گفتوگو با «هوشنگ اتحاد» درباره مجموعه کتاب «چهرههای موسیقی ایران معاصر»
بر این باورم که دنیای ما را عاشقان ساختند و بس
هوشنگ اتحاد درباره مجموعه «چهرههای موسیقی ایران معاصر» گفت: شخصیتهایی را در این اثر در نظر گرفتم که به نحوی در پیشرفت موسیقی ایران تأثیرگذار بودهاند. همچنین از مهمترین ویژگیهای کتاب عکسهایی است که در لابهلای کتاب به مقدار متنابهی به صورت سیستماتیک آمدهاند. شناسایی عکسها را شخصا انجام دادم و مسئولیت آنها را بهعهده میگیرم.
اتحاد در این کتاب به روایتی از زندگی و کار شخصیتهایی میپردازد که به نحوی در پیشرفت موسیقی ایران تاثیرگذار بودهاند؛ موسیقیدان، موسیقیشناس، نوازنده، خواننده، ترانهسرا، سازنده ساز، کارشناس موسیقی و رهبر ارکستر.
اتحاد به گفته خودش، برای انجام این کارهای پژوهشی، معاشرت با دوستان و سرگرمیهای حاشیهای بسیاری را کنار گذاشت و کنج عزلت گزید تا وارد گود کارهای پژوهشی شود و یک تنه آن را پیش برد.
از شخصیتهایی که او در جلد نخست «چهرههای موسیقی ایران معاصر» به آنها پرداخته است، میتوان به آقا علیاکبر فراهانی، آقا غلامحسین، آلفرد ژان باپتیست لومر، علیاکبر شیدا، میرزا عبدالله، علی خان نایب السلطنه، نایب اسدالله، سرورالملک، حبیب سماع حضور، ساوهای سارنگی، میرزا حسینقلی،فرصت شیرازی، سید رحیم اصفهانی،غلامرضا مینباشیان، مهدی قلی خان هدایت ، ظهیرالدوله، اقبال آذر، حسین اسماعیل زاده، حسین هنگ آفرین، درویش خان، مهدی صلحی، حاج آقا محمد ایرانی مجرد، حسین خضوعی، ابراهیم آژنگ، شهاب اصفهانی، باقرخان رامشگر، یحیی دوم، مهدی نوایی، اسماعیل قهرمانی، تقی دانشور، حسن وحید دستگردی و جهانگیر حسام اشاره کرد. جلد دوم این کتاب در سال 97 منتشر شده است.
با هوشنگ اتحاد، درباره کم و کیف کارش در این کتاب، گفتوگویی داشتهایم که در ادامه میخوانید:
آقای اتحاد گویا رشته تحصیلی و اشتغال اصلی شما در رشته مهندسی است. کمی درباره فعالیتتان در این حوزه توضیح دهید.
همانطور که در شروع سخنانتان اشاره کردید، مهندس هستم. دارای درجه فوق لیسانس در مهندسی کشاورزی، گرایش باغبانی از دانشکده کشاورزیِ دانشگاه تهران، در سال تحصیلیِ 1339 ـ 1340، که در اینجا لازم است به طور اختصار درباره چگونگی فعالیتهایم که مرتبط با رشته تحصیلیام بوده است، توضیح دهم: پس از دریافت مدرک فوقلیسانس بهمنظور استخدام رسمی در سازمان پارکها، در مسابقه ورودی شرکت کردم و بین هشتاد نفر، حائز رتبه اول شدم.
ناگفته نماند که از آنجا که همیشه به کارها از جنبه علمی نگریستهام ضمن پرداختن به امور محوله در سازمان پارکها، به پژوهش هم که مورد علاقهام بود، میپرداختم که از جمله آنها همکاری با آقای زَندِل، کارشناس ارشد کمپانی بایر آلمان در ایران، بود که به پژوهش درباره زنگِ گل میخک و کمبود آهن در مرکبات پرداختیم. ناگفته نماند که ضمناً در آن سالها، برای نخستین بار مقالاتی درباره نگهداری و ازدیاد نباتات زینتی، اعم از ساختمانی و فضای آزاد در روزنامه کیهان و مجله مد روز بهچاپ رساندم، که این شیوه بعدها گسترش بسیار یافت، تا آنجا که آقای مهندس کاوه خاکپور، مجله باغبان را انتشار داد که سالها ادامه یافت.
چطور شد به دو پروژه سترگِ پژوهشی در حوزه فرهنگ و هنر ایران پرداختید؛ مجموعه 14 جلدی «پژوهشگران معاصر ایران» که نه سال از تاریخ انتشار آن میگذرد، با استقبال اقشار فرهیخته جامعه روبرو شده و به چاپهای بعدی رسیده است و بهدنبال آن مجموعه چندجلدی «چهرههای موسیقی ایران معاصر»، که اخیرا جلد اول آن منتشر شده و آن هم به قرار، مورد استقبال عموم و بهخصوص اهالی موسیقی قرار گرفته است.
در پاسخ به سوال شما که چه عاملی، جدا از رشته تحصیلیام، موجب جرقه منجر به شروع کار پژوهشی اولم در حوزه ادبیات معاصر ایران شد، باید بگویم قبل از آن، عامل سازنده دیگری بود؛ عشق به ادب و فرهنگ ایران که از قبل از شروع به تحصیلات دانشگاهیام در تمام وجودم ریشه داشت و در اینجا بدون مناسبت نیست از سخنان آنتون چخوف پزشک، نوولنویس و نمایشنامهنویس روسی یاد کنم که گفته است: «طبابت عیال قانونی من است و ادبیات معشوقهام.» او به جای طبابت، بیشتر وقت خود را در طی عمر کوتاه 44 سالهاش، صرف نوشتن داستانهای کوتاه و نمایشنامه کرد و بعدها از برجستهترین نویسندگان در این زمینهها شد. به این ترتیب، بر این باورم که دنیای ما را عاشقان ساختند و بس.
اما علت نگارش کتاب «پژوهشگران معاصر ایران»، یکی آن بود که وقتی در محافل دوستانه، فامیلی و گردهماییها شرکت میکردم، میدیدم هنگامی که کار به گفتوگوی چندجانبه میکشد، حتی برخی از آنهایی که تحصیلات دانشگاهی هم دارند، عزتالله همایونفر را به جای بدیعالزمان فروزانفر، اقبال لاهوری را بهجای اقبال آشتیانی و عارف قزوینی را به جای علامه قزوینی به اشتباه میگیرند و این چیزی نبود جز آنکه دانشمندانی نظیر فروزانفر، اقبال آشتیانی، علامه قزوینی و شخصیتهایی از این دست، که در راه اعتلای ادب و فرهنگ ایران از جان مایه گذاشته بودند، میرفتند به کلی به دست فراموشی سپرده شوند و بهخصوص خودِ من هم که خودم را اهل مطالعه میدانستم، درباره برخی از آنان، اطلاعات چندانی نداشتم.
این کار چه ویژگیهایی نسبت به تذکرههایی که قبلا به چاپ رسیده داشته است؟
از ویژگیهای این کتاب با دامنهای گسترده در مقایسه با تذکرههایی که قبل از آن به چاپ رسیده بودند، آن است که طی بیش از شصت سال مطالعه، مطالب اغلب تذکرهها برایم خشک و کسالتآور بودهاند. به این سبب کوشیدم در این کتاب موضوع را بهطرزی متنوع و شیرین ارائه دهم تا هم برای مخاطب دلچسب باشد و هم جامعترین و دقیقترین اطلاعات را در اختیار او بگذارد، به این ترتیب به تذکرهنویسی سبک دادم.
ویژگی دیگر کتاب، همانطور که قبلا گفته شد آن است که پیش از این، تذکرهای برای پژوهشگرانی که روی متون قدیمی کار کرده باشند، وجود نداشت و برای نخستین بار این کتاب شاخه نورستهای است از درخت تناور ادب و فرهنگ ایران. برای نگارش 14 جلدی پژوهشگران معاصر ایران از بیش از 9000 منبع استفاده شده است. ماحصل کلام آنکه، طی حدود 25 سال، زمینی وسیعی را بهطوری آماده کردم که هرکه، هرچه میخواهد در آن بکارد.
برای ما بگویید چه شد که پس از مجموعه «پژوهشگران معاصر ایران»، جرقه کار «چهرههای موسیقی ایران معاصر» زده شد؟
جریان از این قرار است که چندی پس از آنکه به کار جمعآوری منابع در کتابخانهها اشتغال داشتم، به مطالبی هم درباره موسیقیدانان ایران برمیخوردم و از آنجا که میدانستم اهالی هنر موسیقی از گذشتهها تا حال، همواره مورد بیمهری قرار گرفتهاند، تصمیم گرفتم با یک تیر ، دو نشان بزنم و مطالب مربوط به آنها را هم جمعآوری کنم که با چاپ آنها حداقل به دست فراموشی سپرده نشوند که پس از چاپ آخرین جلد کتاب پژوهشگران در سال 1387، پس از گذشت سالها، مجموعه چشمگیری از منابع آماده شد، با این حال قبل از نگارش کتاب به تکمیل آنها پرداختم و طبق روند پژوهشیام مجدانه کوشیدم به بیشترین منابع درباره آنها دست یابم.
اما با این حال، از ارائه کارنامه خود به مخاطب راضی نیستم، زیرا بیمهری جامعه نسبت به اهالی موسیقی، موجب شده که درباره آنها، آن طور که باید و شاید چیزی نوشته نشود، می توان در اینجا به دکتر مهدی صلحی اشاره کرد که نوازنده تار، سه تار، ردیفدان، طبیب و برجستهترین شاگرد میرزا عبدالله بوده است و طی هفت سال، ردیف میرزا عبدالله را با سهتار مینواخته و مهدی قلی خان هدایت، مخبرالسلطنه، تمام دستگاهها را به روایت او به خط نت اختراعی خود مینوشته است که از بهترین منابع موسیقی ایران و ردیف میرزا عبدالله است. با این حال از این شخصیت، پس از دوندگیهای بسیار، تنها توانستم درباره او، حدود دو صفحه مطلب فراهم کنم. بدون آن که به تاریخ تولد و درگذشت او دست یازم. ناگفته نگذارم که از این شخصیت برجسته موسیقی، تنها دو عکس مخدوش به دست ما رسیده است.
چه ویژگیهایی برای انتخاب افراد داشتهاید تا در مجموعه «چهرههای موسیقی ایران معاصر» در کنار هم به مخاطب معرفی شوند؟ و اولین آنها کیست؟
شخصیتهایی را در نظر گرفتم که به نحوی در پیشرفت موسیقی ایران تأثیرگذار بودهاند؛ موسیقیدان، موسیقیشناس، نوازنده، خواننده، ترانهسرا، سازندهساز، کارشناس موسیقی و رهبر ارکستر.
علیاکبر فراهانی (متولد 1200 شمسی)، مشهور به جناب میرزا، موسیقیدان و نوزانده تار عهد قاجار، سرسلسله خانواده موسیقی و سررشته ردیف در محدوده یک و نیم قرن اخیر ایران را مبنا قرار دادم که از نوادگان او استاد احمد عبادی و استاد علیاکبر شهنازی هستند که به خاندان هنر معروفاند.
درباره عکسهایی که در کتاب چهرههای موسیقی معاصر ایران آمدهاند، برای ما بگویید.
سئوال بسیار خوب و مهمی را مطرح کردید. از مهمترین ویژگیهای «چهرههای موسیقی ایران معاصر» عکسهایی است که در لابهلای کتاب به مقدار متنابهی به صورت سیستماتیک آمدهاند که هر عکس در کتاب در جایی قرار میگیرد که با مطلبی که در بطن آن قرار گرفته، همخوانی دارد و این کار موجب میشود که خواننده بهتر موضوع را لمس کند. برای تهیه عکسها از چندسال قبل، سهنفر به طور مجدانه و پیگیر شروع به جمعآوری آنها کردند و در حدود سه هزار عکس تدارک دیدند. که هنوز هم این روند ادامه دارد و عکسهای مورد لزوم در هرجلد، از میانآنها انتخاب میشوند. ناگفته نماند که حتی یک عکس از این مجموعه، منبعی با آدرس اینترنتی ندارد.
عکسها دو دستهاند: دسته اول آنهایی هستند که از نشریات مختلف، اعم از مجله، روزنامه و یا از کتاب انتخاب شدهاند، که با قرارگرفتن در کتاب چهرههای موسیقی در زیر هر عکس، دقیقا منبع آنها ذکر میشود. دسته دوم عکسهایی هستند که آنها را بستگان، نزدیکان و دوستان موسیقیدانان با گشادهدستی در اختیار ما قرار دادند که در زیر عکس بهجای مشخصات منبع، نام اهداکننده میآید. از جمله شخصیتهایی که از این نظر همراهی کردهاند میتوان از خانمها: شیرین ادیب، نجمه تجدد، زری تجویدی، هما گلگلاب، هاله لشکری و نسرین ناصحی نام برد. و از اقایان: شادروان احمد ابراهیمی، محمدرضا ژاله، محمد سریر، بیژن کامکار، محمدجواد کسایی، محمدعلی کیانینژاد، بهروز مبصری و شهرام ناظری.
شناسایی عکسها را شخصا انجام دادم و مسئولیت آنها را بهعهده میگیرم. به این ترتیب این کتاب، نهتنها از نظر نوشتاری، بلکه از نظر تصویری نیز کتابی مرجع و قابل اطمینان به شمار میآید که در ایران بیسابقه بوده و برای نخستین بار به این صورت ارائه شده است.
چه خاطراتی از گذشتههای دور، از دوران کودکیتان در ارتباط با اهالی موسیقی دارید که منجر به آشنایی شما با این هنر و هنرمندان این حوزه شده است؟
ابتدا از دورترین خاطرات شیرین دوران کودکیام بگویم و آن زخمه پنجه مادرم بر سینه تار بود که با نوای آن به خواب میرفتم و با نوای آن از خواب بیدار میشدم. او شاگرد درویشخان بود و پنجهای شیرین داشت و سازش ساخته یحیی دوم، برجستهترین سازنده تار بود. یادم میآید که بعدها به تدریج و با گذر زمان، آنچنان شیفته نوازندگیاش شده بودم که وقتی شروع به نواختن میکرد اگر مشغول مطالعه هم بودم، گاهی به سراغش میرفتم و کلی محظوظ میشدم. یاد باد آن روزگاران یاد باد. بگذریم...
خاطرات دیگری هم از دوران کودکی دارم که مربوط به ارکستر سمفونیک تهران است: جریان از این قرار است که روانشاد استاد مرتضی حنانه با خانوادهام دوستی داشت. او در سال تحصیلی ششم دبستان مرا به هنرستان عالی موسیقی برد. در آنجا گاهی به تماشای تمرینهای ارکستر سمفونیک تهران به رهبری روبیک گریگوریان که رئیس هنرستان هم بود، میرفتم و در آنجا شاهد اتفاق جالبی بودم و آن این بود که گریگوریان حین اجرای ارکستر، ناگهان چوب رهبری را بدون آنکه که ظاهراً عصبی شود، با خونسردی به سوی یکی از نوازندگان پرتاب میکرد، بدون اینکه حتی خم به ابرو آورد. در عالمِ کودکی تا مدتها علت چگونگی این تغییر حالت او برایم به صورت معما درآمده بود که چرا این کار را میکند؟ بعدها دریافتم که در گریگوریان داشتن آنچنان گوش حساس و تسلط بر اجرای آهنگ در مقام رهبری ارکستر، موجب میشد که تا میشنیده نواخته نوازندهای با نواختن بقیه اعضای ارکستر هماهنگی لازم را ندارد، بلافاصله چوب رهبری را به سوی او نشانه میگرفته و آن را پرتاب میکرده است.
در ارکستر سمفونیک تهران در آن سالها برخی از غولهای موسیقی نظیر؛ سرژ خوشیف، سورن آراکلیان، کیتی امیرخسروی، مرتضی حنانه، عطاءالله خادم میثاق، حشمت سنجری، مصطفی کمالپور تراب و مصطفی کسروی شرکت داشتهاند. مراسم اجرای این ارکستر با رهبری گریگوریان در تالار فرهنگ به صورتی تقریبا منظم برگزار میشد.
آیا موسیقیدان دیگری را هم سراغ دارید که گوشی چنین حساس داشته باشد؟
بله، عارف قزوینی. رعدی آذرخشی میگوید: «زمانی که من در تبریز بودم و عارف برای دادن کنسرت به تبریز آمده بود از نزدیک شاهد بودم که وقتی شکرالله قهرمانی، معروف به آشکرالله، رفیق عارف، داشت یکی از آهنگهای او را تمرین میکرد و من و عارف در حیاط منزل، مشغول قدمزدن بودیم، عارف از همانجا گفت: «آشکرالله! سیم چندم تارت ناکوک است.» و این، تسلط او را به دستگاههای موسیقی ایرانی هم نشان میدهد.
آیا در روایتهایی که از منابع مختلف آوردهاید به اظهارنظرهای متضادی هم برخوردهاید که مجبور به انتخاب یک گزینه و قضاوت در این زمینه شوید یا فقط به ارائه نظرات مختلف پرداختهاید؟
بله، به اظهارنظرهای متناقض درباره شخصیتها بسیار برخوردهام که در «پژوهشگران...» به مراتب بیش از «چهرههای موسیقی ایران معاصر» بود. اما قبل از آنکه وارد اصل مطلب شوم و به سوال شما پاسخ دهم، باید این را بگویم که در کارهای پژوهشیام، همواره از هنگام شروع به خواندن مطلب تا به پایان رساندن آن با چشمان باز و با شک و تردید به صحت آن نگاه میکنم تا هنگامی که خلافش ثابت شود و مورد استفادهام قرار گیرد. فراموش نکنید که شک، مادر خرد است.
این را هم بگویم که شیوه تصمیمگیریام در انتخاب منابع با هم فرق میکند، مثلا وقتی به منابعی برمیخورم که لحن تملق یا عناد دارند، آنها را ندیده میگیرم و یا وقتی به تاریخ تولدهای شخصیتی برمیخورم که متناقض هستند، چارهای ندارم که به صحت همه آنها شک کنم و دامنه پژوهشهایم را گسترش دهم، پژوهشی میدانی را آغاز کنم تا به نتیجه نهایی برسم و با توجه به ماهیت مورد پژوهش، به برگهدان سه کتابخانه معتبر و موثق مراجعه کنم و برای آنکه به نتیجه نهایی برسم، تا آنجا که مقدور است، به نزدیکان، اقوام و شاگردان شخصیت مراجعه کنم تا نتیجه بگیرم که درباره روانشادان؛ رضا زادهشفق، بدیعالزمان فروزانفر، حبیب یغمائی و قمرالملوک وزیری چنین کردهام و نتیجه گرفتهام. از سویی نیز گاهی پیش میآید که مطالبی که درباره شخصیتی آمده است، متناقض، اما متعادل و قابل قبول هستند که به راحتی میتوانند در کنار هم قرار گیرند و به اتفاق نقد کامل و جامعی را به وجود بیاورند که به این سبب من هم چنین رویهای را اعمال کردم و کوشیدم به صورت دلچسب و خواندنی آنها را در کنار هم بیاورم و به مخاطب ارائه دهم و قضاوت درباره آن سخنان را به او واگذارم.
آیا در طول روایت زندگی شخصیتهای مختلف، ما با تاریخ اجتماعی ـ سیاسی ایران هم مواجه هستیم یا فقط به تاریخ فرهنگی ـ هنری پرداختهاید؟
تنها به شرح احوال و آثار هنرمندان و گاهی به خاطرات هنری آنان پرداختهام. در این کتاب از سیاست خبری نیست، مگر ذکر پارهای حوادث تاریخی که نقل آنها اجتنابناپذیر بوده است.
شخصیتها از نظر خدمات هنری، فرهنگی و ادبی مورد ارزیابی و توجه قرار گرفتهاند.
نام برخی از موزیسینهای آن سالها در این کتاب با صفتهایی نظیر «دماغ کج» آمده است. آیا این پسوندها نشانگر درجه اجتماعی نوازندههاست یا نگاه تحقیرآمیز جامعه را به این صنف نشان میدهد؟
ابتدا باید بگویم که از گذشتهها تاحال، در میان حوزههای مختلف هنری تنها اهالی موسیقی، مورد بیمهری جامعه و قشر سنتی ـ عقیدتی قرار داشتهاند. بهخصوص اطلاق کلمه مطرب خطاب به آنان با لحنی تحقیرآمیز همراه بوده است که به این هم اکتفا نمیکردند و گاهی اسامی برخی از آنان را با القابی نظیر حنجره دریده، دماغ کج و ... توأم میکردند. بهطوری که گاه اتفاق میافتاد که اگر کسی از خانه همسایه صدای سازی میشنید میتوانست به کمیسری ـ کلانتری فعلی ـ شکایت کند و کلانتری، مجرم (!) را جلب کند و تحت تعقیب قرار دهد. بهطور مثال درگیری علیاکبر فراهانی و همسایهاش، بر سر این بود که همسایه صدای ساز او را شنیده بود و با شدت درگیری فراهانی با سازش به نام «قلندر» به بام خانهاش رفت و دیگر پایین نیامد. او در 36 سالگی دق کرد. بهطوری که حتی در شرح زندگی کلنل وزیری میخوانیم که برای اینکه از شر این مسئله در امان باشد برای تمرین باسازش به صندوقخانه پناه میبرده است. این اذیت و آزارها به صور مختلف در جامعه جریان داشت که از جمله آنها شکستن ساز در زیر عباها بود که همان طور که در شرح زندگی بدیعزاده میخوانیم این موهبت (!) نصیب عبدالحسین شهنازی هم شده است.
و دیگر اینکه هنگامی که حسین یاحقی، سهتاری را زیر عبا پنهان کرده بود سه، چهار نفر او را دنبال میکنند که سهتارش را بشکنند ولی موفق نشدند زیرا او توانست زودتر وارد خانه دوستش بشود و در را که باز بوده ببندد. از سویی دیگر نیز به سخنان روانشاد استاد مرتضی حنانه برمیخوریم که میگفت؛« چه کلمهای قشنگتر از مطرب که شادی و نشاط میآفریند !»
دکتر ساسان سپنتا روایت میکرد که وقتی من در آمریکا به کلاس موسیقی میرفتم در مترو بهخاطر جعبه سازی که در دست داشتم همه با احترام و به دیده تحسین به من نگاه میکردند و حتی با وجودی که جوان بودم میخواستند جایشان را به من بدهند. اما با همین وضعیت در همان سالها، وقتی که در تهران سوار اتوبوس میشدم، همه طوری به من نگاه میکردند که انگار در این جعبه، به جای ساز، مواد منفجره حمل میکنم.
این بیمهریها در هر دوره بهصورتی خودش را ظاهر کرده است که از جمله آنها اجرانشدن کنسرت هنرمندان و سختگیریهایی از این دست است که موجب انزوای کامل اهالی موسیقی شده و موجب ناامیدی و دلتنگی کامل آنان را فراهم ساخته است. از جمله این شخصیتها، امانوئل ملیک اصلانیان است: نوزانده پیانو، آهنگساز، اندیشمند، نظریهپرداز، انساندوست و ایراندوست که از او بهعنوان آهنگساز، فیلسوف، شخصیتی چندوجهی، پیانونوازی در مقیاس جهانی و گنج ایرانزمین نیز یاد کردهاند. این شخصیت برجسته در حدود 13، 14 سالگی به آلمان رفت و پس از 26 سال برای دیدن پدر و مادرش به تهران آمد که فقط 6 ماه بماند. اما بهخاطر عشقی که به ایران داشت در کشور ماندنی شد. در سالهای اول اقامتش در تهران کنسرتهای بسیاری که بعضی از آنها به نفع موسسات خیریه بود، برگزار کرد. در واقع او یک صوفی مدرن بود.
این سختگیریها از حدود سن 63 سالگی تا پایان عمرش؛ 88 سالگی، گریبان او را هم گرفت و او را که شخصیتی خلاق بود، خانهنشین کرد و فعالیت او تنها به تدریس محدود شد.
او خود در این بارهها میگوید: «من نمیدانم چه فرقی است بین جامعه ایران و جامعه آلمان که جامعهای زنده و پویاست.» او میافزاید: «یک شب، زمان جنگ جهانی دوم در برلین کنسرتی داشتم. آن شب قرار بود ساعت 10 بمباران متفقین شروع شود. برای همین مسئولین سالن، شروع برنامهام را ساعت 6 انتخاب کردند و در قسمت پایین راهنمای برنامه کنسرت نوشتند؛ «اگر در حین برنامه، بمباران شروع شد، فورا سالن را ترک کنید و به پناهگاه بروید.» ساعت حدود هشت بود و من مشغول نواختن که آژیر به صدا درآمد در آن لحظه نمیدانستم چه کنم، ادامه بدهم یا نه!
اما در کمال تعجب متوجه شدم که هیچکس از جایش بلند نشده و همه منتظر بودند که قطعه بهطور کامل به پایان برسد. با مشاهده آنچه که روی داد من هم بیاختیار به نواختن ادامه دادم و اندیشه قطعکردن موسیقی را که بهخاطر اضطراب شدید در آن لحظات بهوجود آمده بود، یکسره فراموش کردم و تنها به موسیقی پرداختم. پس از اتمام بمباران و آرامشدن اوضاع، پیاده به محل اقامتم برمیگشتم که نزدیک یک باغوحش شنیدم از بلندگو مردم را به احتیاط کامل فرامیخوانند. گویا مار خطرناکی براثر بمباران از قفس خودش بیرون آمده بود. در همین حال، دوباره آژیر خطر به صدا درآمد. در تاریکی شب میشد احساس کرد که آسمان پر از هواپیماهای متفقین است. من دوان دوان به یک پناهگاه در همان نزدیکی رفتم و اتفاقا یک بمب هم درست روی آن پناهگاه خورد و تکانی شدید، همراه با صدای مهیب بهوجود آورد، اما پناهگاه خیلی مقاوم بود و هیچ صدمهای ندید. آنجا حدود 2هزار نفر پناه گرفته بودند که لابد بعضی از آنها هم شنونده کنسرت خود من بودند ولی بههرحال با مار روبهرو نشدم.» از خاطرات دیگر او مسافرت به وین است که در آنجا هیچ هتلی خالی نبوده تا اتاقی در اختیارش بگذارد. فقط در یک رستوران، اتاقی کوچک به او میدهند. پس از آنکه برای کنسرت او سر و صدایی در مطبوعات بلند میشود، مدیر رستوران متوجه میشود که با هنرمند بزرگی سروکار دارد که نتوانسته از عهده پذیراییاش برآید. از این رو فورا اصلانیان را با احترام بسیار به اتاقهای بالا دعوت میکنند و وسایل کامل آسایش او را فراهم میکند.
برخی از شخصیتهای این کتاب، به جز موسیقی در حوزههای دیگر هم دستی داشته و صاحب نام بودهاند. مثل مخبرالسلطنه، یا ظهیرالدوله یا فرصت شیرازی و ... چه ویژگیهایی باعث شد که شما آنها را در کتاب «چهرههای موسیقی ایران معاصر» بررسی کنید؟
همان طور که در ابتدا اشاره کردید، این سه تن، شخصیتهایی جامعالاطراف بودهاند، به عبارتی دیگر دارای معلومات وسیع و همه جانبه بودهاند. و علت انتخاب آنها این بوده که در کنار همگنان دیگر خود، در «چهرههای موسیقی...» در پیشرفت موسیقی ایران موثر بودهاند. به طور مثال؛ مهدی قلی خان هدایت، ملقب به مخبر السلطنه که از رجال عهد قاجار و پهلوی، نویسنده، مترجم، ادیب، شاعر، موسیقیدان و ردیفدان، پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران، از پیشروان ادبیات کودکان، و علاقمند به گراوور سازی و عکاسی، نوازنده سهتار و آگاه از خط نت بینالمللی، او مسلط به زبانهای عربی، آلمانی، فرانسه و شطرنجباز بود.
روحالله خالقی از او به عنوان دانشمند موسیقیشناس یاد کرده است. از کارهای مهم او در موسیقی، همانطور که قبلا گفته شد، یکی هم این بوده که او با همکاری دکتر مهدی صلحی، ردیف میرزا عبدالله را با سهتار مینواخته، و او به خط نت بینالمللی مینوشته است و کار مهم دیگر او، نوشتن کتاب مجمعالادوار، در موسیقی است که برای اهل فن، بسیار قابل مطالعه است.
شخصیت دیگر، میرزا علی خان دولو قاجار، معروف به ظهیرالدوله است که از مشاهیر رجال و عرفای عصر قاجار است. عارف، موسس انجمن اخوت، نخستین پایهگذار گاردن پارتی و کنسرت، شاعر، نویسنده، آهنگساز، ترانهسرا، نوازنده پیانو و نمایشنامهنویس بوده است. گفتنی است کلیه فعالیتهای ظهیر الدوله در اعتلای موسیقی ایرانی، در ارتباط با برپایی و فعالیتهای انجمن اخوت، همبستگی تنگاتنگی دارد.
انجمنی که سهمی به سزا در گردآوری هنرمندان، اعم از موسیقیدان و شاعر داشت و موجب پدید آمدن آثار هنری موسیقایی بسیار شد. انجمن ارکستری داشت به رهبری درویشخان که به مناسبت هر جشن، سرود و آهنگ مخصوص خوانده میشد. سرودها را در اوایل میرزا علی اکبرخان شیدا میساخت و ظهیرالدوله آنها را اصلاح میکرد. پس از درگذشت شیدا، ظهیرالدوله شخصا اشعار مناسب و مقتضی را میسرود.
شخصیت دیگر، محمد نصیر حسینی، معروف به فرصت شیرازی است که شاعر، نویسنده، نقاش، خطاط، موسیقیدان و مولف اثر مشهور «بحور الحان» درباره موسیقی است. مقدمه کتاب، اقتباس از کتابهای موسیقی قدما است و رابطه شعر و موسیقی را از نظر وزن بیان داشته است. اسامی دستگاهها و گوشههای آواز را هم که هنوز معمول است، نوشته و مقداری از اشعار شعرای متقدم، خاصه غزلیات سعدی و حافظ.
چرا به صورت فردی به چنین کار پژوهشی بزرگی پرداختید؟... در حالی که کارهایی از این دست به طور معمول به همکاری یک گروه نیاز دارد؟
من اصولا در پرداختن به چنین کارهایی به صورت گروهی معتقد نیستم و تصور میکنم در کار گروهی نه احساس مسئولیت وجود دارد و نه ابتکار. مضافا آن که بر این باورم در ایران، تیم سرعت کار را پایین میآورد و دقت را کم میکند. در سالهایی که کار پژوهش را آغاز کردهام، وقتی به بستر میروم دلم شور کار را میزند و گاهی دچار بیخوابی میشوم. و اگر در همان عوالم موردی به نظرم برسد بر میخیزم و آن را اصلاح میکنم. اماآیا اگر در کار گروهی باشم، این چنین عمل میکنم؟
آیا آن را رها نمیکنم و با خودم نمیگویم؛ دیگرانی هم در کارند؟ به این جهت، تصمیمم را گرفتم که کار را به تنهایی ادامه دهم. و این را میدانستم که مدتهای مدید این کار ادامه خواهد یافت و پرداختن به آن، مستلزم وداع با دوستان، معاشران و سرگرمیهای حاشیه زندگیام خواهد بود.
باتوجه به اینکه شروع کتاب شما با علیاکبر فراهانی، متولد 1200 شمسی است و تاریخ تولد او را مبنای نگارش این کتاب قرار دادهاید، آخرین شخصیتی که در حال حاضر به آن پرداختهاید کیست و تاچه سالی پیش رفتهاید؟
محمود تاجبخش، متولد 1303. آخرین شخصیت جلد ششم است که ویراستار مدتیاست که آن را خوانده است اما جلد هفتمی هم هست که دست نوشته آن مدتی است که به پایان رسیده و در انتظار ویرایش آن هستم.
آیا در پایان سخنی دارید که ناگفته مانده باشد؟
بله پایان سخنانم درمورد نحوه چاپ کتاب است. از جناب محمدرضا جعفری، مدیر محترم موسسه فرهنگ نشر نو سپاسگزارم که از هر گونه مساعدتی در جهت ارائه هر چه بهتر کتاب دریغ نکردند، همچنین از فرزند برومند ایشان، آقای عبدالرحیم جعفری که در تولید و آمادهسازی کتاب نهایت دقت و دلسوزی را به خرج دادند ممنونم.
نظرات