ریچارد هالووی میگوید: ما مرگ را نه به عنوان یک دوست که باید به او خوشامد بگوییم؛ بلکه به عنوان دشمنی در نظر میگیریم که باید دربرابرش مقاومت کنیم، و با این کار، پایانی تلختر از آنچه هست را برای خود رقم میزنیم.
هالووی سراسقف پیشین کلیسای اسقفی اسکاتلند که عمری را در کنار کسانی که لحظات آخر زندگیشان را سپری میکردند گذرانده است؛ در انتظار آخرین اتوبوس به این پرسشها پاسخ میدهد که وقتی میمیریم به کجا میرویم؟ آیا اصلا به جایی میرویم؟ آیا مرگ چیزی است که در آن دخالتی داریم یا اتفاقاتی است که برای ما میافتد؟ و تاکید میکند که مواجه شدن و خوشامد گفتن به مرگ، این شانس را به ما میدهد تا نهتنها درباره معنی زندگی، بلکه درباره جهان هستی نیز بیندیشیم و بتوانیم بین افسوسهای واقعی و غیرواقعی را بفهمیم.
نویسنده در اثر خود میگوید که درحال حاضر وقت و انرژی زیادی صرف میکنیم تا به مرگ فکر نکنیم و کاملا طبق معنی تحتاللفظی مرگ، مرگ را آخرین اتفاقی میدانیم که باید با آن مواجه شویم و ادامه میدهد: البته این درصورتی است که در لحظه مرگ به اندازه کافی هوشیار باشیم و بدانیم که زمان مرگمان فرارسیده است، وگرنه در آن لحظه هم به آن فکر نخواهیم کرد و حتی اگر خودمان هم بخواهیم، باز شانس زیادی نداریم که بتوانیم ترک کردن صحنه زندگیمان را کنترل کنیم.
هالووی همچنین از مقاومت در برابر مرگ صحبت میکند و مینویسد: اینطور که به نظر میرسد، امروزه مرگ و مردن شدیدا تحت کنترل پزشکان است و و مدارک زیادی در دست است که ثابت میکند ما مرگ را نه به عنوان یک دوست که باید به او خوشامد بگوییم؛ بلکه به عنوان دشمنی در نظر میگیریم که باید دربرابرش مقاومت کنیم، و با این کار، پایانی تلختر از آنچه هست را برای خود رقم میزنیم و در پایان نمایش زندگی، به جای اینکه شاهد پایین آمدن با شکوه پردههای روی صحنه باشیم، احساسی همچون یک شکستخورده و بازنده را خواهیم داشت. این چیزی است که در همیشه در وصیتنامهها و دستنوشتههای گذشتگان نیز به چشم میخورد.
از دید او این مسئله آگاهی از جسم است که موضوع مرگ را تا این حد برای بشر دردناک کرده است. چراکه معتقد است تمام حیوانات مانند ما درد را احساس میکنند اما تنها درد منحصر به انسان، «آگاهی از جسم» است. جسمی که بشر اینقدر مشتاقانه دوستش دارد، طعمهای میشود تا او را به سمت افسردگی و از خودبیزاری بکشاند. ما نهتنها از جسم خود اگاهی داریم بلکه از آگاهی دیگران از جسممان هم مطلع هستیم. هوشیارانه به دیگران نگاه میکنیم و نسبت به نگاه دیگران هم هوشیاریم و از خود میپرسیم وقتی ما را میبینند درموردمان چه فکری میکنند؟
نهایتا سراسقف پیشین کلیسای اسقفی اسکاتلند به خواننده پند میدهد که باید به توان و انرژی رو به پایانمان در پیری، با حزن و اندوه «بله» بگوییم و قدردان شوخطبعی و درک و فهمی باشیم که دوران پیری برایمان به همراه دارد و اضافه میکند: سختترین قسمت کار، رها کردن چشمانداز آینده است و همیشه آینده بچهها و نوهها بیش از آینده خودمان برایمان اهمیت دارد. وقتی بمیریم دیگر نیستیم که ببینیم چگونه راهشان را در مسیر زندگی پیدا میکنند. نیستیم و آنها را نمیبینیم. وقتی دچار غصه و اندوه میشوند و به ما نیاز دارند، کنارشان نیستیم. تبدیل به کسانی میشویم که درباره او حرف میزنند، نه با او.
هالووی همچنین در این اثرش متذکر میشود که اگر قرار باشد با مرگ از صحنه روزگار محو شویم، پس چیزی نمیفهمیم که از آن عذاب بکشیم. مردن نیست که ناراحتمان میکند بلکه غم آگاهی از اینکه با مردن مجبوریم کسانی را که دوستشان داریم رها کنیم و ترکشان کنیم، گلویمان را میفشارد. همه ما میدانیم این جدایی چه حسی دارد. چون زندگی تمام پیشآگاهیهای مردنمان را از قبل در اختیارمان گذاشته است. فقط کافی است خاطره جداییهایی را که در زندگی تجربه کردهایم یادآوری کنیم.
ریچارد هالووی متولد ۱۹۳۳ اسکاتلند از سال ۱۹۸۶ اسقف کلیسای ادینبورگ بود و در ۱۹۲۲ به سراسقفی کلیسای اسقفی اسکاتلند منصوب شد. حوزه فعالیتهای اجتماعیاش الهیات و فلسفه و به ویژه موضوع افول دین در جوامع مدرن است. هالووی از چهرههای سرشناس و محبوب مذهبی است و مناظرههای بسیاری از او درباره مسائل اجتماعی همجنسگرایان، لقاح مصنوعی و دین در دنیای مدرن پخش شده است. این مصلح و نواندیش دینی صاحب بیش از بیست عنوان کتاب است و نوشتههای او در روزنامههای تایمز، گاردین، ادیندیپندنت و ساندی هرالد نیز منتشر شده است.
کتاب «در انتظار آخرین اتوبوس» با زیر عنوان چگونه پیش از آنکه دیر شود خوب زندگی کنیم نوشته ریچارد هالووی با ترجمه شیوا مظاهری در ۱۷۴ صفحه و شمارگان ۷۰۰ نسخه و به قیمت ۲۴۰۰۰ تومان از سوی بنگاه ترجمه و نشر پارسه منتشر شده است.
نظر شما