معصومه رامهرمزی در سوم خرداد به ایبنا گفت:
نسبت به آثار مستند درباره خرمشهر، رمان و فیلم سینمایی نداریم
یک مستندنگار حوزه دفاع مقدس معتقد است که به نسبت آثار مستندی که درباره خرمشهر و آزادسازی آن داشتهایم، رمان و داستان و حتی فیلم سینمایی نداریم.
معصومه رامهرمزی در توضیح آثاری که با توجه به آزادسازی خرمشهر نوشته شده است، اظهار کرد: من فکر میکنم، کارهای خوبی صورت گرفته، با این وجود که بیشترین آثار مستند را در موضوع مقاومت و آزادی خرمشهر داریم؛ اما هنوز به مطلوب واقعی نرسیدهایم. ظرفیت این موضوع بیشتر از آن چیزی است که در حال حاضر در دست داریم. این موضوع ملی قابلیت آن را دارد که از دلش آثار متنوعی خلق شود. همه مردم ایران در مقاومت خرمشهر و در سه خرداد نقش داشتند. هر ایرانی خودش خاطره یا تجربهای از آن روزها دارد یا خاطرهای از زبان دیگری شنیده و در جانش مانده است.
وی ادامه داد: با این توضیح، آثار منتشر شده کم است. میتوان آثار مستند زیادی که بر گرفته از واقعیت و قابل استناد باشد را نوشت و این تجربه ملی را در زمان حال به اشتراک گذاشت و برای آیندگان سینه به سینه حفظ کرد. سوم خرداد روزی است که همه ملت ایران از صمیم دل شاد بودند و لبخند میزدند. کوچه و خیابان پر از خندههای مستانه مردمی بود که با سربلندی و افتخار دشمن را از خاک کشورشان بیرون راندند.
نویسنده کتاب «امدادگر کجایی» با اشاره به تفاوت مستند و داستان گفت: درباره نوشتن رمان و داستان بلند وضعیت متفاوت است چون در این آثار مبدا و نقطه آغاز یک واقعیت خارجی است ولی نویسنده با استفاده از خیال موضوع را میپروراند و در جهان ذهنش داستان را خلق میکند.
وی افزود: ما نمیتوانیم از داستان و رمان انتظار یک کار مستند مثل خاطرهنویسی یا سفرنامه را داشته باشیم؛ چراکه در داستان و رمان آن چیزی که خیلی جولان میدهد و کار را زیبا میکند، خیال نویسنده است.
این نویسنده با اشاره به ریزهکاریهای کار مستندنگاری گفت: با اینکه در آثار مستند خیالپردازی وجود ندارد؛ اما با یک مصاحبه خوب میتوان واقعیت بیرونی را به بهترین وجه نوشت. وقتی ما با رزمندهای صحبت میکنیم که در عملیات سوم خرداد حضور داشته، چیزهایی که از شروع عملیات و درگیری با دشمن تا ورود به خرمشهر و نماز در مسجد جامع تعریف میکند به قدری جذاب و پرکشش است که گویی رمانی نانوشته در دل و جان این آدم بوده است. داستانها همیشه با الهام از زندگی واقعی انسانها نوشته میشود و این آدمهایی که تجربههای خاص دارند خود داستان هستند.
وی ادامه داد: به نسبت آثار مستندی که درباره خرمشهر و آزادسازی آن داشتهایم، رمان و داستان و حتی فیلم سینمایی نداریم. یکی از علتهای این موضوع عدم تلاش نویسنده داستان یا کارگردان فیلم سینمایی برای شناخت بیشتر موضوع است. من بارها شده به کارگردانهایی که از ما درباره سوژه یا فیلمشان نظر خواستند، پرسیدم که چندتا کتاب خاطره و مستند خواندهاید و چقدر این موضوع را می شناسید. معمولا متوجه میشوم که اطلاعات کمی دارند چون به تعداد انگشتان یک دست هم کتاب مستند و خاطره نخواندهاند.
این نویسنده با گلایه از تحقیقات ناقص اظهار کرد: با جبهه رفتهها گفتوگو نکردهاند. شرایط آن دوره را مثل سبک زندگی رزمندهها نمیدانند و هزار چیز دیگر. برای همین است که وقتی ما میرویم و فیلم را نگاه میکنیم، میبینیم یک چیزهایی در فیلم گفته میشود که اصلا در واقعیت وجود نداشته است و یک چیزهایی حذف میشود که اصل ماجرا و داستان بوده است.
رامهرمزی در توضیح ضرورت توجه به مستندنگاری برای خلق آثار داستانی و سینمایی گفت: کسی که میخواهد رمان و داستان جنگ بنویسد یا فیلم جنگی بسازد، اگر کارهای مستند نخواند و اطلاعاتی خوبی از جنگ پیدا نکند، قطعا توی کارش اشکالات بسیاری خواهد داشت. از اشکالات مفهومی و معنایی که به نگرش آدمهای درگیر جنگ مربوط می شود تا اشکالات صوری و فنی که به اقتضائات زندگی در دهه شصت برمیگردد.
وی ادامه داد: یکی از مشکلات این روزهای ادبیات ما کاراکترسازی است. اگر داستاننویس یا کارگردان آدم آن دوره را درک نکند؛ اهدافش، نیازهایش، دغدغههایش، مدل غذاخوردن و لباس پوشیدنش را چطور میتواند شخصیت او را آن گونه که بوده بسازد. چند سال پیش درباره یکی از شهدای ملی دفاع مقدس رمانی با نام خودش نوشته شد. خانواده آن شهید با خواندن رمان به شدت معترض شدند. وقتی با همسر شهید صحبت کردم که به چه چیزی اعتراضی دارید، وی گفت: شخصیت این کتاب هیچ شباهتی به همسر من ندارد.
وی افزود: اگر نویسنده رمان قصد دارد تا این حد دخل و تصرف در متن داشته باشد باید اسم رمانش را عوض کند و در هیچ جا ادعای نوشتن زندگی آن شهید را نداشته باشد اما زمانی که مدعی است که داستان من براساس زندگی این شهید نوشته شده لازم است منش و روش و حتی ظاهر آن شهید در کتاب یا فیلم دیده شود و نزدیکان او و خانوادهاش و دوستانش او را در کار ببینند.
نویسنده کتاب «یکشنبه آخر» با اشاره به ایراداتی که ما در ساخت کاراکترهای قهرمان داستان داریم اظهار کرد: یک زمانی در داستانها و فیلمها شخصیتی آسمانی و قدسی از شهدا و رزمندهها میساختیم که بسیار دست نیافتنی و دور بود؛ امروز سعی داریم و اصرار میکنیم که آنها هیچ تفاوتی با بقیه نداشتند و گاهی هم شخصیت نازلی از آنها ارائه می دهیم. حرکت در نقطه صفر و صد نه تنها آفت علم و پژوهش است که آفت ادبیات و هنر هم هست. من مستندنگار وقتی میروم مصاحبه میکنم، همه سعیام بر این است که چهره آن شخص را آنگونه که بوده نشان دهم و دخل و تصرف شخصی و سلیقگی در کارکترسازی نکنم.
وی ادامه داد: مستند کارش کشف است و نه خلق. بر خلاف داستاننویس که به دنبال خلق اثر است. این دو ژانر با هم تفاوت دارند و این تفاوت قابل قبول است اما اگر داستاننویس به سراغ اقتباس از اثر مستند آمد لازم است اقتضائات موضوع واقعی را رعایت کند. اگر داستاننویس دست روی یک سوژهای گذاشت که همه ما به خوبی آن را میشناسیم و سرمایه ملی و معنوی این مملکت محسوب میشود، باید خیال خودش را در راستای واقعیت سوژه قرار دهد و آنچه خلق میکند در تناقض معنایی یا ظاهری سوژه نباشد.
این نوسنده با اشاره به سختیهای خلق یک داستان از شخصیتی حقیقی گفت: این کار ساده نیست؛ چراکه وقتی نویسنده یک جهانی را در ذهنش میسازد دوست دارد که خالق شخصیتهایش باشد. نمیخواهم بگویم که نویسنده کاراکتر خودش را نسازد؛ شخصیت را با الهام از آنچه در واقعیت بوده نقش دهد. نویسنده یا کارگردانی که کار اقتباس انجام میدهد به نوعی زندگی و تجربه دیگری را به عاریت میگیرد. تجربهای که مورد توجه مخاطب بوده و قبلا امتحانش را پس داده خوب به این نسبت باید وفادار به او باشد و تا آنجایی که توسن خیال او و واقعیت سرشاخ نشوند پیش برود.
رامهرمزی با اشاره به شخصیتپردازیهای ضعیف برخی آثار گفت: باید تلاش کنیم، چیزی خلاف شخصیت واقعی فرد نسازیم. ما در دهه ۶۰ و ۷۰ سفیدپندار بودیم و تقدسساز اما الان از آن طرف بوم افتادهایم مثلا در شخصیتپردازی شهدا آنقدر آنها را رقیق میکنیم که هیچ شباهتی به شخصیت اصلی واقعه ندارد. فراموش کردیم که اگر او آدمی مثل من و شما بود که شهید نمیشد.
این مستندنگار در توضیح مطرح نشدن اثری پرفروش از میان کارهایی که برای خرمشهر نوشته شده است، اظهار کرد: همه نویسندهها، نهادهای دولتی و خصوصی تلاش میکنند که آثارشان بهتر و بیشتر دیده شود. بودجههای فراوان و زحمات زیادی خرج میشود اما جای یک نگاه جامع به موضوع و برنامهریزی واقعا خالی است. اگر این تلاشها در سایه مدیریت فکری و برنامهریزی قرار میگرفت نتیجه این تلاشها به مراتب پربارتر بود. فکر و اندیشه و برنامهریزی راه را به ما نشان میدهد که مثلا نیاز مخاطب امروز به چه کتابی یا چه فیلمی با چه شاخصههایی است.
وی ادامه داد: در دنیای مدرن به ازای هر یک ساعت کاری که قرار است انجام شود، چند برابر فکر میکنند ما هم باید فکر کنیم؛ مدیریت فرهنگی وظیفهاش فکر کردن و برنامهریزی است و نویسنده بر اساس نتایج به دست آمده وظیفهاش نوشتن است. مستندنگار یا داستاننویس به خوبی نمیداند که برای مخاطب دهه نود چه باید بکند؟ ما چه برنامهریزی برای نوجوان و جوانی که زندگیاش در تلفن همراهاش میگذرد داریم؟ باید شرایط فرهنگی و اجتماعی هر دهه را بررسی کنیم. ببینیم که چه کارهایی انجام دادیم و چه کارهایی میخواهیم انجام دهیم. در همین حوزه خاطرهنگاری کارهای زیادی انجام شده است اما آیا یک بار آمدهایم بررسی کنیم و ببینیم که چقدر موفق بودهایم و چه باید بکنیم که موفقتر شویم.
نویسنده کتاب «من میترا نیستم» در تشریح پتانسیلهای خوب خاطرهنگاری اظهار کرد: بعضی وقتها دلم میسوزد از اینکه کتابی پتانسیلهای زیادی دارد اما کسی آن را ندیده و نخوانده و به نوعی نادیده گرفته شده است. مخصوصا اگر ناشر معروف نباشد. ما کتاب خوب کم نداریم؛ امااین کتابها را خوب معرفی نکردیم.
وی ادامه داد: الان ناشری را سراغ دارم که انبوهی از کتابها را منتشر میکند اما یک کدام از آنها را تبلیغ نمیکند و حتا یک سایت معتبر هم ندارد. اگر ما بخواهیم عملکرد مناسبی داشته باشیم باید حوزه مستندنگاری را تقویت و حمایت کنیم. البته منظورم حمایت، منطقی و علمی است.
رامهرمزی با گلایه از خرید سازمانی برخی کتابهای گفت: من با خرید سازمانی کاملا مخالفم؛ چراکه اینها آفتی است که ما نمیفهیم کتاب خوب بود یا بد. به عبارتی اجازه نمیدهد درباره کتاب نقد خوبی داشته باشیم. کتاب باید به دست مردم خریده و خوانده شود. تبلیغات ما هم نباید تبلیغات زوری باشد. منظور من از تبلیغات، معرفی خوب است.
این نویسنده در پاسخ به این سوال که چرا در سینمای دو دهه گذشته کم به موضوع خرمشهر پرداختهایم و تنها فیلم «روز سوم» محمدحسین لطیفی را داشتهایم، گفت: فیلم «روز سوم» فیلم نسبتا موفقی بود؛ البته من خودم خیلی نقد به این فیلم داشتم. خیلی از شاگردان جوانم نیز نسبت به شخصیت زن داستان موضع داشتند که چرا از شهر نرفته و جان این همه آدم را به خطر انداخته است. یعنی دختران جوان این را نپذیرفتند؛ چراکه برای آنها این کار منطقی نبود.
وی در پایان گفت: من فکر میکنم این فیلم چون قصه خوبی داشت، موفق بود. در این قصه همه جور آدمی هست و همین برای مخاطب جذابیت ایجاد کرد ولی اشکالات بسیاری هم داشت که عمده آن منطق ضعیف حوادث در فیلم بود.
نظر شما