شیوا مقانلو در گفتوگو با ایبنا:
باید ترجمه شویم تا جهان ما را بخواند/ هدف ما معرفی ادبیات ایران به دنیاست
شیوا مقانلو، نویسنده و مترجم معتقد است که در شرایط فعلی باید دست به ترجمه متون ادبی معاصر بزنیم تا آثارمان خوانده و دیده شود.
چه شد که به فکر تشکیل گروهی از مترجمان برای ترجمه آثار فارسی به انگلیسی افتادید؟
پروژه ترجمه آثار ادبی از فارسی به انگلیسی خیلی وقت است که ذهنم را مشغول کرده و در واقع ایده جدیدی نیست. در چند سال اخیر که من در حد وسع خودم در نمایشگاهها و جشنوارههای بینالمللی کتاب شرکت کردم، بیشتر به لزوم این اتفاق پی بردم؛ چراکه شما در قدم اول برای ورود به بازار جهانی، باید اثری به زبان انگلیسی داشته باشید. هرچقدر هم که به نمایشگاهها برویم ولی تا کارهایمان ترجمه نشوند، اتفاقی برای ادبیاتمان رخ نمیدهد؛ اصلا کسی به سراغ غرفه ایران نمیآید و قراردادی بسته نمیشود.
شخصا دوست دارم چه از کتابهای چاپ شده و چه از کارهای به هر دلیل چاپ نشده، آنهایی را که ظرفیت خوبی دارند ترجمه کنیم. به هرحال علاوه بر کتاب، داستانهای کوتاه یا فیلمنامههایی هم هستند که نویسندگانشان مایل به شرکت دادن آنها در مسابقات مختلف جهانیاند. خلاصه، گرچه من این موضوع را به تازگی در صفحه شخصیام اطلاعرسانی کردهام اما از یکی دو سال پیش من و تیمام چندین کار را با همین هدف ترجمه کردهایم.
این تیمی که از آن صحبت میکنید، از چه افرادی تشکیل شده است؟
از افراد کاربلدی که اکثر آنها از شاگردان درجه یک خودم در کارگاههای ترجمه هستند. عده دیگری از دوستان مترجم نیز با ما همکاری دارند که همگی از دوستان حرفهای من هستند که کارشان را رصد کردهام و آثار قابل قبولی تولید کردهاند که مورد تایید من است.
نحوه فعالیت این مترجمان به چه شکل است؟
روال کار به این شکل است که ابتدا خودم کار پیشنهاد شده را بررسی میکنم و اگر متوجه شوم قابلیت ترجمه دارد، آن را به یکی از افراد تیم تحویل میدهم و نظر او را هم جویا میشوم و با هم در مورد زمان و شرایط تحویل ترجمه همفکری میکنیم. بعد از اتمام ترجمه توسط وی هم، من دوباره ترجمه را بررسی میکنم تا اگر موردی هست (از نظر مطابقت و صحت و لحن و ...) رفعاش کنیم. اینجا کار ترجمه از نظر ما تمام شده و وقت ویرایش اثر است. در این مرحله ما دو پیشنهاد داریم. پیشنهاد نخست این که کتاب را به ویراستاران خارجی پیشنهادیمان در خارج از کشور بسپاریم که طبیعتا هزینه ویرایششان متفاوت و جدا خواهد بود. پیشنهاد دوم، استفاده از ویراستاران مسلط به ترجمه از فارسی به انگلیسی است که در داخل کشور فعالیت میکنند، که در این صورت هزینه ویرایش بخشی از دستمزد کلی تیم ما خواهد بود. بنابراین متن حداقل از زیر چشم سه نفر رد میشود تا نهایی شود.
چرا برای ترجمه آثار به زبانهای خارجی به سراغ مترجمان فارسیزبان رفتید. خیلیها معتقدند که مترجم یک اثر باید متعلق به زبان مقصد باشد تا بتواند آن اثر را مناسب با فرهنگ خودش برگرداند. شما به این موضوع اعتقادی ندارید؟
ما به دو دلیل مجبور به این کار هستیم؛ اول اینکه تعداد انگلیسیزبانانی که بر زبان و ادبیات فارسی مسلط باشند و بتوانند ادبیات فارسی را به راحتی ترجمه کنند و اهل کار و تعامل هم باشند، به تعداد انگشتان یک دست نمیرسد. نمیخواهم وارد مباحث فنی ترجمه بشوم اما تعداد آدمهایی که به زبانی صحبت میکنند میتواند خیلی زیاد باشد و در عین حال بخشی که بتوانند ادبیات آن زبان را بخوانند و به ترجمهاش ورود کنند، خیلی کم. برای مثال، ما 80 میلیون ایرانی هستیم که بخش قابل توجهی میتوانند به زبان فارسی صحبت کنند، اما اگر از همه ما امتحان دستورزبان گرفته شود به نظرتان چند درصدمان نمره قابل قبول - یا اصلا بگوییم نمره قبولی! میگیریم؟ خیلی کم! دقیقا در بحث ترجمه انگلیسی نیز چنین وضعیتی داریم. دوستان بومی یا نیتیو ما در کشورهای دیگر که به زبان و ادبیات فارسی علاقه و تسلط داشته باشند بسیار کماند و اگر ما با پتانسیل موجود شروع نکنیم 20 سال دیگر هم اتفاقی رخ نمیدهد!
دلیل دوم این که، آن آشنایی مهمی که مترجم باید با زبان مقصد داشته باشد، صرفا به معنای انگلیسیزبان بودنش نیست. من مشکلات زیادی درمورد درک و برداشت متون فارسی از سوی مترجمان خارجی دیدهام که گرچه ساختار زبان فارسی را خوب میدانند ولی اصطلاحات فرهنگ عامه و امثالهم را بلد نیستند و برخلاف زبان انگلیسی، دیکشنریها و فرهنگهای لغت معتبر کاغذی یا الکترونیکی هم نداریم که فارسی را بهروز و دقیق منتقل کنند. اصل واجب، آشنا بودن هر دو طرف ماجرا به مسائل فرهنگی کشور خودشان و کشور مقابل است و البته ترجیح ما این است که ویراستاری که آخر از همه کار را میخواند، انگلیسیزبان باشد.
یعنی حرف شما این است که احتمال دارد، مترجم انگلیسی زبان هم دچار اشتباه شود؟
بله دقیقا. چند سال پیش یک دوست مترجم خیلی باسواد و مسلط خارجی، کتابی را از فارسی به انگلیسی ترجمه کرده و حین کار به مشکلی برخورده بود که خودش همیشه آن را با خنده برای ما تعریف میکند. او در جایی از داستان به عبارت «بچهها گلکوچک بازی میکنند» برخورده و تصورش این بوده که بچهها با یک «گل کوچک» یا (little Flower) بازی میکنند و نزدیک بوده به همین شکل هم ترجمه کند! پس با اینکه وی بومی زبان مقصد است و ریزهکاریهای زبان خودش را میشناسد، باز هم با مشکل روبهرو شده است. در چنین شرایطی، باز من این دلگرمی را دارم که وقتی همکار ایرانیم شروع به ترجمه داستانی میکند، معنای ابهامات و بازیهای زبانی و استعارههای بهکاررفته در داستان را میداند. دیگر هنر اوست که بگردد و ببیند این استعارههای فارسی در زبان انگلیسی به چه شکلی استفاده میشوند.
برخورد شما با کسانی که قصد ترجمه اثری را دارند چگونه است؟ منظورم این است که شما مثل یک دارالترجمه هر سفارشی را قبول و ترجمه میکنید یا ملاکها و معیارهای مشخصی دارید؟
ما هر متنی را قبول نمیکنیم؛ خیلی از دوستان تمایل دارند آثارشان ترجمه شود و داستان کوتاه یا رمانشان را میفرستند؛ اما ملاک ما صرفا این نیست. اگر قرار بود صرفا اقتصادی به این قضیه نگاه کنیم، خب چه کسی از پول بدش میآید! اما ما ملاک داریم. البته جنبه مالی این کار مهم است و دوستان باید امکان پرداخت داشته باشند اما ماخودمان هم کار را از نظر زبان و محتوایی میسنجیم. لطفا این تصور ایجاد نشود که ما ممیزی میکنیم! نه، ما بررسی میکنیم که داستان ایا اولا ترجمهپذیر است یا خیر، و ثانیا استانداردهای لازم یک اثر ادبی را دارد یا نه. بسیاری از داستانهای فارسی، حتی برخی از داستانهای کوتاه خود من، فقط در بستر زبان فارسی رخ دادهاند و قابلیت ترجمه ندارند؛ یعنی داستان با استفاده از قابلیتهای ظرف زبان فارسی نوشته شده و نمیشود ترجمهاش کرد.
با توجه به نکتهای که شما متذکر شدید، تعداد مترجمان زبان فارسی کم است و مخاطب آن طرف مرز با ادبیات معاصر ما آشنایی ندارد؛ حال این ترس وجود دارد که نکند یک زمان به واسطه پول اثر ضعیفی ترجمه شود و مخاطب آن طرف مرز فکر کند که همه پتانسیل شعر و داستان فارسی همین است. تا به حال به این موضوع فکر کردهاید؟
این ترس، ترس به جایی است؛ اما من فقط پاسخگوی آثاری هستم که زیر نظر خودم انتخاب میشوند و نمیتوانم برای کل کسانی که در این حوزه فعالیت دارند سیاست کاری و خط مشی حرکتی تعیین کنم. ولی درمورد کار خودمان، تضمین میدهم کتابهای انتخابیم از آن دست کتابهای نامربوطی نباشند که در ذهن شماست. ما در همین چند وقتی که کجدار و مریز مشغول این کار هستیم، چند اثر را رد کردهایم؛ چراکه سطح محتواییشان قابل دفاع نبود.
پس شما هر داستانی را ترجمه نمیکنید؟
اصلا! به نظر من اسم فرد و گروهی که بالای هر پروژه وجود دارد باید اعتماد برانگیز باشد. بنابراین دلم میخواهد که اگر کسی به واسطه نام من و همکارانم با پروژهای آشنا میشود یا کتابی را تهیه میکند، از این اعتماد پشیمان نشود. درست مثل اتفاقی که در نشر نیماژ رخ میدهد و ما با همکاری کل تیم نیماژ کتابهایی را انتخاب و تولید کردهایم و به آنها مهر تایید زدهایم که من تمامقد پشتشان میایستم. چه در نیماژ و چه در این پروژه کار ردشده کم نداشتیم.
البته باید به این نکته هم توجه کنیم که تا زمانی که تعداد زیادی کتاب از فارسی به زبانهای دیگر ترجمه و چاپ نشوند و مخاطبان جهانی نتوانند خودشان آثار ما را گلچین کنند، چنین ترسی هم وجود خواهد داشت. یعنی گاهی باید دل به دریا بزنیم. حالا مقانلو خودش احتیاط میکند، اما در همه زبانها کتاب قوی و ضعیف هست و مخاطب اگر شناخت داشته باشد خودش دست به انتخاب میزند و کارهای درست را برمیگزیند. یعنی اتفاقا خوب است که آنقدر اثر فارسی ترجمه شود تا خودش ملاک خودش شود! آن وقت مترجم و آژانس خارجی هم شخصا با سختگیری و رغبت میآید سمت ما و کتاب انتخاب میکند و کپیرایتش را هم میدهد.
حالا در حوزه ترجمه از زبانهای خارجی به فارسی مشکل بزرگی پیش آمده که توضیح میدهم: باید حواسمان باشد که هر اثری در چشم و همچشمی یا مسابقه سرعت یا بنا به هر مصلحتی ترجمه نشود، چه از فارسی به انگلیسی و چه بالعکس. من شخصا طرفدار کپیرایت هستم اما بارها دیدهام که برخی دوستان ناشر صرفا به خاطر توانایی پرداخت ارزی، خیلی سریع کپیرایت اثری خارجی را خریداری میکنند که کار درستی هم هست اما در حین ترجمه کتاب را میسوزانند! وقتی مسابقه سرعت باشد، گاهی ترجمه فارسی به قدری بد و عجولانه میشود که منِ مترجم میمانم چه رویکردی داشته باشم: اگر کتاب را دوباره ترجمه کنم، بیاخلاقی رخ داده چون همکارم کپیرایت گرفته؛ اگر ترجمه نکنم حق کتاب اصلی با این ترجمه ضعیف ضایع میشود.
این مشکل کجا حل میشود؟
آنجایی که ما به قدری وارد جریان کپیرایت شویم که ناشر خارجی به خودش نگوید «من به اولین ناشر ایرانی که آمد کپیرایت میفروشم!» بلکه به شناختی نسبی از بازار ادبی ما رسیده باشد و اجازه دهد یک ناشر و مترجم شناخته شده و مناسب ایرانی دست به ترجمه اثرش بزند. در کل، به نظر من اگر کتابی خودش قدرت نداشته باشد، هر چقدر هم برای ترجمه و پخشش هزینه و حمایت شود باز مقطعی دیده میشود و نه ماندگار. در این سالها کتابهایی بودند که به زبانهای دیگر ترجمه شدند اما واقعا دیده نشدند.
با این تفاسیر شما نگاه اقتصادی به این پروژه ندارید؟
چرا داریم، ولی زیربنا نیست. مساله مالی، مسالهای مهم در تمام پروژههاست که اگر خوب برآورده نشود، آن پروژه شکست میخورد، پس ما هم مساله مالی را مدنظر قرار میدهیم. دوستان علاقهمند به ترجمه آثارشان باید در نظر بگیرند که نرخ ترجمه از فارسی به زبانهای دیگر با نرخ ترجمه آثار خارجی به فارسی برابر نیست. با این حال، اگر خواسته ما صرفا پول درآوردن بود، راههای دیگری در کار ما وجود دارد که همه بلدیم؛ اما من در حوزه کتاب دنبال دغدغههایم هستم، همکاران تیمم هم همینطور.
این یک بیزینس فرهنگی است که میخواهد برای اسم ایران و اعتبار فرهنگی زبان فارسی فعالیت کند. متاسفانه هنوز هم گاهی که با دوستان خارجی از اهل ادب معاصر ایرانی صحبت میشود نام فروغ فرخزاد، صادق هدایت یا نهایتا محمود دولتآبادی را به عنوان معاصران مطرح میکنند؛ اضافه کنید کتابهای حمایتی را که ترجمهشان موجب هیچ تکان فرهنگی نشده. در چنین شرایطی، یک حرکت فرهنگی مستقل باید پول حداقلهای خودش را تامین کند و روی پای خودش بایستد.
این یک جور مقابله با کتابهای بیارزشی است که به زبانهای خارجی ترجمه میشود؟
من کلا یک آدم ایجابی هستم، نه آدم سلبی! یعنی هیچ وقت در مقابل جریانی که به نظرم بد بوده و ناراحتم کرده، نایستادم و به جنگش هم نرفتم؛ بلکه همیشه جریان خودم را راه انداخته و با سیاست خودم جلو رفتهام. اگر یک جریان درست قدرت بگیرد، جریان نادرست خودبخود ضعیف میشود.
این روزها جوانان مشتاقی هستند که علاقه عجیبی به ترجمه آثار فارسی به زبانهای دیگر دارند. چرا از این پتانسیلها استفاده نکنیم، گردهم نیاوریمشان وبه چشم یک بیزینس به کارشان نگاه نکنیم؟ چند سال قبل باید با منتکشی دنبال کسانی میرفتیم که شاید کاری کنند؛ ولی حالا همکارانی خودشان جلو میآیند که با زبان انگلیسی بزرگ شده و با انگلیسیزبانها هم از طریق فضای مجازی در ارتباطاند. باید با زمانه هماهنگ بود. شاید اگر ده سال پیش بود من این کار را شروع نمیکردم؛ اما امروز ظرفیتش هست؛ دنیا هم به سمت شناخت بیشتر فرهنگهای مختلف رفته و باید با ما بیشتر آشنا شود.
کاری که آثار عباس کیارستمی در معرفی سینمای ایران انجام داد کار بسیار بزرگی بود، چون به جهان نشان داد سینمایی هم به نام سینمای ایران وجود دارد. حتی اگر بنا برسلیقه شخصی کارهای کیارستمی را دوست نداشته باشیم اما همه تایید میکنیم که او راهی را باز کرده که به دنبالش تمام جشنوارههای جهان دنبال فیلمهای ایرانی هستند. ما به همچین حرکتی در ادبیات هم نیاز داریم که هنوز رخ نداده است.
اشارهای داشتید به این موضوع که هزینه ترجمه فارسی به انگلیسی با هزینه ترجمه انگلیسی به فارسی خیلی متفاوت است. این امکان وجود دارد که بگویید، هزینه ترجمه یک کتاب 200 صفحهای چقدر میشود؟
من ترجیح میدهم که رقم پایانی را به دوستانی بدهم که روی ترجمه اثرششان مصر و جدیاند؛ چون متاسفانه خیلیها با شنیدن یک عدد حتی نسبی دنبال حاشیهسازی میروند. قیمت نهایی به عوامل زیادی بستگی دارد، عینا ترجمه یک متن انگلیسی که بسته به سبک و سختی یا سستی متن فرق میکند؛ اما به طور کلی این رقم بین سه تا پنج برابر هزینه ترجمه انگلیسی به فارسی یک اثر خواهد بود.
شما تضمینی هم بابت انتشار اثر میدهید؟
خیر. من همان اول کار با دوستان طی میکنم که ترجمه یک اثر به معنای آن نیست که ما برای شما ناشر هم پیدا میکنیم؛ ولی به هرحال هرکس که بخواهد ناشر پیدا کند، نخست باید ترجمه اثرش را در دست داشته باشد. یعنی ترجمه اثر به انگلیسی شرط لازم است، اما شرط کافی نیست. ما تا اینجای کار با دوستان هستیم. اما سازوکار ارتباط با ناشران خارجی به شکل فردی نیست بلکه آنها معمولا آژانسهای ادبی را طرف حساب میدانند و با آنها صحبت میکنند. من با برخی آژانسهای ادبی در ایران در ارتباط هستم و میتوانم کارهای این دوستان را به این آژانسها بدهم تا اگر مورد پسند آنها بود، برایشان ناشر پیدا کنند. به طور کلی، ترجمه اثر به معنی چاپ کتاب در خارج از کشور نیست و نویسنده با این کار فقط نخستین قدم را برداشته، اما همین قدم خیلی مهم است و باید حرفهای برداشته شود.
به عنوان سوال پایانی؛ امکان دارد که این کار هیچ نتیجهای برای نویسنده نداشته باشد؟
حداقل نتیجه این است که اثر نویسنده برای مذاکره با آژانس یا ناشر ترجمه شده و قانونا دست خودش است تا بدون هیچ محدودیت زمانی و قانونی و با هر کشور و هر ناشری که خواست وارد صحبت شود. اما این کار هم مثل هرکار و شغل دیگری بگیر و نگیر دارد، عینا نگارش یک رمان فارسی که امکان دارد کارتان خیلی هم خوب باشد اما به دلایل مختلف هیچ ناشری آن را چاپ نکند. اما باز هم عینا هر کار دیگری، رسیدن به مقصد همیشه با اولین قدم شروع میشود.
نظرات