کتاب حاضر در پنج فصل «کلیات»، «اهلالبیت (ع)»، «اصحاب پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع)»، «رادمردان حسینی (ع)» و «زنان نقشآفرین» به تبیین مباحث میپردازد.
نویسنده در فصل نخست، به بررسی مفاهیم نظری، اصطلاحات و منبعشناسی پرداخته و فصل دوم به یاران امام حسین (ع) از اهلبیت ایشان اختصاص دارد. در این فصل جزئیات مهمی از شهدا و اسرای اهلبیت (ع) در کربلا مورد توجه قرار گرفته است.
فصل سوم کتاب به یاران آن حضرت از اصحاب پیامبر (ص) و امیرالمومنین (ع) که سابقه صحابگی رسول خاتم (ص) و وصی او را داشتهاند، میپردازد. فصل چهارم درباره سایر یاران حضرت اعم از آنان که در مسیر مکه به کربلا و بعد از آن به وی پیوستهاند یا از قبل همراه ایشان بوده و یا از میان کوفیان و بصریان با وی همراه گشتهاند. این فصل شامل معرفی و بررسی یاران امام ازجمله مسلم ابن عقیل، هانی ابن عروه، قیس ابن مصهر صیداوی و عبدالله ابن یقطر نیز میشود که قبل از ماجرای عاشورا در کوفه به شهادت رسیدند.
فصل پنجم شامل یاران آن حضرت از بین شیرزنان دلاوری همچون زینب (س) و عدهای دیگر همچون رباب (س) همسر امام میشود. توجه به این فصل به جهت اهمیت نقش بانوان و تکریم فوقالعاده ایشان در قرآن و سیره پیامبر (ص) و ائمه (ع) است. زنان شهیدی همچون ام وهب نیز در این زمینه مورد عنایت ویژه هستند.
«ماجرای دوطفلان مسلم» یکی از موضوعات کتاب است که علاوه بر جنبه حماسی، از جنبه عاطفی و تاثیرگذاری روحی نیز بارها به شکلهای مختلف در تاریخ نقل شده و دستمایه کتابها، مداحیها، روضهها و تعزیهها قرار گرفته است. این فاجعه آنقدر تاسفبار و دردناک است که حتی ابن زیاد قصیالقلب را نیز تحتتاثیر قرار داد. در اینباره در صفحه 140 کتاب میخوانیم: «در نقل مربوط به دو طفل مسلم (ع) مشهور است که ظاهرا پس از ورود اسرا به کوفه، به نوعی موفق به گریز از صف اسرا شدند و پس از مدتی اختفا و رفتن کاروان اسرا به شام، این دو خود را به زندانبان معرفی کردند و به دلیل تمایل قلبی وی به اهلبیت (ع) از زندان آزاد شدند و به قصد رسیدن به مدینه و به دلیل کوچکی سن و بلد نبودن راه، به خانه پیرزنی در اطراف کوفه پناه بردند. اما شخصی از نزدیکان این پیرزن که نام او را حارث ذکر کردهاند، به نحوی به ایندو کودک دست یافت و چون برای پیدا شدن این دو از طرف ابن زیاد جایزه تعیین شده بود، نظر به رقابت مالی در کوفه و مردمان آن و اینکه عدهای پس از ماجرای کربلا به دینارهایی دستیافته بودند، تب بهدست آوردن دینارها حارث را وسوسه کرد و علیرغم اینکه میتوانست این کودکان را سالم به ابن زیاد تحویل دهد، ولی شیطان بر او غلبه یافت و وسوسهاش کرد تا جنایت بسیار فجیعی را مرتکب شد. پس از آنکه غلام و سپس فرزندش از کشتن این دو طفل سرپیچی کردند، خود مبادرت به این جنایت بسیار هولناک نمود. هنگامی که ابن زیاد سر این دو طفل را دید، چنان تحتتاثیر قرار گرفت که بیدرنگ دستور کشتن قاتلشان را در همان مکان داد. هماکنون محل دفن این دو طفل در منطقه مسیب کربلا موجود است و درد جانکاهی را در دل هر زائر و بینندهای ایجاد میکند. شیخ صدوق با تفصیل این ماجرا را آورده است.»
یکی دیگر از بخشهای کتاب «حماسه زهیر در عاشورا» است که نویسنده در این زمینه در صفحه 202 کتاب نوشته است: «وقتی که در شب عاشورا، امام بیعت از یاورانش برداشت، زهیر دید که سرورش عباس (ع) علمدار، اولین کسی بود که برخاست و با کلماتی شورانگیز مکنونات قلبی یارانی که چونان پروانه دور شمع وجود مولای خویش بودند را بیان کرد. هنگامی که پس از علمدار نوبت بع یاوران رسید، ابتدا زا اهلبیت وی مطالب جانسوزی بیان شد و سپس مسلم ابن عوسجه اسدی و سعید ابن عبدالله حنفی بودند که مطالب عاشقانهای گفتند. در آن هنگام زهیر برخاست و عرضه داشت و مطلبی را بیان کرد که همگان به وجد و شور آمدند و حکایت از اوج عشق، دلیری، بصیرت و امامشناسی وی داشت. زهیر به اباعبدالله (ع) عرض کرد: «یا اباعبدالله! به خدا دوست داشتم هزار بار کشته شوم، سپس زنده گردم و در عوض آن خداوند هرگونه بلایی را از شما و جوانان اهلبیت برطرف میکرد.» در واقع زهیر عرضه میداشت که من دو آرزو دارم، یکی رزم و فدایی شما شدن و دیگر اینکه به سبب فدا شدن من، خداوند تو و جوانانت را سلامت دارد! الله اکبر از این ایثار و عشق! این اظهار وفاداریها چنان پرشور بود که امام پس از این مطالب، یاورانش را دعا کرده و سپس با وعده شهادت برای ایشان، مقام آنان را در بهشت به ایشان ارائه نمود و این از معجزات و کرامات اباعبدالله (ع) بود... آن شب زهیر به همراه یاوران مولایش بهعنوان آخرین شب عمر خاکی و نیل به درجه افلاکی، با خدای عالم راز و نیازها داشت.»
نظر شما