یکشنبه ۱۰ فروردین ۱۴۰۴ - ۱۴:۰۴
کتابواره دل و جان را تباه می‌کند

محمود فاضلی بیرجندی در یادداشتی نوشته است: من در پی کتاب‌هایی می‌گردم که مرا با خودم آشنا کند. آن خود ایرانی که تا همین اواخر در زیر بار فکر و روش بیگانگان فروخسبیده بود و آوایی از او برنمی‌خاست.

سرویس تاریخ و سیاست خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمود فاضلی بیرجندی: من زیاد کتاب می‌خرم، و می‌خوانم. اما جدا از آنچه معمول است. چرا؟ چون در پی کتاب روز یا کتاب پرفروش نرفته و نمی‌روم. چرا؟ چون فرهنگ این سرزمین آن اندازه کتاب‌های بزرگ دارد که صد بار هم زندگی کنم نخواهد شد که بهری را از آن بخوانم. با پوزش بگویم که کتاب روز و کتاب پرفروش را خوش نمی‌بینم!

این کتاب‌های بزرگ قدیم که گفتم در پی آن هستم، اکنون نایاب است و از دسترس بیرون، و برای ناشران هم سود و صرفه‌ای نمانده که از نو چاپش کنند. ناشران امروز هم در پی سود خود می‌گردند و دست به چاپ و نشر چیزهایی می‌زنند که کتاب نیست. به قول یکی از دانایان قدیم، «کتابواره» است. چیزی مانند کتاب! یعنی هر چند کتاب، دل و جان آدمی را می‌پرورد، کتابواره وقت را هدر می‌دهد و دل و جان را تباه می‌کند.

ما نسلی بودیم که می‌بالیدم به اینکه جان اشتاین بک را دوره کرده بودیم. همینگوی و داستایفسکی و چخوف و ویکتور هوگو و سارتر و سیمون دوبوار و کافکا و پیشینیان و پسینیان اهل قلم کشورهای راقیه را می‌شناختیم و هر چه را نوشته بودند بی‌اختیار و بی‌آگاهی خوانده بودیم. گالیور را و رابین‌هود را می‌شناختیم. تاریخ فلسفه غرب را از ارسطو تا کانت در چندین کتاب مختلف خوانده بودیم. فکر بودایی و فکر چینی را خوانده بودیم. فکر و هنر روسی که برایمان سرمشق زندگی بود. زمانش رسیده از خود بپرسیم که از این همه خواندن‌ها به چه و به کجا رسیدیم؟ آشکار و رُک بگویم: به ناکجا و به تباهستان هیچ.

این است که من در پی کتاب‌هایی می‌گردم که مرا با خودم آشنا کند. آن خود ایرانی که تا همین اواخر در زیر بار فکر و روش بیگانگان فروخسبیده بود و آوایی از او برنمی‌خاست.

من می‌گردم و کتاب‌های ناب قدیم را از دوستان یا از کتابخانه‌ها می‌گیرم. پول گزاف می‌دهم تا اگر شدنی بود، کپی آن تهیه شود. می‌سپارم تا جلد و صحافی کنند. پس می‌خوانم و در کتابخانه خودم نگاه می‌دارم. از این دست کتاب‌ها که امسال به دست آورده و تهیه کرده‌ام چند تا را نام ببرم: «فرهنگ اصطلاحات نجومی»، «پیکرگردانی در اساطیر»، «صددر» ترجمه سرگرد اورنگ، «جشن سده»، «آفرینش زیانکار در روایات ایرانی»، «آداب‌الحرب و الشجاعه»، «روایات داراب هرمزدیار»، «گزارش گمان‌شکن»، «دانشنامه مزدیسنا».

اما تا گمان نرود که فقط کتاب نایاب می‌خواهم، گفته باشم که از کتاب‌هایی که تازه چاپ شده و در بازار کتاب به دسترس آمده هم چندین کتاب خریده‌ام: مجلد نخست «شاهنامه نوبخت»، «نامه‌های منوچهر»، «دفتر وجرکرد دینی» و «صد در» با ترجمه جدیدی که دانشگاه تهران چاپ کرده، «دستنویس ت ۳»، و «یادگار زریران» به ترجمه استاد ماهیار نوابی. از یادگار زریران دو ترجمه دیگر هم دارم. از رنگ گل تا رنج خار، کتاب دکتر سرامی، را هم امانت گرفته‌ام و می‌خوانم. «شاهنامه نوبخت»، «صد در»، «یادگار زریران» و «دفتر وجرکرد دینی» را خوانده‌ام.

از کتاب‌هایی که برشمردم دو تا که فرهنگ است، و خواندنی نیست. آن را کنار دست دارم. پیوسته در آن می‌نگرم.

گزارش گمان‌شکن، آداب‌الحرب و دستنویس ت ۳ را نخوانده‌ام. این‌ها را گذاشته‌ام در نوبت که بخوانم.

جز این‌ها که برشمردم شاهنامه را هر روز می‌خوانم و چیزهایی از آن یادداشت می‌کنم. گاه سری به حافظ و سعدی می‌زنم. در دیوان‌های برخی دیگر سخنسرایان پارسی‌گو هم بسته به نیاز نگاهی می‌اندازم. خواندنی‌های پراکنده از قبیل دایره‌المعارف‌ها و فرهنگ‌ها هم که هر روز و همیشه دم دست هست و هر مدخلی که بخوانم دنیایی نو به رویم گشوده می‌شود.

این است گزارشی از دنیای خواندنی‌های من. جدا از آنچه پیوسته گرد می‌آورم و می‌نویسم. می‌نویسم و بیشترش را نگه می‌دارم. برخی را به چاپ می‌سپارم.

از این میانه چه کتابی را به شما معرفی کنم؟

بهتر می‌دانم چند کلمه در باره «دفتر وجرکرد دینی» بنویسم، و دیگر از کتاب دکتر سرامی بنویسم:

«وجرکرد دینی»، به معنی فتواهای دینی، از متن‌های پهلوی است که خود سرگذشتی دارد دردناک، چون سرگذشت ایرانیان قدیم! از سده سوم بر جا مانده و از کتابسوزی‌ها و کتاب‌کُشی‌ها جان به در برده است. تا امروز هم کسی آن را به فارسی نیاورده بود و همت بلند آقای ایرج عنایتی‌زاده و نشر برسم در کار آمده تا این متن ارجمند کهن به دست ما برسد. ناگفته نماند که زنده‌یاد دکتر احمد تفضلی با دکتر ژاله آموزگار یک فصل از این کتاب گرانسنگ را به فارسی درآورده بودند. عنوانش «اسطوره زندگی زرتشت»، و آن را در کتابی چاپ کرده بودند که خود از زندگی و احوال زرتشت نوشته‌اند.

«وجرکرد دینی» کتابی است از دسته متن‌های دینی، همانند «شایست ناشایست». بایدها و نبایدهای دینی را برمی‌گوید و ما را با برخی از بنیادهای جهان ایرانی آشنا می‌کند. از آن میانه چند پاره یا فصل به نزدیک من بس خواندنی است. یکی فصلی است که گفتم عنوان «اسطوره زندگی زرتشت» بر آن نهاده شده، و گزارشی است از بارداری مادر زرتشت تا زاده‌شدن او و بالیدن و بزرگ شدنش. نگارنده کتاب، نام خود را میدیوماه پسر آراسپی نوشته و آورده است که چون ۲۳ ساله بوده زرتشت از مادر زاده شد. این یعنی که شاهدی عینی از زایش و زندگی زرتشت پیامبر است و بس است تا در این کتاب و نوشتارهایش با نگاه و ارجی دیگر بنگریم.

فصل دیگر که جالب است، «آیین نامه‌نگاری» است. چند دسته نامه‌نگاری را با نمونه‌های نگارش آورده و روشن کرده که در آغاز نامه و در انجامش چه می‌نوشتند. برخی روش‌هایی را آورده که در نوشتن از هر موضوع داشته‌اند، و هم واژگانی که به کار برده می‌شده.

دیگر فصلی است با عنوان «مادیگان سی روزه». نام‌هایی را بازگفته که ایرانیان بر روزهای ماه گذاشته بودند و سپس می‌گوید که در هر روز چه کارها باید کردن و نکردن. این دستورها پرده‌ای از زندگانی ایرانیان و بایدها و نبایدهای ایشان را در برابر چشم می‌آورد و به سخنی دیگر رای و اندیشه ایرانی باستان را بازمی‌خواند تا با پیکره فکر ایرانی کهن آشناتر شویم.

فصلی دارد با عنوان «نهش چیز گیتی» که جهان‌نگری باستان ایرانی در آن در چند گزاره کوتاه گنجیده است. این فصل را پیش‌تر آقای سعید عریان هم ترجمه و در کتاب «متن‌های پهلوی» چاپ کرده بودند.

فصلی دارد با عنوان «صدویک نام ایزد» که نگاه ایرانی را به ایزد بازمی‌تاباند و آنچه را ایرانی از ایزد می‌خواسته.

در فصلی دیگر که عنوان «اندرز اوشنر دانا» دارد پرسش و پاسخی با آن دانای روزگار کهن آمده است. اوشنر وزیر کاووس‌شاه بود و نامبردار به خردمندی. وزیری که این بخت بلند را دارد که نامش در اوستای پاک هم به دانایی و زیرکی آمده. این فصل هم پیش‌تر به قلم دیگرانی ترجمه شده. کتابی جداگانه هم در متن‌های پهلوی داریم با عنوان «اندرز اوشنر دانا». بندهش هم خبر از کشته‌شدن این وزیر خردمند داده و نوشته است که چون اوشنر کشته شد بخت ایران و کاووس‌شاه برگشت.

خرده گرفته‌اند که در این کتاب آورده شده که زرتشت بیش از یک زن داشت. گویا برخی موبدان از این نوشتار رنجیده و آن را سست و بی‌پایه شمرده‌اند. آنان جهان اندیشه‌های خود را دارند و رای خود را بازمی‌گویند. من از رسیدن به کتابی که در روزگار کهن نوشته شده چندان شادمان شوم که نتوانم به زبان آورم. بهار من است. بر آنم تا گزارشی جداگانه از این کتاب بنویسم با دریافت‌های دانش‌آموزانه خودم و این کار را گذاشته‌ام به زمانی که آن را سراسر بیش از یک بار خوانده باشم.

تا سخن به درازا نکشد به سر کتاب دیگر شوم: «از رنگ گل تا رنج خار». کتابی که دکتر قدمعلی سرامی نوشته و نخستین بار سال ۱۳۶۸ چاپ و پخش شد.

از برتر کتاب‌هایی است که در باره شاهنامه نوشته‌اند. زمان خواندن این کتاب بارها درماندم که مگر یک تن تواند این همه بررسی و بازنگری در شاهنامه کند. این کار را شاید که گروهی یا موسسه‌ای کرده باشد! از آن دست موسسه‌ها که امروز در سرزمین خود کم نداریم و پول بس زیاد هم در دست دارند. اما دریغ از کاری شایا در این موسسه‌ها!

اما دکتر سرامی چنین کاری را تنها به تن خویش کرده. و دانیم که او از زمان نوزادی یک چشم ندارد. مردی با یک چشم، چنین کاری راست آورده. شگفتا مردا که اوست.

این کتاب پیکرشناسی داستان‌های شاهنامه است در نزدیک ۱۱۰۰ برگ. شاید کمتر چیزی از ریخت‌شناسی داستان‌های شاهنامه مانده که در این کتاب سترگ نیامده.

برخی سرفصل‌های کتاب را می‌آورم: هنرمندی در پرداخت درآمد داستان‌ها، نامه‌ها، سوگندها، کردارها، جنگ‌ها و دسته‌های آن، کشتارها و شکنجه‌ها، نیرنگ‌ها و بندها، پیوندها و دلدادگی‌ها، خواب‌ها و رویاها، ستاره‌بینی، سفارت‌ها، موجودات اهورایی و اهریمنی، پندارها، آداب و رسوم، پهلوانان و آداب پهلوانی، پادشاهان و دربارها و آداب آن، شهرها و روستاها و پیشه‌ها، و ….

جز این همه جستارهای ارزنده باز جستارهایی هم دارد با مایه فلسفی. چونان زمان و مکان در شاهنامه، منطق داستان‌ها، تناقض و تسلسل رویدادها، دگردیسی‌های هویتی، سمبولیسم، و ….

نویسنده دانشمند این کتاب در دل هر بررسی نگره‌ها و دریافت‌های خودش را هم به میان گذاشته که راستی را، استوار است و آموزنده.

ویژگی دیگر این پژوهش دکتر سرامی آنجایی است که در کارش به افکار و به متن‌های بیگانه بازبرد نداده. یادم می‌آید از دو پژوهش در زمانه خود ما که دکتر عباس میلانی در باره زندگی امیر عباس هویدا و محمدرضا شاه پهلوی کرد، و در اندرون کشور هم در دسترس است. خرده‌ای بنیادین که بر روش دکتر میلانی دارم آن است که ایشان در اندرون فرهنگ یونانی می‌اندیشند و می‌نویسند. دکتر سرامی در اندرون فرهنگ ایرانی به سر برده و این فرهنگ را به جان خویش برده و پس دست به پژوهش و نگارش زده است. این به گفته رایج، تومانی صد تومان برتر نشنید از کاری که با فکر بیگانه کرده شود. البته این سخنم بدان معنا نیاید که برای ایرانی بودن بایستی درهای فکر و فرهنگ‌های دیگر مردم دنیا را بر روی خویش بربندیم.

آشنایی خوب و درست با دیگر فکرها و فرهنگ‌ها شاید نخستین نیاز خودسالاری در فکر باشد. آقای سرامی هم جهان بیرون ایران را درست می‌شناسد. این را فقط از آشنایی خود با ایشان نمی‌گویم. هم از جایی می‌گویم که هر آنجا که نیاز شده سخنی، زبانزدی، یا نمونه‌ای از فکرها و کتاب‌های دیگر سرزمین‌ها آورده تا سخنش را در چشم و دل خواننده پایدارتر کند. نمونه آن جایی است که زال را با هراکلیوس برمی‌سنجد و این نشانه آشنایی استوارش با فرهنگ یونانی است. دکتر سرامی با دیگر فرهنگ‌ها، و ویژه با فرهنگ و زبان تازی، هم خوب آشناست. بی چنین آشنایی‌هایی نتوان چنان که شاید، به دل اقیانوسی چون شاهنامه زد و از آن دُر و گوهر به در آورد.

«از رنگ گل تا رنج خار» دایره‌المعارفی است از شاهنامه که هر دوستدار این بنیاد فرهنگ ایرانی بایدش بخواند. دریغا که من این کتاب را ندارم و امروز دیگر دشوار در بازارها پیدا شود.

از «کتاب» خواستید، و از «کتاب‌ها» نوشتم.

بادا که وقت خوش شما را و خواننده را، اندرین روزهای بهاری به بیهوده نسپرده باشم.

سرشار خرد باشید و راستی‌اندیشی و نیک‌چشمی.

و شادی باد و رامش باد. پس شادی باد و رامش باد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

تازه‌ها

پربازدیدترین