خبر بیماری خواهرش سلطانه دریافت میکند و بدین ترتیب در نیمه دوم آوریل سال ۱۹۰۲ پیش از آنکه تحصیلاتش را به پایان رساند، بیروت را به مقصد بوستون ترک میکند، اما دو هفته پیش از آن یعنی ۴ آوریل خواهرش با مرض سل از دنیا رفته بود.
پس از خواهرش، برادرش پترس در تاریخ ۱۲ مارس سال ۱۹۰۳ و پس از او نیز مادرش در ۲۸ ژوئن سال ۱۹۰۳ با مرض سل از دنیا میروند.
پس از آن جبران فعالیتهای ادبی و هنری خود را بار دیگر در بوستون از سر میگیرد و در سال ۱۹۰۴ نقاشیهای خود را در نمایشگاه «فرید هولاند دای» به نمایش میگذارد اما با شکست مواجه میشود. در همین نمایشگاه است که با ماری هسکل مدیر مدرسه «میس هسکل» آشنا میشود.
ماری، با حمایت مالی خود جبران را در تاریخ ۱۳ ژوئن سال ۱۹۰۸ میلادی راهی پاریس میکند تا در آنجا فنون نقاشی را بیاموزد و به او قول میدهد که ماهیانه ۷۵ دلار برای جبران بفرستد. جبران به محض ورود، آپارتمانی را برای اقامت اجاره و در آکادمی «لوسیان» نامنویسی میکند و فراگیری هنر نقاشی را نزد «جان پل لورانس» آغاز میکند.
در همین سالها پدرش خلیل از دنیا میرود و پس از آن جبران در تاریخ ۲۱ اکتبر سال ۱۹۱۰ پاریس را ترک کرده و به بوستون باز میگردد،اما بوستون با افق تنگ، دیگر جذبهیی برای جبران نداشت از این رو در آوریل سال ۱۹۱۱ تصمیم میگیرد به نیویورک نقل مکان کند.
براین اساس در نیویورک در یکی از محلههای قدیمی روستای «گرینویچ» در ساختمان قدیمی شماره ۵۱ خیابان دهم غربی، کارگاه کوچکی را برای خود اجاره میکند و در همانجا سکونت میگزیند.
جبران در این سالها به مطالعه کتاب «چنین گفت زردشت» نیچه (فیلسوف آلمانی) میپردازد و برای بسیاری از روزنامهها و مجلات از جمله «مرآه الغرب»، «المهاجر» و مجله «الفنون» که در سال ۱۹۱۳ توسط "نسیب عریضه" و "نسیم دیاب" تاسیس شده بود، مقاله مینویسد.در همین سالهاست که انجمن «الرابطه القلمیه» را تاسیس و ریاست آن را برعهده میگیرد. در همین سالها جبران از نوعی بیماری جسمی رنج میبرد که سرانجام او را از پا در آورده و راهی بیمارستان «سنت وینسنت» میکند و دهم آوریل سال ۱۹۳۱ چشم از جهان فرو میبندد.
جنازه جبران را ابتدا به طور موقت در بوستون به خاک میسپارند و سپس در تابستان خواهرش مریانا و ماری هسکل بنا به وصیت جبران جنازهاش را به زادگاهش انتقال داده و در دیر مارسرکیس به خاک میسپارند و موزهیی از آثارش را در آنجا تاسیس میکنند.
از این ادیب لبنانی آثار چندی برجاي مانده است که عبارتند از: «الموسیقی»، «عرائس المروج» (عروسان دشتها)، «الارواح المتمرده» (روحهای سرکش)، «الاجنحه المتکسره» (بالهای شکسته) و «دمعه و ابتسامه» (اشکی و لبخندی) «The mad man» )دیوانه(، المواکب (کاروانها)، العواصف «تندبادها»، «The Forerunner» (پیشرو)، «البدائع و الطرائف» (تازهها و طرفهها)، «The prophet» (پیامبر)، «Sand and foam» (ماسه و کف)، «Jesus son of man» (عیسی پسر مسیح)، «The Earth Gods» (خدایان زمین)، «The wenderer» (سرگردان) و «The Garden of the prophet» (باغ پیامبر).
نظر شما