نویسنده کتاب «بیژن الهی: تولید جمعی شعر و کمال ژنریک»در گفتوگو با ایبنا:
تکرار در شعر بیژن الهی، نافی خلاقیت او نیست
علی سطوتیقلعه میگوید:در شعرهای الهی و مخصوصا در نخستین سالهای شاعری او با مجموعهای از تصاویر و مضامین سر و کار داریم که همواره این امکان وجود دارد در شعر دیگری – به گونهای دیگر یا به همان شکل اولیه - دوباره تکرار شود اما تکراری که من به آن اشاره کردهام، نافی خلاقیت شاعر نیست.
ایده اصلی این کار چگونه شکل گرفت و چه چیزی شما را بر آن داشت که دست به تحقیق در شعر الهی بزنید؟
در سال های اخیر، به ویژه پس از مرگ بیژن الهی، اقبال گسترده ای به شعرها و ترجمههای او شده است. من هم مثل بسیاری دیگر از همنسلانم از میانههای دهه هشتاد میدانستم شاعرانی در گذشته شعر معاصر فارسی حضور داشتهاند که در روایتهای رسمی کمتر نامی از آنها به میان میآید و به شعرهایشان کمتر توجه میشود. طبعاً نوعی همدلی هم نسبت به این گروه از شاعران داشتم، اما بعدها متوجه مسئلهای شدم که مرا به سمت تحقیقی گستردهتر و در عین حال انتقادیتر درباره این گروه از شاعران سوق داد؛ فضایی پیرامون فیگور الهی و شاعران نزدیک به او شکل گرفته بود که بری از هرگونه تأمل نظری بود و بیشتر در قالب نوعی خاطرهنگاری و شعرشیفتگی عرضه میشد، به این معنا جای اینکه که درباره کاروبار ادبی الهی و نسبت آن با گذشته شعر جدید فارسی توضیح داده شود، صرفاً همچون شاهکارهای ادبی تحسین میشد. درواقع، سروکار ما در این سالها با دعواهایی بوده که به سختی میتوان پایگاهی نظری و انتقادی را برای آنها در نظر گرفت.
آنچه بیش از هر چیز دیگری مرا به سوی این تحقیق انتقادی هدایت کرد، خواندن مصاحبهای از آقای باباچاهی بود که در آن از الهی و چالنگی به عنوان آبروی شعر امروز ایران نام میبرد. آقای باباچاهی، همان طور که میدانید، نقدهای زیادی را در سه چهار دهه اخیر نوشته و منتشر کرده است. فارغ از کیفیت این نقدها، مسئله این است که جز معدودی اشاره کنایهآمیز و نه چندان همدلانه، هرگز مستقیماً سروقت شعرهای الهی و چالنگی نرفته است. آقای باباچاهی جایی دیگر از شعر الهی با نام شعر حیرت یاد کرده است؛ نامی که به خودی خود نشان میدهد چندان نباید در پس تحسین این شعرها سراغی از تبیین و توضیح نظری را گرفت؛ خواندن شعر الهی لذت میبخشد و حیرت برمیانگیزد و گویی همین کافی است. طبعاً من با توجه به گرایش انتقادیام چندان نمیتوانستم با این فضای نظریهزدوده همدل باشم، به ویژه وقتی میدیدم شاعران و منتقدانی چون باباچاهی هم که پیشتر تلاش میکردند نوعی رویکرد نظری به شعر داشته باشند، حال در برابر بازگشت الهی از حاشیه گذشته شعر جدید به متن مباحث ادبی دوره خلع سلاح شدهاند.
علی سطوتیقلعه
نگارش این اثر را از چه زمانی شروع کردید، چقدر زمان برد و آیا همه تحقیقات شما را شامل میشود؟
من کارم را وقتی شروع کردم که قرار شد آقای محیط در ماهنامه ادبی «هنگام» ویژهنامهای برای بیژن الهی تدارک ببیند. موضوع مقاله من این بود که چگونه بیژن الهی از حاشیه گذشته شعر معاصر فارسی به متن مباحث ادبی پرتاب شد و توجه بسیاری را برانگیخت. آن بحث بسیار درازدامن شد، به گونهای که فقط توانستم بخشی از مطالبم را در اختیار مجله «هنگام» بگذارم. به مرور تحلیل من به سمتی رفت که نشان میداد چگونه از اواخر دهه هفتاد به این طرف و در متن جدلهای شعری، مدام چهرههای حاشیهای مثل هوشنگ ایرانی و تندر کیا احضار میشدند و به رغم پایان آن جدلها که تظاهری نظری داشتند، این احضارها ادامه یافت، بدون اینکه دیگر ضرورتاً وجهی نظری بر آن مترتب باشد. بازگشت الهی و شاعران نزدیک به او در چنین زمینهای اتفاق افتاد؛ شاعرانی که امروز با نام جریان شعر دیگر از آنها یاد میشود، اما من در حین تحقیق متوجه شدم آنها در روزگار خود هرگز به این عنوان شناخته نمیشدند و نامگذاری و برکشیدن چنین جریانی تنها و تنها در سالهای بازگشت دوباره آنها اتفاق افتاده است.
تحقیق انتقادی من که سه سالی به درازا کشید، خیلی مطولتر از آنی بود که در قالب یک کتاب منتشر شود؛ این است که عجالتاً بخشی از آن را که به کاروبار ادبی الهی مربوط میپردازد، در قالب این کتاب منتشر کردم، مابقی آن هم مانده تا دوباره بازبینی کنم و اگر امکانش فراهم شد، در قالب کتاب دیگری منتشر شود.
شما در این کتاب بارها از تکرار در شعرهای بیژن الهی صحبت کردهاید، منظور شما از بیان این حرف این است که خلاقیت و نوآوری در شعر الهی وجود ندارد یا کم است؟
مطلقا به این معنی نیست. اتفاقا یکی از مسائلی که این کتاب به آن توجه دارد، اسطورهای است که درباره شاعری مثل بیژن الهی شکل گرفته و اغلب به جای اینکه درباره شعرهای او حرف بزنیم و بگوییم که اساسا این شعرها چطور نوشته شده، چه افقهای تازهای را پیش روی شعر فارسی گشوده و بیشتر به چه مسائلی در شعرهایش نظر داشته است، بیشتر به این ارجاع میدهیم که این فرد، شاعر خلاقی بوده و خلاقیت او را بدون اینکه از چند و چون آن حرف بزنیم، برجسته میکنیم.
تکراری که من به آن اشاره کردهام، نافی خلاقیت شاعر نیست؛ من شیوه کردوکار ادبی-شعری الهی را توضیح میدهم. در شعرهای الهی و مخصوصا در نخستین سالهای شاعری او -یعنی شعرهایی که بعد از مرگ او در کتاب «جوانیها» گرد آمده است- با مجموعهای از تصاویر و مضامین سر و کار داریم که همواره این امکان وجود دارد در شعر دیگری – به گونهای دیگر یا به همان شکل اولیه - دوباره تکرار شود. شیوه شعرنویسی الهی به گونهای است که برای او مقدور بوده روی مضامینی ثابت کار کند ولی این مضامین را در شعرها و فرمهای مختلف به کار بندد و شعر تازهای را خلق کند. درواقع آنچه بیش و پیش از هر چیز دیگری در آن شعرها برای بیژن الهی اهمیت دارد، نوشتن یک شعر است، فارغ از آنکه آن شعر مفاد و مواد خود را از کجا و از چه نوعی فراهم میآورد. آنچه نزد الهی بسیار خیرهکننده و مجابکننده برای نوشتن یک شعر است، آن فرم نهایی است که شعر به خود میگیرد، فارغ از اینکه اجزای شعر در شعرهای دیگر حاضر بوده یا نبودهاند.
به نظر شما فرم و خصوصیت ویژه شعر الهی که مخاطب شعرهای او را حفظ میکند و بهگونهای آن را متمایز میکند، چیست؟
به عنوان نمونه شعری مثل «آزادی و تو» را در نظر بگیرید که بعد از مرگ شاعر بارها پارههایی از آن در جاهای مختلف منتشر شده است؛ چطور پارههای مختلفی از همین شعر در شعرهای قبل و بعد از «آزادی و تو» به کرات تکرار شده است. آنچه باعث میشود مخاطب آرمانی شعرهای بیژن الهی همچنان شعر «آزادی و تو» را بخواند، با آن از سر همدلی درآید و آن را اثر خیرهکنندهای بداند، بیش از هر چیز دیگری اجزایی هستند که در جاهای دیگر و در شعرهای دیگر شعرهای الهی هم میتوان سراغ آنها را گرفت، ولی در اینجا بار دیگر مونتاژ شدهاند، منتها مسئله اصلی این است که فرم شعرهای الهی به ما این اجازه را نمیدهد که مثلاً وقتی داریم شعر «آزادی و تو » را میخوانیم، به این مسئله مونتاژ وقوف پیدا کنیم؛ پس مسئله بیش از آنکه این باشد که برخی تصاویر و مضامین مدام در شعرهای الهی تکرار میشود، این است که چرا خود این شعرها این تکرار را به بیان درنمیآورند؛ یعنی به مخاطب آرمانی خود اجازه نمیدهند، زمانی که شعر را میخوانند، متوجه شوند شعری اصیل نیست، بلکه شعری است که اتفاقا میخواهد روی ایده اصالت خط بکشد، همه اجزای آن از پیش آماده بوده و شاعر هربار اینها را به شکل تازهای با هم مونتاژ میکرده است.
الهی در فرم ارگانیکی شعرهایش را مینویسد که چندان به این خصلت مونتاژی گشوده نیست و بر آن سرپوش میگذارد. تصور من این است که الهی اگر از نظر فرمال به این خصلت مونتاژی وقوف پیدا میکرد یا اجازه میداد که این خصلت مونتاژی در شعرهایش به بیان درآید، آنگاه این هاله رازورزانهای که حول شعر نزد الهی و مخاطبان آرمانی او شکل گرفته، ترک میخورد و با یک فرم عرفیتر و زمینیتری نزد الهی سرو کار داشتیم و این جنبه اسطورهای که حول چیزی مثل خلاقیت شعری، تربیت فردی شاعر و ذوق ادبی خیرهکننده کسی شکل گرفته که ما از او به عنوان شاعر یاد میکنیم، مقداری ترک برمیداشت.
در بازگشت فیگور الهی به مباحث ادبی دوره، اتفاقی که افتاد، این بود که او از فضازمانی که خود در آن زیسته، آن شعرها را نوشته و شعرهای او خوانده و قضاوت شده، جدا و تصویرش بر ما حاضر شده است؛ این است که من از فیگور الهی در دوره خودمان به عنوان فیگوری مومیاییشده یاد میکنم. بنابراین سعی کردهام تا حد امکان الهی را به آن فضازمانی که آن شعرها در آن تولید شد، خوانده شد، قضاوت شد و احتمالا کنار گذاشته شد یا به خاطره عمومی شعر جدید فارسی اضافه شد، برگردانم و به منابعی رجوع کنم که مرا برای فهم آن فضازمانی که آن شعرها در آن نوشته شده و دست کم به لحاظ مفهومی، تا حدی آن را برای من بازسازی میکرد، یاری کند. همان طور که از عنوان کتاب هم برمیآید، بر تولید جمعی شعر تاکید داشتهام، چون یکی از ایدههای اصلی کتاب این است که ما نه با یک نفر، بلکه با مجموعهای از روابط سروکار داریم که ممکن است از دل آن یک جا الهی بیرون بیاید و در جای دیگر شاعری که هیچ نسبت شعری مشخص و توضیح داده شدهای با الهی ندارد، ولی متعلق به همان فضازمانی است که الهی از آن بیرون آمده است.
با توجه به پژوهشی که در شعر بیژن الهی داشتهاید، اگر بخواهید دورههای مختلف شعری بیژن الهی را توصیف کنید، چه توصیفی از هر دوره دارید؟
در کتاب حاضر به همین مفهوم دورهبندی نزد بیژن الهی و دوستان او پرداختهام، چون مفهوم دوره و دورهبندی مسئلهای بوده که خود الهی و دوستان او به کرات در نشریاتی که منتشر میکردهاند، از آن یاد کرده و به اینکه دورههای شعری مختلفی داشتهاند، واقف بودهاند. بر همین اساس، طبعاً میتوان دورههای شعری مختلفی را برای الهی در نظر گرفت، اما مهمتر از مسائلی که بر این دورهبندی مترتب است، این است که هیچکدام از این دورهها شعرهای الهی را به قبل و بعد تقسیم نمیکرده است. الهی درک فوقالعاده کمالگرایی از نوشتن شعر داشته، هر دورهای را در خودش بسته میدیده، هر دورهای کمال درخور خودش را پیدا میکرده و هیچیک از دورهها برخاسته از تجربهای نبوده که آنچه را قبل از آن نوشته شده مخدوش کند و به روی امکانهای پیشبینی نشده گشوده باشد.
به نظر من برای الهی چنین گسستی به کلی غایب است، چون الهی هرگز از آن کمال ژنریکی که در خود شعر جستوجو میکرد، چشم برنداشت، همواره به آن خیره شد و شعر خود را در رهن همان کمال ژنریک میدانست. میدانید که هر لحظه ممکن بود شیوه دیگر کند و دوره جدیدی در شعرنویسی از سر بگیرد؛ منتها این مطلب به این معنی نبود که دارد خطر میکند، هرگز خطری متوجه سوژه شاعری الهی نبود و او همواره در قلمرو سلطانی خود حاضر بوده، شعر مینوشته و آگاهی هم داشته که شعرها باید آن کمال درخور خودشان را پیدا کنند.
در پایان اگر کتاب یا کاری در دست نگارش و تالیف یا برنامهای برای آینده نزدیک هم دارید؛ بفرمایید.
به دلیل اینکه آمادهسازی کتاب حاضر حدود سه سال به طول انجامید، انرژی فراوانی از من گرفت و همانطور که عرض کردم، آنچه منتشر شده، فقط پارهای از آن تحقیق مفصلی است که من انجام دادهام. فعلا جز مقالاتی که گاه و بیگاهی که در روزنامهها و مجلات منتشر میکنم، پروژه دیگری در دست ندارم. تصور میکنم کاری که احتمالا در آینده سراغش بروم، درباره داستانهای کوتاه نویسندگانی چون گلستان، گلشیری، صادقی و ساعدی باشد که همه تصویری کلی از آنها در خاطرمان هست، اما درباره هر یک از این داستانها به طور مستقل کمتر مقاله و یادداشتی نوشته شده است.
نظرات