رمان «وقتِ سکوت» اثر لوییس مارتین سانتوس ترجمه ونداد جلیلی در نشر چشمه منتشر شد. از این اثر به عنوان «بزرگترین دستآورد اجتماعی رمان اسپانیا» یاد میشود.
مارتین سانتوس در این کتاب با روایت منحصر بهفردش و به کارگرفتن مولفهها و شخصیتهایی از طبقات مختلف اسپانیای زیر دیکتاتوری فرانکو، تصویری بسیار دقیق و جامع از جامعهاش ترسیم میکند و خوانندهاش، پس از اتمام خواندن کتاب، یکی از خلاقانهترین، انساندوستانهترین و کمنظیرترین آثار ادبی دوران را خوانده است که مسائل مهم زمانه را، از قبیل مشکلات زنان در جامعه، وابستگیهای تاریخی زمان حال و گذشته، روابط میان قشرهای مختلف جامعه و موضوعات گستردهی دیگری که در حوصلهی این یادداشت نمیگنجد، به روشی کاملاً نوآورانه طرح میکند و بنابراین کتاب را هرگز فراموش نخواهد کرد. امید است این کتاب ارزشمند توجه علاقهمندان به ادبیات، فرهنگ و نقد ادبی را جلب کند.
درباره این رمان گفته شده است، اوج نثرنویسی معاصر اسپانیایی و از شاهکارهای رماننویسی معاصر است و ادبیات اسپانیا را به دو دوره قبل و بعد از انتشار تقسیم کرده است.
مترجم کتاب معتقد است: فقط رمان «اولیس» جیمز جویس و در «جستوجوی زمان ازدسترفته» مارسل پروست را به لحاظ سبک و فرم میتوان با این اثر قیاس کرد وآن را یکی از مهمترین رمانهای قرن بیستم نامیدهاند.
بر اساس این گزارش کتاب «وقت سکوت» به بسیاری از زبانهای دنیا ترجمه شده است. در نشریه لو فیگارو لیتهرر درباره آن نوشتند «هیچ کس نیست که کیفیت ادبی استثنایی این کتاب و قدرت حیرتانگیزش را درنیابد. مارتین سانتوس بهترین نویسنده نسلاش است و رقیب ندارد.»
همچنین جی. جی. برانون در تاریخچه ادبی اسپانیا دربارهاش نوشت «هنرمندی و تسلط نویسنده در کتاب موج میزند. ضمن آنکه جامعهای مخوف و خاموش گزیده را محکوم میکند، اثر هنری هیجانانگیزی است که گستردگی حیرتآور قدرت تجسم نویسندهاش را به نمایش میگذارد.»
منتقد روزنامه نیویورک تایمز درباره این اثر گفته بود: «نمایشی بهشدت خلاقانه از شاعرانگی نثر و تبحر نویسنده در استفاده از تمثیل است و مهمتر از همه آنکه گفتار درونی درخشان پایان کتاب تردیدی باقی نمیگذارد که نویسنده حاضر نبوده است به نوشتن رمانی رئالیستی بسنده کند. چنانکه برمیآید پدر و خودِ اسپانیا است.»
اینکه اثری با این اهمیت ذکر شده چرا با تاخیری طولانی به دست مخاطبهای فارسی میرسد محل پرسش است و ونداد جلیلی در اینباره میگوید:« دستکم چند دلیل میتوان یافت که چرا بیش از پنجاهسال پس از انتشار این کتاب مهم، در کشور ما به ندرت میشناساندش. نخست آنکه نسخه انگلیسی کتاب، که نخستینبار دو سال پس از نسخه اسپانیایی منتشر شد، حق مطلب را ادا نمیکند، پُر از غلطِ ترجمه است، بخش قابل توجهی از متن کتاب از آن حذف شده، شاید به سبب پیچیدگیهای ترجمه متن کتاب به زبان انگلیسی که کشش بسیاری از تکنیکها و نوآوریهایی را ندارد که نویسنده در زبان اسپانیایی آورده است، مشکلی که خوشبختانه ما در زبان فارسی گرفتارش نیستیم، فرم و سبک کتاب به هیچوجه حفظ نشده، زمان افعال که شناوریاش از دستآوردهای مهم نویسندهاش است دستکاری و یکدستشده، فراز و فرود زبانِ گاه عمیقاً فاخر، رمزگونه و تمثیلی (مثلاً زبان راوی)، گاه سخت عامیانه و متناسب با پرتافتادهترین و اسفناکترین حومههای مادرید (مثلاً گفتارهای درونی شخصیتی ساکن حلبیآباد) و گاه در بازهای میان این دو، در ترجمه انگلیسی و برنگشته و بسیاری از ارجاعهای فرهنگی و اجتماعی نویسنده درک نشده و به ترجمه نیامده یا بهغلط آمده است.»
او در مقدمه توضیح میدهد که «شاید از آن رو که ما در پنجاه سال گذشته عموماً ادبیات جهان را از مجرای زبان انگلیسی شناختهایم، این کتاب آنطور که باید در کشورمان جلبتوجه نکرده است. همانطور که در محافل ادبی انگلیسی زبان کمتر از سایر محافل ادبی جهان، مثلاً فرانسوی یا آلمانی، میشناسندش. علت دیگری که میتوان یافت زندگی پُرحادثه و غمناک نویسنده کتاب است. رژیم فرانکو مارتینسانتوس را چهاربار به زندان انداخت، پروندهی سیاسی اقدام علیه امنیت ملیاش را تا پایان عمرش برقرار نگه داشت و مانع شد جوایز ادبی زمان انتشار وقت سکوت را به آن بدهند، هرچند بیتردید و به گفته منتقدان حقش غیر این نبود.»
این اثر تا سال 1981 در محاق بود و نسخهاسپانیایی موجود از آن هم بهشدت سانسور میکردند.
این تنها اثر از این نویسنده مهم اسپانیایی است و سانحه تصادف مجال آن نداد دومین رماناش هم تمام کند و ناتمام ماند. بعد از مرگ او، رمان ناتماماش، یک داستان بلند و مجموعهای از داستانهای کوتاهش را منتشر کردند، اما اینها هیچ کدام به تصمیم و تأیید او نبوده است.
به گفته مترجم، مارتین سانتوس با همین یک رمان بر قلهی ادبیات معاصر اسپانیا نشست و میان مهمترین نویسندگان قرنش جا گرفت. او در این کتاب نوآوریهای فراوان کرد، از جمله استفاده از راوی دانای کل شخصیتگونه، روایت دوم شخص، گفتارهای درونی، مکالمهی یک طرفه، به کار گرفتن زبانی کاملاً نو و درعینحال بر پایهی زبان کلاسیک، گویشهای عامیانه، واژگان علمی و مؤلفههای دیگر که با زبان مرسوم دورانش کاملاً فرق داشت، بیان روایت از زاویه دید شخصیتهای گوناگون، ارجاعهای فراوان به متون کلاسیک و معاصر، ترکیبهای توصیفی نو، واژهپردازیهای گسترده، جملهبندیهای منحصر بهفرد، گاه مطابق با اصول زبان لاتین و گاه به سبکی کاملاً شخصی و موراد دیگر..
نظر شما