حسابهای معروف و دست اول روسیه مربوط به زمان تشنج بزرگ ملی است. این زمانی است که سگها از زیر فرش بیرون پریده و جلوی چشم «تماشاگران اتفاقی» شروع به تکهتکه کردن یکدیگر کردند: انقلاب بلشویکی! دادگاههای فرمایشی، دوران پروستریکا ، هرجومرج دهه 1990.
«جان رید»، «فیتزروی مک لین»، «دیوید رمنیک» و «کریستیا فری لند» در تمام این دوران کتابهای خوبی به رشته تحریر درآوردند و همچنان که هنوز در قید حیاتاند فقط نیاز به گرفتن قلم در دست و نوشتن دارند به این شرط که چشمان خود را باز نگهدارند.
با یادآوری قتل الکساندر لیتویننکو در سال 2006 در لندن با پولونیوم-210، روسیه مدرن هنوز هم در خشونت افراطی برتری دارد. اما ترورهایی از این دست نسبت به 20 سال پیش کمتر شده است. ولادیمیر پوتین توانسته سیاسیون را وارد خانه کند: با اصرار، گرفتن رضایت آنها، و یا حتی زدن سگها پشت فرش (ضربالمثل)؛ و پسازآن با نشان دادن دندانهای تیز خود به احزاب سیاسی، اقلیت حاکم، رسانهها، دادگاهها، چچنیها. و حالا مبارزه برای کسب قدرت داخل کرملین، منطقه ییلاقی روبلوکا (اشراف نشین حومه مسکو) ، کاخهای سواحل دریای سیاه و سوار بر قایقهای تفریحی در مدیترانه است. ما برد و باخت را میآموزیم با توجه به این نکته که کرملینولوژیستها به کسبوکار بازگشتهاند!
و پوتین (قهرمان نه،بلکه شیطان) در سرتاسر این داستان مرموز مانده است که به دیگران اجازه میدهد تا ایدههای خود را به صورت پروژه درآورده و درنهایت از آن به نفع خود استفاده کند. «مارینلوپن» سیاستمدار فرانسوی و رهبر جبهه ملی فرانسه دیدگاه اقتصادی پوتین را ستوده و وی را مردی خونسرد در موقعیتهای پرخطر مینامد. فیدل کاسترو نیز هوش و ذکاوت سیاسی پوتین را ستوده است.
درک و فهم این نوع سیستم بسته سیاسی هنگام ارائه گزارش از یک انقلاب باز بسیار چالشبرانگیز است. نیاز به صبر و سرسختی چندساله در کار دارد و خوشبختانه دو کتاب که همزمان باهم منتشرشدهاند ما را وافی به مقصد کردهاند: «پیتر پومرانتسف»، درگیر به صورت حرفهای در کار به عنوان مشاور مراکز فکری و سازنده فیلم در مسکو و «بیل براودر» که پرونده بزرگترین سرمایهگذار روسیه را یدک کشیده و حالا بزرگترین کمپین علیه پوتین را به راه انداخته است.
کتاب «اخطار سرخ» براودر، داستانی کلاسیک در دو قسمت است: اولین بخش درباره سرمایهداران تیرهبخت است که ناامیدانه سرمایهگذاری میکنند و بخش اعظمی از نقدینگی را در دست دارند و دوم تراژدی وحشتناک از مقامات فاسد روس است که شریک دزد هستند و رفیق قافله بوده که در عزای قتل مردان صادقی که میکشند شرکت کرده و تسلیت میگویند.
«براودر» به عنوان بانکدار در دهه 1980 وارد شرق اروپا میشود. تقریباً چیزی از اوضاع نمیداند اما به زودی متخصص در کسبوکار در این منطقه میشود. با فروپاشی شوروی بزرگترین بانک خصوصی را در روسیه دایر میکند و سود زیادی به جیب میزند و این داستان همزمان با انفجار رونق اقتصادی دهه 1990 روسیه میشود که در سالهای ابتدایی قدرت پوتین حالت انفجاری به خود میگیرد.
خودی و غیرخودی در مفهوم فساد آمیختهشده و عدهای اندک باارزشترین داراییهای روسیه را از آن خود میکنند. به جز تعداد اندک از ثروتاندوزان، باقی افراد غیرخودی شناختهشده و رانتهای بزرگ در دستگاه دولتی به فاجعهآمیزترین شکل ممکن خرید و فروش میشود. «براودر» بدون اسلحه اما باجرئت، رسانهها را بسیج میکند. بانکها و وکلا را علیه الیگارشی فاسد روسی بسیج میکند.
در ابتدا براودر با پوتین و حمایتهای دوجانبه جلو میرود تا اینکه از روسیه اخراج میشود (2007) و علیه هم! ثروت خود را جمع کرده و بخش اعظم آن را از روسیه میبرد اما حملهکنندگان به دفتر وی در مسکو 230 میلیون دلار از ثروت وی را با خود برده و اعلام میکنند این مبلغ بخشی از مالیاتی بوده که وی پرداخت نکرده است و جنگ علنی میشود.
«سرگئی ماگنیتسکی» وکیل براودر موضوع را به جد دنبال کرده و پای مقامات ارشد کرملین به موضوع باز میشود. سرگئی علیه مقامات در دادگاه شهادت میدهد و بعد بازداشتشده و شانزدهم نوامبر 2009 توسط 8 مرد ماسک به صورت تا سر حد مرگ کتک میخورد و بعداً از شدت حادثه جان میدهد.
براودر انرژی و ثروت خود را در تلاش برای مسئولیتپذیری مردم بکار میگیرد اما در قسمت دوم کتابش جواب بدی از مردم و سیستم دولتی روسیه میگیرد. وی سوءاستفاده طبقه دزدسالار دولتی روسیه از سیستم مالی غرب به منظور حفظ مال سرقتی را برملا میکند.
کتاب «اخطار سرخ: داستان واقعی نقل و انتقالات کلان مالی، قتل و مردی که برای عدالت جنگید» سوم فوریه 2015 در 416 صفحه توسط انتشارات سیموناند شاستر به قیمت 16.80 دلار راهی بازار شده است.
اما «پیتر پومرانتسوف» در کتاب «هیچچیزی درست نیست و همه چیز ممکن است: داستان فراواقعیتها در قلب روسیه جدید» / Nothing Is True and Everything Is Possible: The Surreal Heart of the New Russia که در 256 صفحه توسط انتشارات «پابلیک افرز» راهی بازار شده، با نگاهی متفاوت از بیل براودر به روسیه جدید مینگرد.
نویسنده انگلیسی متولدشده از والدین مخالف اتحاد جماهیر شوروی، با ترک دانشگاه به روسیه مهاجرت میکند و به دلیل میل شدید به فلسفهبافی، با دختران با کلاس روس نشستوبرخاست میکند، خود را مسافر قاچاق غربی میخواند و با بانک داران، وکلا، مشاوران توسعه بینالملل، حسابداران و معمارانی که در قطار جهانیسازی سوار شدهاند؛ میپرد و از آنها مینویسد. نویسنده مجذوب، از زندگی در یک شهر روبهجلو با سرعت بالا لذت میبرد و از گردش با پسران میلیاردر لذت میبرد.
کارکترهایی که «پیتر پومرانتسوف» از آنها نوشته و فیلم درباره آنها ساخته شامل هنرمندان، گانگسترها، مدلها ، روسپیها، صاحبان معدن طلا و اشراف زادگان مدرن هستند.
عنوان کتاب، نشانه بدبینی کلی و خستگی از نوع شوروی نویسنده نسبت به موضوعی است که راجع به آن نوشته است، مردمی که یک عمر دروغ گفتهاند حالا پس از فروپاشی نمیتوانند یک شهروند سالم باشند! و قدرت و پول همه چیز مردم شده است و مسکو مرکز آن! و « پومرانتسوف»، مانند کارگزاران قدرت، زمان کمی داشته است.
اگرچه در این کتاب اشاره زیادی به پوتین نشده است اما یکی از بهترین نوشتهها درباره نیهیلیسم سیستماتیک پوتین در روسیه مدرن است. مسکوی «پومرانتسوف» ماشینی است مهیب که امیدها، ترسها، رؤیاها و جاهطلبیها را در خود میمکد و مردمی که به آن تف میکنند، دروغ میگویند، ناامید میشوند را دوست دارد و فقط آدمهای بسیار زیرک میتوانند گلیم خود را از آب بیرون بکشند و این چرخش نخبگانی از نوع منفی همچنان و در زمانی که نویسنده در مسکو حضور داشت، ادامه داشته است.
کمپانیهای تلویزیونی که نویسنده با آنها کار میکرده جعل واقعیت کرده و اوضاع را برعکس آنچه بوده، در شوهای خود نشان میدادند و پوتین را به عنوان «گانگستر،سیاستمدار،فاتح، دوچرخهسوار،معتقد، جودوکار، سوارکار،دیپلمات منطقی و امپراتور» معرفی و تبلیغ میکنند.
«پومرانتسوف» درنهایت از اوضاع موجود در مسکو بیمار شده و به لندن بازمیگردد.
در مجموع برای دانستن درباره روسیه مدرن و پوتین هر دو کتاب را باید خواند تا کسانی که خیال میکنند جایگزینی پاک برای غرب در این کشور ایجادشده، متقاعد شوند که اینطور نیست!
(برگزیده مقاله اولیور بولا در گاردین)
نظر شما