جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۶ - ۱۲:۰۹
در جایگاه خیال، عقل نباید چون و چرایی کند

کارشناسان حاضر در میزگرد «تالیف داستان با اقتباس از قرآن و مفاهیم دینی»، ضمن ارئه تعاریف مختلف از داستان دینی و ریشه‌های آن در قرآن کریم و منابع کهن همچون کتاب مقدس، بر ضرورت ارائه قصه دینی با رویکرد و زبانی متناسب با جامعه امروز، بر استفاده از قالب‌هایی همچون هنر و ادبیات و تکنولوژی روز برای بیان این قصه‌ها و همچنین عوامل تاثیرگذار بر جذابیت داستان‌های دینی تاکید کردند و ديدگاه‌هاي مختلف را به چالش كشيدند.

خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - زهرا حقانی: میزگرد «تالیف داستان با اقتباس از قرآن و مفاهیم دینی»، سه‌شنبه 19 دی‌ماه با حضور محمدرضا مرعشی‌پور، نویسنده، مترجم و پژوهشگر، ابوالفضل حری، نویسنده و پژوهشگر و روایت‌شناس، مرتضی کربلائی‌لو، داستان‌نویس، پژوهشگر و منتقد ادبی و غلامرضا داودی‌پور، استاد دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی در  ایبنا برگزار شد. کارشناسان حاضر در این میزگرد ضمن ارائه تعریف قصه دینی و روش‌های ارائه آن، به بحث درباره علل کمبود آثار تالیفی در این زمینه پرداختند که مشروح این مباحث را در ادامه می‌خوانید.

محمدرضا مرعشی‌پور در این نشست گفت: من داستان‌نویس نیستم و مستقیما هم روی حوزه دین کار نکرده‌ام. از جمله کارهای من روی متون کهن فارسی مانند تاریخ بیهقی و ترجمه آثار نجیب محفوظ بوده و تالیف کتاب «قصه‌های قرآن با نگاهی به مثنوی مولوی» نیز نتیجه پرسه زدن در حوزه متون کهن است. یکی از مزایای قرآن، زبان مردمی آن است و طبیعتا چون به زبان مردم نزدیک بوده از فولکلور استفاده کرده است. در این اثر، داستا‌ن‌های قرآن را به‌طور مستند جمع‌آوری و سعی کردم به شکلی به زبان امروزی ارائه دهم که در عین خواندنی بودن، داستان‌نویسان بتوانند از آن بهره ببرند و این قصه‌ها را به زبان امروزی بنویسند.
 
این پژوهشگر متون کهن فارسی، درباره موضع کمبود آثار تالیفی داستانی با اقتباس از دین و قرآن به‌طور کلی به دو محور اشاره کرد؛ مسائل مادی، مسائل معنوی. وی در این زمینه توضیح داد: منظورم از مسائل معنوی، نگاه بسته است. نویسنده‌ها به دلیل وجود برخی خط قرمزها، تمایل چندانی برای ورود به چنین حوزه‌هایی ندارند. کار کردن روی حوزه دین و قرآن، حساسیت‌های خاصی دارد. روی همین کتاب «قصه‌های قرآن با نگاهی به مثنوی مولوی» خیلی دقت کردم که از چارچوب‌ها خارج نشوم. با وجود محدودیت‌ها، بسیاری نویسنده‌ها عطای کار کردن در این حوزه را به لقایش می‌بخشند. موضوع دیگر مربوط به مسائل مادی است. به‌عنوان نمونه روی کتاب «قصه‌های قرآن با نگاهی به مثنوی مولوی» حدود یک و نیم سال کار کردم. یک‌هزار و 650 نسخه از آن چاپ شد،‌ 150 نسخه که درنظر گرفته نمی‌شود و از یک‌هزار و 500 نسخه باقیمانده، بین 10 تا 15 درصد حق‌التالیف برای من درنظر گرفته شد. اگر ناشر خوش‌حساب باشد، برای چهار ماه دیگر به من چک می‌دهد. در نهایت با احتساب هزینه‌های پژوهش و تردد، چیزی عاید نویسنده نمی‌شود. روزی 8 تا 10 ساعت کار فکری برای تالیف این اثر داشتم. خرید منابع موردنیاز از جمله دوره 11 جلدی تفسیر میبدی، یک میلیون هزینه داشت. حتی اگر این کتاب‌ها در آینده دیگر به کار من نیاید، باید برای انجام این پژوهش آن‌ها را می‌دیدم. تفسیر سورآبادی نیز نایاب بود و در بازار سیاه آن‌را تهیه کردم.

نویسنده «قصه‌های قرآن با نگاهی به مثنوی مولوی» ادامه داد: آثاری که با محدودیت و نگاه بسته تولید شوند، همه تکراری بوده و حرف تازه‌ای ندارند. ورود به حوزه داستان دینی به دلیل محدودیت‌ها و مواردی که ذکر کردم، جرات و دلخوشی می‌خواهد. بهتر است مسئولان به‌جای تجدیدچاپ و انتشار آثار قدیمی و تکراری با هزینه‌های زیاد که افراد زیادی هم آن‌ها را نمی‌خواند، توجه بیشتری به آثار جدید پژوهشی نشان دهند؛ حتی می‌توان بسیاری از مفاهیم را در قالب هنر بیان کرد. در حوزه مسیحیت نیز کتاب‌های زیادی تالیف و فیلم‌های بسیاری نیز ساخته شده و نقد هم بر این آثار نوشته می‌شود. اگر نقد صادقانه مطرح شود، تاثیرگذار است. بیشتر کتاب‌های تفسیر قرآن، تکرار و نقل از یکدیگر است و فقط انگشت‌شمار آثاری مانند «پرتوی از قرآن» آیت‌الله طالقانی است که حرفی از خود دارد و پای حرفش هم می‌ایستد و استدلال می‌کند.
 
مرعشی‌پور با اشاره به ماهیت قصه‌های قرآن، بیان کرد: برخی معتقدند قصه‌های قرآن نمادین بوده و واقعیت تاریخی ندارد. یک سری افسانه‌ها و اساطیر مربوط به حتی پیش از یهود و بعد در تورات نقل شده است. به‌عنوان مثال در «اَعلام قرآن» اثر محمد خزائلی ذکر شده که قصه هاروت و ماروت از افسانه‌های سومری است. در سوره بقره هم در یک آیه بلند به داستان هاروت و ماروت اشاره شده است. قرآن به این قصه‌ها اشاره کرده و هیچ اصراری هم به تاریخی بودن قصه‌ها ندارد. استفاده از نمادها در قرآن این بوده که به مردم ثابت کند نتیجه خوبی و بدی چیست و از این افسانه ها هم به‌صورت زیبایی برای استدلال استفاده کرده است. باید رویکرد و تکلیفمان نسبت به قصه‌های قرآن روشن شود که این قصه‌ها خیال است یا نماد و یا داستان تاریخی که اتفاق افتاده است. ما در یک دوراهی سردرگم مانده‌ایم و تا رویکردمان مشخص نباشد، نمی‌توان کار چندانی انجام داد. این قصه‌ها مانند دانه در یک پیمانه هستند و ما باید روی دانه حرف بزنیم و کار کنیم. مولوی هم حتی به نوعی می‌خواهد بگوید این داستا‌ن‌ها حالت نمادین دارند و باید نتیجه آن‌ها را مورد توجه قرار دهیم. فکر می‌کنم مسئولان فرهنگی و متولیان باید اجازه دهند نظرات مختلف بیان و نوشته شود.


(محمدرضا مرعشی‌پور، غلامرضا داودی‌پور و مرتضی کربلائی‌لو)

قرآن بخش خرافی ندارد

غلامرضا داودی‌پور، استاد دانشگاه در رشته زبان و ادبیات فارسی در توضیحی نسبت به بخشی از سخنان مرعشی‌پور، گفت: قرآن بخش خرافی ندارد و خرافه آن بخش‌هایی است که از اسرائیلیات وارد شده و امثال میبدی و سورآبادی و دیگران به‌صورت وحی مُنزل آن‌ها را پذیرفته و وارد متون فارسی و همچنین متون عربی و اسلامی کردند. تاویل‌ها و تفسیرهای عرفانی متون ما هم به بخش‌های نمادین قرآن اشاره کرده‌اند. باید زبان این مفاهیم را  به زبان امروزی‌تر و روان‌تر در اختیار مخاطبان و به‌ویژه مخاطبان جوان قرار دارد که خیلی می‌تواند تاثیرگذارتر باشد. البته اهل عرفان، ‌توجه ظاهری صرف به این قصه‌ها نداشته، بلکه توجه باطنی و تاویلی و تفسیری دارند. به‌عنوان مثال درباره قصه خضر و موسی بیشتر افراد به ظاهر قصه می‌پردازند، ولی بُعد باطنی و تاویلی آن که در ادبیات عرفانی ما از سنایی و عطار تا مولوی مورد توجه بوده، می‌گوید که موسی که پیامبر است فقط به ظاهر شرع توجه دارد، ولی خضر نقش پیر و مرشد را دارد که مرید بی‌چون و چرا باید از وی تبعیت کند.

 وی درباره وضعیت تالیف کتاب‌های داستانی با مضامین دینی در بازار نشر کشور تصریح کرد: از نظر کمی در بازار تعداد کتاب‌های این حوزه زیاد است، ولی از نظر کیفی باید تجدیدنظری صورت گیرد و مطالب و مفاهیمی که به شکل پیچیده و دشوار انتقال داده شده، با شیوه امروزی و با ابزارهای مختلف امروزی‌تر و روان‌تر برای مخاطب ارائه شود که بیشتر تاثیرگذار است.

در جایگاه خیال، عقل نباید چون و چرایی کند

مرتضی کربلائی‌لو، داستان‌نویس و منتقد ادبی نیز در ادامه بحث درباره موضوع نمادین و خیالی بودن و یا واقعیت تاریخی بودن قصه‌های قرآن، گفت: هرگاه بحثی از قصه‌های دینی و قرآن به میان می‌آید، یک سری پیش‌فرض‌ها مطرح می‌شوند و تا تکلیف این پیش‌فرض‌ها مشخص نشود، این حرف‌ها و جلسات بی‌فایده است. چیزی که در صحبت‌های آقای مرعشی‌پور برای من جلب توجه کرد این بود که ایشان به‌عنوان علاقه‌مند به داستان، پس با عنصر خیال خویشاوندی دارد در این میان کسی که خویشاوند با خیال است بخش‌هایی از متنی را که قرار است به خیال دامن بزند یا از خیال تغذیه کند، عنوان خرافه به آن می‌دهد. باید مشخص شود معیار شما چیست؟ برخی کتاب‌های کهن را تصحیح و یا براساس آن کتاب نوشته‌اند و بخش‌هایی از آن‌را خرافه تشخیص داده و حذف کرده‌اند، مانند کتاب «قاف» که یاسین حجازی از چند کتاب درباره پیامبر (ص) بازنویسی کرده و عنوان کرده که بخش‌هایی که خرافه بوده را حذف کرده است. اگر معتقدیم که این قصه‌ها خیال و خرافه است و طبق معیاری که داریم موضوعی از نظر عقلی برایمان قابل پذیرش نیست؛ باید ابتدا این را مشخص کنیم که در جایگاه خیال، عقل نباید چون و چرایی کند. چرا در قصه‌های قرآن جاهایی به عقل توجه می‌کنیم و می‌گوییم موضوعی با عقل جور درنمی‌آید، ولی در جایی دیگر نه! برخی مفسران هم تصریح دارند که قصه‌های قرآن نمادین است و باید این قصه‌ها را تعبیر کنیم.
 
این پژوهشگر افزود: وقتی من از خیال حرف می‌زنم، اصطلاحی که من به‌کار می‌برم با اصطلاحی که شما به‌کار می‌برید متفاوت است. در تمدن اسلامی، فیلسوفی به اسم سهروردی، صحبت از عالم خیال کرده است و این قضیه تا دوره ملاصدرا و اشراقی‌هایی که بعد آمدند، چندان جدی گرفته نشد. کسی که خیلی روی بحث عالم خیال به معنی یک خیال منفصل از ما که در عالم واقع به‌عنوان یک مرتبه‌ای وجود دارد، حرف زده و آن را پرورش داده، ابن‌عربی است. وقتی ما می‌گوییم این قصه‌ها خیال است، در عین‌حال دو حرف می‌زنیم؛ همینطور که می‌گویم ممکن جنس این‌ها خیالی باشد در عین‌حال آن‌ها را دارای واقعیت بیرونی می‌دانم، یعنی برای آبستنی مریم و معجزه ابراهیم در زنده کردن مردگان و شکافتن دریا از سوی موسی، یک بهره‌ای از واقعیت به آن‌ها بدهیم و شخصی و ذهنی نپنداریم. مساله دیگر اینکه وقتی از مولوی سخن به میان می‌آید، بحث نگاه اخلاقی مطرح می‌شود. ما به چه داستانی ‌می‌توانیم عنوان دینی اطلاق کنیم؟ تلقی رایج این است که هر داستانی که در آن ارزش‌های اخلاقی تاکید شود، معناگرا و دینی است. تصور این است که شخصیتی در داستان وجود دارد که بین خواسته نفسش با یک ارزش اخلاقی، تنشی ایجاد می‌شود و این شخصیت دچار چالش شده و در نهایت یا جانب ارزش را می‌گیرد و رستگار می‌شود یا جانب شر و هوای نفس را انتخاب می‌کند و در ادامه داستان آن انسان نابود می‌شود. این یک داستان دینی در تلقی رایج است.
 
کربلائی‌لو در این‌باره توضیح داد: من پیشنهادم این است که به‌جای یک نگاه اخلاقی به داستان که در مثنوی مولوی فراوان است، یک نگاه فلسفی، وجودشناختی، هستی‌شناختی و متافیزیکی به داستان دینی داشته باشیم و می‌بینیم که رابطه موجودات با هم بر دو نوع است؛ یا رابطه عرضی و هم‌دوش است که عمدتا در داستان‌هایی که عنصر دراماتیک در آن‌ها قوی است، این تنش بین شخصیت‌های قهرمان و غیرقهرمان،‌ بین قهرمان و خودش و طبیعت و یا جامعه تعریف می‌شود که این تنش در نهایت در آن تعریف سنتی و رایجی که داستان دینی که محل ستیز ارزش‌ها با هم است، به سرانجامی می‌رسد. پیشنهاد من این است که ما بر یک نوع رابطه دیگر وجودی تمرکز کنیم که رابطه طولی است و این در فلسفه اسلامی تحت عنوان‌ اصل تشکیک در وجود به آن پرداخته می‌شود. نور شدید بر نور ضعیف اِشراف دارد و در یک رابطه طولی بالای سرش قرار گرفته است. به‌نظر من داستان دینی، داستانی است که در آن  حداقل یک‌بار رابطه طولی بین یک موجود با یک موجود قوی‌تر، شدیدتر یا نورانی‌تر برقرار شود.
 
این داستان‌نویس در ادامه با ذکر مثالی از این روش در سینمای هالیوود، گفت: می‌توان برای این رابطه طولی از فیلم‌هایی که در آمریکا تولید می‌شوند، مثال زد. این فیلم‌ها به ظاهر بر ارزش اخلاقی خاصی تاکید ندارند و عمده صحبت و تمرکز روی جذابیت است، ولی با این نوع نگاه می‌بینیم که در این فیلم یک رابطه طولی برقرار شده است. به محض اینکه رابطه طولی برقرار شود آن فیلم به متافیزیک ما که قائل به اینکه خدایی هست و در مرتبه پایین‌تر فرشتگانی و موجودات دیگری هستند که رابطه طولی با هم دارند، تن داده است. پس در جهان ما واقع می‌شود و یک داستان بیرونی دارد. ولی اگر چنین رابطه طولی برقرار نشد، هزار ارزش اخلاقی هم در فیلم مطرح شده و روی آن تاکید شده باشد، فقط یک داستان اخلاقی است و خیلی نمی‌توان برای اینگونه داستان‌ها وجهی قائل شد. اگر همین رابطه طولی را مدنظر قرار دهیم، می‌بینیم که در داستان ادیسه، پسر ادیسه حیران است که در نبود پدر با این وضعیت چه کند؛ مادرش تنهاست و خواستگاران مترصد فرصت هستند. در این شرایط آتنا در هیبت یک مرد درآمده و با این پسر وارد گفت‌وگو می‌شود که چرا نشسته‌ای، برخیز و به دنبال پدرت برو و او را امیدوار می‌کند که می‌تواند پدرش را پیدا کند. در اینجا رابطه آتنا که به شکل مردی درآمده و با او صحبت می‌کند، یک نوع رابطه طولی است، پس ما اینجا می‌توانیم بگوییم که این یک داستان دینی است که افق ما را گسترش داده و به عمق می‌برد. پس ذهنیت اخلاقی و اینجا چندان همخوانی ندارد.

نویسنده رمان «خیالات» درباره اهمیت عنصر جذابیت در داستان دینی نیز اظهار کرد: سعی می‌کنیم داستانی از قرآن را به زبان امروزی روایت کنیم تا یک سری مفاهیم منتقل شود. در این راستا می‌خواهم به منشأ جذابیت داستان دینی که در بسیاری موارد اتفاق می‌افتد، اشاره کنم. از کتاب قابل تامل فروید با عنوان «تمدن و ناخرسندی‌های آن» نام می‌برم. فروید می‌گوید که هرچقدر انسان خودش را در چارچوب قواعد تمدن قرار دهد، به همان میزان باید یک سری کاستی‌های بَدَوی را سرکوب کند و مجموعه این سرکوب‌ها که از لوازم تمدن است، باعث ناخرسندی می‌شود. هرچقدر جامعه پیشرفته باشد، این قواعد از حالت بَدَویت به سمت قاعده‌مندی حرکت می‌کند و این قواعد از انرژی و آتشی که در جان انسان است، می‌کاهند. علاوه بر این قضیه، قرار گرفتن در جهان مجازی را هم باید اضافه کنیم. ارتباط با آدم‌ها بیشتر از طریق فضای مجازی صورت می‌گیرد و این فضا انرژی و تپندگی عالم واقعی را ندارد. چیزی که برای یک جامعه غربی این آتش را زنده نگاه می‌دارد، قصه است. اتفاقا آن‌ها به دنبال قصه‌ای می‌روند که به شدت بَدوی بوده و از وضعیت امروز فاصله دارد تا قواعدی که جهان امروز برایش ساخته را بشکند و از آتشی که در دل عالم طبیعت است، گرما بگیرد و انرژی خود را تجدید کند.
 
این منتقد ادبی افزود: بدون قصه، انسان‌ها به سمت افسردگی پیش می‌روند. اگر به فیلم‌ها و سریال‌هایی که در غرب ساخته می‌شوند نیز توجه کنیم احساس می‌شود که تمایلی برای رجوع به اقوام ابتدایی مانند وایکینگ‌ها وجود دارد. احساس می‌کنم برای ما این اتفاق در سال‌های آتی با الهام از قوم مغول شروع خواهد شد، چراکه مغول نیرویی بود که بدون هیچ قاعده‌ای نابود می‌کرد. برای ما که اطرافمان را مجاز گرفته و خودمان را اسیر قواعدی کرده و روبه افسردگی هستیم، چنین چیزی را در کتاب، رسانه و در جایی که بیرون از ما که امن است، می‌خواهیم. این بیرون از ماست، ولی انرژی آن‌را می‌گیریم. بخش زیادی از جذابیت قصه دینی با توجه به اینکه در همه ادیان باید در تاریخ به عقب برویم تا به نوح و موسی و عیسی برسیم، در بَدویت آن است. اگر در قصه‌ها و روایت‌های دینی، برخی موارد که شاید از نظر ما عقلانی نباشد را حذف کنیم در واقع بَدویت آن را از بین برده، آتش‌خانه را خاموش کرده و جذابیتی را که قصه برای انسان امروز دارد، از آن می‌گیریم. چیزی که باقی می‌ماند، یک قصه عقلانی است که خواندن آن مانند انسانی است که در آپارتمان زندگی می‌کند و در یک آپارتمان دیگر کار می‌کند و برمی‌گردد، هیچ گرما و جذابیتی ندارد. به اعتقاد من حتی اگر در تفسیرهای گذشته هم چیزی بسیار دور از قاعده به جامعه صدر اسلام و یا حتی بسیار پیش‌تر از آن در تاریخ، نسبت داده شده، اتفاقا باید آن‌را در آثار امروز بیان کرد.


(مرتضی کربلائی‌لو)

شیوه روایت‌گری خداوند در قرآن، منحصر به‌فرد است

ابوالفضل حری، نیز بحث را اینگونه ادامه داد: صحبت درباره این است که چگونه مفاهیم دینی را به زبان امروزی ارائه دهیم که می‌توان از چند منظر به این موضوع نگاه کرد. نخستین بحث اینکه ما وقتی درباره ادبیات و قصه‌های قرآن صحبت می‌کنیم دو نگاه داریم، یکی نگاه ما به قصه‌های قرآن و ادبیات و دین از منظر جهانی است که به‌طور شاخص کتاب مقدس در مسیحیت و دیگری نگاه اسلامی است. ادبیات انگلیسی را نمی‌توانیم بفهمیم، مگر اینکه عهدین یا «‌Bible» را بخوانیم. وقتی از قرن هفتم ادبیات انگلیسی به سمت مسیح گرایش پیدا می‌کند، داستان‌های مختلف پر از تلمیحات به کتاب مقدس است و این روند همینطور تا قرن 16 و در ادامه به تی‌اس الیوت می‌رسد. وقتی آثار ادبی را می‌خوانیم، چون بحث اقتباس مطرح می‌شود، اگر می‌خواهیم به مسائل دینی بپردازیم آن یک بحث جداست. البته خط قرمزهایی نیز وجود دارد؛ از یک طرف کتاب عهدین را داریم که در مدت چندین هزار سال نوشته شده و از سوی دیگر کتابی هست که ما اعتقاد داریم در آن خدشه‌ای وارد نشده است. ما در اینجا خط قرمزها را رعایت می‌کنیم. آنطوری که درباره کتاب مقدس و عهدین راحت صحبت می‌کنیم، درباره قصه‌های قرآن نمی‌توان به این‌صورت صحبت کرد. یکی از آسیب‌های اصلی درباره قصه‌های دینی، تفسیرهایی بوده که از قرآن ارئه شده است؛ چه تفسیرهای بزرگ و مهم و چه تفسیرهای معمولی‌تر
 
این نویسنده و پژوهشگر گفت: در پژوهشی که درباره قصه‌های قرآن انجام می‌دهم مشاهده کردم روی خود قصه‌های قرآن و شیوه روایت‌گری قرآن، کسی کار نکرده است. همه قصه‌هایی که کار شده‌اند، براساس آثار دیگران بوده است. حدود یک‌چهارم قران قصه است و این قصه‌ها برای ما بازآفرینی نشده‌اند. روی شیوه قصه‌گویی و روایت‌گری خداوند در قرآن کاری صورت نگرفته است. سوره یوسف به اشکال و تعبیرها و در قالب‌های مختلف ارائه شده، ولی کسی درباره شیوه روایت‌گری این قصه بحث نکرده که چرا در قرآن بیان شده که قصه یوسف «احسن القصص» است. همه می‌گوییم بهترین قصه است، بخاطر ماجرای آن، در حالی‌که بهترین قصه است بخاطر شیوه روایت‌گری آن. شیوه روایت‌گری خداوند در تمام سوره‌های قرآن بی‌مانند و منحصر به‌فرد است. زاویه دید یکی از عنصرهایی که قصه‌ها را از هم متمایز می‌کند. مثلا در قصه موسی و خضر، زاویه دید مدام بین موسی و خضر در حال  تغییر است. این داستان از زاویه دید موسی بیان شده است. باید خود قصه‌ها را به معنای اخص قصه در قرآن به شیوه‌ روایت‌گری خداوند و بدون توجه به تفسیرهای مختلف، ببینیم. هر یک از قصه‌ها در جای خود در قرآن معنا و انسجام دارند.
 
این روایت‌شناس در ادامه با پرداختن به این موضوع که چه کنیم تا داستان‌نویس‌ها بتوانند از این شیوه به قصه‌های قرآن بپردازند، بیان کرد: سنت قصه‌گویی در ادبیات عرب، با توصیف‌ها و غیره، چیز عجیبی نیست، ولی چرا وقتی وارد فرهنگ خودمان می‌شویم، قصه نداریم؟ از بدو اسلام حدود 200 سال پس از نزول قرآن که سنت تفسیری آمد، حدود 400 کتاب بلاغت نوشته شده، ولی چرا یک کتاب درباره قصه‌های قرآن نداریم؟ همه مفسران درباره این قصه‌ها صحبت کرده‌اند، ولی در حاشیه تفسیر خودشان؛ به‌جز علامه طباطبایی در «تفسیر المیزان» و علامه طباطبایی در «پرتوی از قرآن». چرا این اتفاق نیافتاده است؛ بخاطر حرمتی که قصه و هنر در اسلام داشته، وقتی قران در سرزمین حجاز را درنظر می‌گیریم، نصرانی‌ها آن‌را از عربی به سریانی ترجمه می‌کردند، همزمان داستان ادیسه و از سوی دیگر قصه رستم و سهراب وجود دارد. ابتدا باید روی کارهای انجام شده، آسیب‌شناسی صورت گیرد و در ادامه درباره خود قصه‌های قرآن به معنای قصه، بحث کنیم و ببینیم داستان‌نویس‌ها چگونه می‌توانند با شیوه‌ها و قالب‌های جدید این قصه‌ها را روایت و بیان کنند. در کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثر ادبی» تکنیک‌های ارائه قصه‌های قرآن را بدون توجه به تفسیرها بیان کرده‌ام.
 
حری افزود: قرآن، کتاب قصه به معنای مورد تصور ما نیست. خداوند بهترین‌ قصه‌ها را به بهترین شکل روایت کرده، ولی با معنای امروزی کمی متفاوت است و اینطور نیست که قصه‌ای را از اول تا انتها بیان کند. خداوند با گفتن قصه، خود را نشان داد. قصه‌گویی قرآن، بیوگرافی خداوند است. خداوند، خود راوی قصه‌های قرآن است. این قصه‌ها امروزه باید وارد نظام و دستگاه خیال شوند. اگر سبقه خیال پیدا نکنند، برای نوجوانی که دنبال خیال است، تاثیرگذاری ندارد. به‌نظر من سریال حضرت یوسف اثر مرحوم سلحشور بیشتر براساس روایت عهدینی قصه یوسف است تا روایت قرآنی آن. تاکید قرآن درباره زلیخا بر جنبه‌های نفسانی وی است تا دیگر جنبه‌ها. در قرآن یک جمله از سوی زلیخا گفته می‌شود و تمام «بیا که از آنِ توام» همین جمله خیال را به پرواز در‌می‌آورد. وقتی قران می‌خوانیم، یکی از خیال‌پردازانه‌ترین فرایندها برای انسان اتفاق می‌افتد، چراکه کاملا قصه را به ما واگذار می‌کند و ما مجاز هستیم با توجه به ویژگی‌های خودمان، مرغ خیال را به پرواز درآوریم و برداشت ویژه خود ا داشته باشیم. در کتاب «مطالعه قرآن به منزله اثر ادبی» تکنیک‌های ارائه قصه‌های قرآن را بدون توجه به تفسیرها بیان کرده‌ام.
 
نویسنده کتاب «کِلک خیال‌انگیز» با اشاره به اهمیت آسیب‌شناسی داستان‌نویسی دینی در دوره معاصر، گفت: سنت درام‌نویسی و فیلنامه‌نویس ما ارسطویی است. درام‌های ما خطی است؛ داستان از یک‌جایی آغاز می‌شود و کشمکش‌های صورت می‌گیرد تا انتها. وقتی وارد قرآن می‌شویم، نخستین اتفاقی که می‌افتد این است که اصلا نگاه خطی نداریم و نگاه دایره‌ای را هم که مرحوم گلشیری بیان کرده، نداریم. ما نقش «بته جقه» را در فرهنگ خودمان داریم. باید این تکنیک ها را بررسی کنیم. چرا رمان‌نویسی امروز ما تبدیل به رمان‌های آپارتمانی و کم‌مایه شده است؟ یک‌بار که کتابی را می‌خوانیم آن‌را کنار می گذاریم. در نوشتن داستان و رمان می‌توانیم به اسطوره‌های خودمان نیز برگردیم. رمان‌نویس با خلاقیتی که دارد می‌تواند این اسطوره‌ها را به زندگی امروز پیوند بزند. نیاز است آسیب‌شناسی صورت گیرد که چرا قصه‌های ما این‌گونه شده‌اند؟ در عین‌حال دنبال شیوه‌های بیان امروزی قصه‌های دینی و قرآنی و اسطوره‌هایمان باشیم. در این بین نباید از نقش تکنولوژی که ابزار امروز است، غافل شد و باید در ارائه تاثیرگذارتر قصه‌ها از آن استفاده کرد.
 
این استاد دانشگاه تصریح کرد: لزومی ندارد اسم این قصه‌ها، مستقیم قصه‌های دینی و قرآنی باشد. قرار نیست این قصه‌ها مستقیم رنگ وبوی دینی به خود بگیرد. اگر قرار بر اشاره مستقیم باشد که کتاب‌های اخلاقی بسیار است. باید ابزارها، قالب‌ها و شیوه‌هایی را پیدا کنیم که بتوان کاربرد امروزی این قصه‌ها در از طریق آن‌ها ارائه کرد. قرآن مدام عبارت «افلا یتفکرون» را تکرار می‌کند، فکر کردن و اندیشیدن با شک همراه است. اگر قرار است قرآن مبنا قرار بگیرد، باید به جنبه‌های زیبایی آن توجه کرد که از آن دور افتاده‌ایم. باید به سرچشمه برگردیم. به‌نظر من، ما هنوز سرچشمه را نمی‌شناسیم. ما اگر قرآن را مبنا قرار دهیم و داستان‌ها را از دل آن بیرون بیاوریم و البته ببینیم که تفاسیر کجاها می‌توانند به ما کمک کنند و در مرحله بعد فکر کنیم که چگونه می‌توانیم اینها را جذاب‌تر کنیم.


(ابوالفضل حری)

حری درباره توجه به یافتن کلیدواژه‌های الهام‌بخش در قرآن کریم برای خلق آثار داستانی دینی، افزود: ارسطو بر دو چیز تاکید می‌کند: ترس و شفقت. ما در قرآن اینها را نداریم، ولی دو کلمه دیگر مقابل هم داریم: تقوا و رحمت. در قصه‌های قرآن می‌توانیم چنین کلماتی را پیدا کنیم و از آن‌ها در نوشتن داستان الهام بگیریم. قصه در سنت ایرانی ما همیشه وجود داشته، سنت ما پیش از اسلام همه قصه است، ولی در رمان‌نویسی هیچ نشانه ای از اینها نمی‌بینیم. رمان‌های پژوهشی باید نوشته شود و باید در این راستا از ابزارهای مختلف پژوهش بهره برد. این رمان‌ها خوانده شده و وارد ذهن می‌شوند و جامعه به این طریق اخلاقی می‌شود. قرار نیست به‌طور مستقیم به مردم از اخلاق بگوییم، بلکه از طریق ابزارهایی همچون ادبیات و کتاب می‌توان جامعه را به سمت اخلاق هدایت کرد. وقتی کودک در جامعه رفتارهای متعارض را ببینید و این دوگانگی‌ها در وجودش نهادینه شود، اگر تمام قرآن را هم برایش بیاوریم، دیگر سودی ندارد، در نتیجه توجه به این مساله بسیار مهم است. برای هدایت جامعه به سمت اخلاق‌مداری، قصه بهترین وسیله است، چراکه این قصه مدام تکرار شده و در جامعه نهادینه می‌شود. انیمیشن و تکنیک‌های جدید هم بسیار موثر است.  

مترجم کتاب «روایت داستانی: بوطیقای معاصر» اظهار کرد: ما امروز نمی‌توانیم داستان نوح را بازسازی کنیم، ولی می‌توانیم مفاهیم داستان نوح را با زبان قصه‌گوی وارد جامعه کنیم. ما به قصه نیاز داریم. قصه‌های دینی و قرآنی باید به شیوه‌های امروزی و در قالب‌های مختلف ادبی و هنری بازنویسی شوند. البته نکته مهم این است که مستقیم به قصه‌های دینی نپردازیم، بلکه غیرمستقیم از طریق قصه به مفاهیم دینی اشاره کنیم. قصه‌نویسان ما هم باید کمی فضای بازتری در اختیار داشته باشند و با ذهنی باز به سراغ سوژه‌ها بروند. اینکه چرا قصه دینی و اسلامی و اسطوره‌ای نداریم، به اعتقاد من متولیان فرهنگی کشور، در این زمینه موفق عمل نکرده‌اند. علاوه بر محتوا، حتی پشت جلد کتاب‌ها نیز مهم است. اگر قرار است روی این قصه‌ها کاری صورت گیرد، به اعتقاد من باید وارد وادی خیال شد. حتی می‌توان در قالب‌های هنری مانند فیلمنامه مفاهیم را ارائه کرد. قصه رستم هم به شکل کهن آن به‌کار جامعه امروز نمی‌آید و باید با عناصر امروزی هم‌نوا شود. اسطوره‌ها هم باید سبقه مدرن پیدا کنند. در این‌صورت این قصه‌های دینی و اسطوره‌ها، وارد ناخودآگاه و زندگی ما می‌شوند. به‌نظر من قصه وسیله‌ای برای نهادینه کردن اسطوره‌های دینی و غیردینی است. قصه ما را به عنصر خیال و راز پیوند می‌دهد و خیال هم با ناخودآگاه سروکار دارد، وقتی چیزی وارد ناخودآگاه شود، جایی خود را نشان می‌دهد.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها