برای پرواز آسمانی دکتر عصمت اسماعیلی
سفر دراز نباشد به پای طالب دوست
که زنده ابد است آدمی که کشته اوست
کدام سرو سهی راست با وجود تو قدر؟
کدام غالیه را پیش خاک پای تو بوست؟
به آب دیده خونین نبشـته قصه عشق
نظر به صفحه اول مکن که تو بر توست!
(سعدی)
وداع ناباورانه و جانسوز بانوی گرانقدر ادب استان، خانم دکتر عصمت اسماعیلی، غمی سنگین بر دلها نهاد و هزار شعر نگفته و ناشنیده را بر دیده و ذهنم فرو بارید. او چون مرغی سبکبال به سیمرغ حقیقت پیوست. رفتنی که به قول حافظ، دلشدگان را بیخبر گذاشت و «یاد حریف شهر و رفیق سفر نکرد.» سوزِ آتش این جدایی نابهنگام، داغِ دل، بر دامن ادبیات و هنر شهر و استان سمنان و بلکه جبین ادب کشور باقی گذاشت.
سابقه آشناییام با این دُردانه ادب، مربوط به سمنان و سالهای اخیر نیست. بل ایشان را از سال ۱۳۷۰ هنگامی که دانشگاه تهران لغتنامه مرحوم دهخدا را با کاغذ نازک و مقاوم فرانسوی و در قطع جدید رحلیِ ۱۵ جلدی با سی هزار تومان پیش فروش کرده بود و هرچند ماه به چند ماه چهار جلد در خیابان شانزدهم امیرآباد شمالی، محل تدوین آن مجموعه وزین، تحویل میگرفتم؛ اسماعیلی جوان را که در تدوین آن مجموعه زیر نظر استاد بلند اندیشه دکتر سیدجعفر شهیدی فعالیت میکرد، از آن زمان میشناختم.
همچنین از سال ۱۳۷۴ شناختم از وی بیشتر شد؛ زمانیکه «گزیده حدیقه الحقیقه» اثر مشهور حکیم مجدود بن آدم سنایی را دکتر امیربانو کریمی استاد دانشگاه تهران شرح کرده بود و در مقدمه آن کتاب از خانم عصمت اسماعیلی به عنوان «دانشجوی سختکوش و دوست صمیمی که در ترتیب و تنظیم فهرستها و تصحیح اغلاط [او را] یاری رسانده است»، قدردانی کرده بود، مزید بر آشنایی شد. امیربانو کریمی فرزند شاعر گرانمایه امیری فیروزکوهی و همسر زنده یاد دکتر مظاهر مصفا، شاعر و استاد ادبیات فارسی است.
استادی ادبیات، کمترین هنر بانو دکتر اسماعیلی بود. دهها و صدها استاد ادب و غیر ادب بر زمین لمیزرعِ دانشگاهیان با آثار و رسالههایی که در قفس کتابخانههایشان مانده، هر روز میرویند و میرویانند! و کسی برای آنان تره هم خرد نمیکند. پس محبوبیتِ زبانزد اسماعیلی عزیز در قابلیتهای دیگری است که به آن میپردازم.
مخاطبان عزیز! علم یک مقوله است و معرفت جنبهی دیگر آن. شاید برخی بگویند: «معرفت از ریشه عَرَفَ به معنی شناخت و همان علم است و در معنا فرقی ندارد»؛ اما علمِ بیمعرفت، آن آگاهی بیتکلف و بیتعهد است. مثل دانش عالمی که فقط خود را ببیند و علمش محصور در خودش بماند و به دیگران سرایت نکند. و یا علمی که در خدمت تبهکاران و جنایتکاران باشد. امروز بسیاری از خیانتها و خباثتها و غارتها با ابزار علم صورت میگیرد. یعنی آگاهانه و با لباس قانون سرقت میکنند و از شواهد آن در تمام دنیا میتوان یاد کرد. قطعاً علم چنین عالمی از جهل بدتر است. به قول سعدی:
عام نادان پریشان روزگار
به ز دانشمند ناپرهیزگار
آن به نابینایی از راه اوفتاد
وین دو چشمش بود در چاه اوفتاد
ولی علم با معرفت، ثمربخش و آفریننده ارزشهاست. پویا و جاری است و در فرد خلاصه نمیشود. علم با معرفت در خدمت چپاول قرار نمیگیرد. فقط عالمان صاحبدل همچون زنده یاد دکتر عصمت اسماعیلی همراه با ذات دانایی به این معارف ارزشمند میرسند.
اینک وظیفه میدانم در خاطرهای به اشاره از یک معرفت این بانوی نیک اندیش یاد کنم؛
در سال ۱۳۹۱ هنگامی که آیین تجلیل از استاد فرهنگ شکوهی برگزار میشد، خانم دکتر اسماعیلی سخنران آن نکوداشت بود و ضمن سخنرانی ادیبانه، گریزی به تفأل از حافظ زد و از بخت بد، فال خوبی در نیامد و دکتر اسماعیلی، چون خطیبی مبرّز، زود سر و ته آن فال را جمع آورد. خب، من هم در آن آیین نشسته بودم؛ و به عنوان منتقدِ صریح نویس و حاضر قلم، (که نقدهایم را بی حب و بغض مینویسم) بنا به عادت مألوف نقدی تند بر شیوهی برگزاری آن آیین و نوع فال بینی سخنران (بی ذکر نامش) نوشتم و منتشر شد.
طبعاً در فضای نقدناپذیری جامعهی ادبی و هنری، آن هنگام انتظار داشتم سرکار اسماعیلی با موضع مقابل، سخت بر من بتوفد و بیاشوبد. اما دیدم برعکس کسانی که از نقدهایم گریزان بودند و یا با خشم و غیظ و بدگویی در صدد پاسخ قهرآمیز برمیآمدند و پشت به من میکردند، خانم اسماعیلی بر خلاف آنان با من صمیمیتر و فکرش نزدیکتر شد. چون ادیب بود و ارزش نقد را میفهمید و بر نفس خویش غالب بود و هرگز مغرور نمیشد. با دانشجویانش هم نگاهی مشفقانه و مادرانه داشت. او کسی است که از دریای معرفت استاد عالیقدر دکتر سیدجعفر شهیدی تربیت و بهرهمند شده است، حاصلش سلوک خالص و همین گلی میشود که در کویر ناملایمات عطرافشانی میکند و به جای تقابل و تضاد، باب تفاهم و وفاق ایجاد میکند.
یک بار از خانم خوشخو دانشجوی دکتری خانم اسماعیلی - که عنوان رسالهاش «حیوانات بومی سمنان در ضرب المثلهای منطقه» بود و از روباه مکار و کینه شتر حکایت نقل کرده بود - ایراد گرفتم که این تمثیل در افسانههای ملل مطرح است و بعد دیدم دکتر اسماعیلی به این ایراد توجه کرده و عنوان و طرز پرداخت آن دانشجو تغییر یافت.
زنده یاد دکتر اسماعیلی هیچگاه از نقدهایم آزرده نمیشد، بلکه پس از آنکه ایشان را به آیین نقد و بررسی کتابم با عنوان «قناعت و مناعت در ادب پارسی» دعوت کردم، یک محفل ادبی همزمان برایش برنامه تدارک دیدند تا هم او و هم دیگر ادب دوستان به آن سو کشیده شوند. اما او قول داد که در برنامهام حضور یابد و با فروتنی گفت با اجازه پس از نیم ساعت به آن نشست میروم و توهین به آیین شما نباشد.
خدا را گواه میگیرم که در نقل این موارد قصدم از بازگویی، خودستایی نیست؛ جز اینکه میخواهم علم آمیخته به معرفت آن بانوی بیبدیل را بیان کنم. او در دو آیین نقد کتابهایم حاضر شد و به سخنرانی پرداخت و بارها در حضور و غیابم از آثار و تحلیلهایم به تمجید پرداخت.
دریغ و صد حیف که این چراغ درخشان ادب و حکمت، بسیار زود خاموش شد و ما را به حیرت و اندوه دچار نمود و ما امروز از حامی علم و معرفت بیریا، محروم ماندیم.
ارغنون ساز فلک رهزن اهل هنر است
چون از این غصه ننالیم و چرا نخروشیم
حافظ این حال عجب با که توان گفت که ما
بلبلانیم که در موسم گل خاموشیم
روحش شاد و یادش مانا.
نظر شما