در این طرح اعضای کانونهای فرهنگی هنری مساجد یزد در هر منطقه به صورت متمرکز در یک روز به کتابخانه عمومی منطقه خود میروند و با اجرای برنامههای مختلف با این کتابخانهها آشنا میشوند.
بازدید از بخشهای مختلف کتابخانه، برگزاری تئاتر، قصهگویی، معرفی کتاب، معرفی نویسنده، شاعر و هنرمندان استان از جمله برنامههای این طرح است که به منظور آشنایی و دوستی اعضای کانونهای مساجد و رواج کتابخوانی برگزار میشود.
هفتمین دوره این طرح در محل کتابخانه علامه جعفری واقع در بلوار علامه جعفری یزد و با حضور اعضای نوجوان کانونهای فرهنگی هنری محله حسن آباد برگزار شد که استاد اصغر بمانی، کارگردان تئاتر دانشآموزی، حجت الاسلام مظفر سالاری، نویسنده، حجت الاسلام مصطفی گرجی، مسئول دبیرخانه کانونهای مساجد یزد و محسن رفیعی، رئیس اداره کتابخانههای شهرستان یزد پیرامون کتاب و کتابخوانی و علامه جعفری سخن گفتند.
برنامه نمایشی خاطرات اصغر بمانی به عنوان کارگردان و قصهگوی باتجربه با نمایش طنز تکنفره او آغاز شد و به بیان خاطراتی از دوران مدرسه او رسید. متن صحبتهای اصغر بمانی به شرح زیر است:
من از ابتدای دوره تحصیلم، هیچگاه انشا را نمیتوانستم بنویسم و هر بار آن را به دوستان یا خانواده میدادم تا آنها زحمتش را بکشند. یک روز معلم صدایم زد و انشایی که پدرم به من گفته بود در کلاس خواندم و 10 گرفتم.
هفته بعد که به کلاس انشا آمدیم، من به خیال اینکه معلم هفته قبل از من پرسیده و فعلاً نخواهد پرسید، دفترم را همراه خود نیاوردم؛ چرا که چیزی در باره موضوع انشا که فوائد گاو بود، ننوشته بودم.
متاسفانه همان روز معلم، من را به عنوان اولین نفر صدا زد و گفت: بمانی بیا و انشایت را بخوان! من با صدای لرزان گفتم: آقا من هفته قبل که انشایم را خواندم! معلم گفت: مگر نمیشود هفته قبل که خواندی، امروز هم بخوانی؟ من که دفتری نداشتم، از روی میز، دفتر دوستم را برداشتم و به پای تخته رفتم. فکر کردم دفتر انشایش است؛ نگو که دفتر ریاضی بود! ناچار هرچه به ذهنم آمد گفتم. معلم گاهی نیم نگاهی به من میکرد و لبخند میزد.
وقتی انشایم تمام شد، معلم صدایم زد و گفت دفترت را بیاور تا ببینم. هرچه اصرار کردم و خواستم از این کار جلوگیری کنم، معلم اجازه نداد و دفترم را گرفت. معلم که از ابتدا این قضیه را فهمیده بود، برای اولین بار نمره 18 به من داد و دو توصیه به من کرد که با آن دو توصیه توانستهام امروزه در مسابقات و جشنوارههای کشوری و استانی رتبه کسب کنم و نویسنده و کارگردانی را به خوبی پیگیری کنم.
این معلم به من گفت: هر کسی میخواهد فهمش بالا رود، باید یک دفتر خاطرات روزانه داشته باشد و قبل از خواب هر چه میتواند از خاطرات بنویسد و دومین کار خواندن روزانه حداقل 5 خط کتاب است.
همین توصیهها باعث شد که اکنون کتابخانه سه هزار جلدی در خانه داشته باشم و در بین آن دفترهایی از خاطرات روزانهام. علاقه من به کتاب و نویسندگی به جایی رسید که در دوره دانش آموزی که در سال 61 به مناطق جنگی رفته بودیم و هرکسی از پشت جبهه در منطقه هویزه یادگاری برمیداشت، من هم کتابی که ترکش خورده بود، از زیر آوار پیدا کردم و آن را به یادگار همراه خود آوردم.
امروز بعد از گذشت حدود 4 دهه از این خاطره، من همچنان کتاب را دست نخورده دارم و از آن نگهداری میکنم و آن را به عنوان بهترین یادگاری زندگیام میشناسم.
من این کتاب را به عنوان جانباز ادبی جنگ میدانم که نامش «خاتون هفت قلعه » اثر مرحوم باستانی پاریزی است.
بمانی در پایان گفت: مطالعه در فضای مجازی شبیه آب برداشتن با «ترشبالا» (صافی) است. فکر میکنی پر آب شده، اما آن را که بالا میآوری، میبینی آبی در آن نیست؛ برخلاف کتاب خواندن که شبیه آب برداشتن با قابلمه است.
نظر شما