دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹ - ۰۸:۴۵
نبرد اندیشه‌ها و غربگدایی آکادمیک 

این «اساتید» هستند که فلسفه اسلامی را به غرب واگذار کرده‌اند و قرائت‌های آنها را از فلسفه اسلامی به فارسی برمی‌گردانند و به خورد جامعه علمی و علاقمند می‌دهند. این رفتار نادرست ما با آزادی علمی هیج ارتباطی ندارد.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) پروفسور حمیدرضا یوسفی استاد روانشناسی، فرهنگ شناسی و فلسفه میان‌فرهنگی دانشگاه پتسدام آلمان: یکی از پرسش‌های کلیدی چند دهه اخیر در ایران این بوده است که «چرا فلسفه اسلامی نتوانسته است در مقایسه با فلسفه غرب با مخاطب ایرانی ارتباط بگیرد»؟

پاسخ‌های متعددی را می‌توان در این زمینه مطرح کرد: دسته اول کسانی هستند که فلسفه اسلامی را فلسفه نمی‌دانند و معتقدند که ما در ایران چیزی بنام فلسفه نداریم. دسته دوم فلسفه اسلامی را عقب افتاده و خالی از هرگونه روش علمی ارزیابی می‌کنند و معتقدند که این فلسفه نیاز به دگرگونی بنیادین در روش و محتوا دارد. دسته سوم فلسفه اسلامی را برآمده از فلسفه یونان می‌دانند که ریخت و قیافه‌ای اسلامی به آن داده شده و پرداختن به آن بدون زبان عربی و شناخت عالی قرآن ممکن نیست.

متاسفانه ما در کشورمان تاکنون شاهد یک گفتمان واقعی پیرامون مبانی فکری این سه دسته و زیرمجموعه‌های متفاوت آنها نبوده‌ایم. اگر گفتمانی هم بوده است، بیشتر محل زدوخوردهای سیاسی و بازی‌های مضحکی از این قبیل بوده است که در نهایت دانشگاه‌ها را که مکان دانش اندوزی‌اند، تبدیل به پادگانی برای لشکرکشی حزبی و گروهی کرده است.

نگاه تجربی نشان می‌دهد که مبانی فکری این سه دسته را یک پیشداوری تاریخی تشکیل می‌دهد که آن را یک قشر دانشگاهی ازخودبیگانه به نظام دانشگاهی کشور تحمیل کرده است. البته بخشی از این پیشداوری در داخل کشور با ظهور قاجار و تسلیم تمدنی آنها شکل گرفته است و بخش دیگر آن نیز از طریق ترجمه‌های بی در و پیکر آثار متفکرین مغرب زمین وارد ایران شده است و بخشی از جامعه ما را به خوابی عمیق برده است. لازم به یادآوری است که ترجمه‌های موجود در کشور پراکنده، غیر سیستماتیک و اغلب غیر حرفه‌ای صورت گرفته است که برای علاقه‌مندان به فلسفه و نسل جوان دانشگاهی زیانبار بوده و باید بطور وسیع مورد آسیب شناسی قرار بگیرد. کسی که کانت می‌خواند، باید با همه آثار او که بسیار وسیع است، آشنا باشد، نه با چند کتاب از او که کاملا غیر حرفه‌ای ترجمه شده‌اند و مبین کلیت مبانی فکری این دانشمند و شکل گیری جهانبینی‌اش نیستند.

مشکل کجاست؟ هر مدرس و استادی روش تدریس خود را دارد. روش به معنای شیوه پیاده کردن و آموزاندن هدفمند دروس به دانشجویان. لذا برای پاسخ به اینکه «چرا فلسفه اسلامی نتوانسته است در مقایسه با فلسفه غرب با مخاطب ایرانی ارتباط بگیرد؟»، توضیحاتی را در مورد روش تدریس خود ضروری می‌دانم.

روش تدریس من در همه حوزه‌های فرهنگ شناسی، تربیت مدرس و روانشناسی، تلفیقی از نگاه تأویلیِ مبتنی بر مبانی عقلی و تجربی برای ایجاد «خودیاریِ فکری» در ذهن مخاطبان است. برای پیاده کردن هدفمند این روش تدریس، هر ترم پنج دانشجو را با روش نمونه برداری تصادفی از میان دانشجویانی انتخاب می‌کنم که با نوشتن مقاله‌ای تحت عنوان، برای مثال «فلسفه چیست؟» یا موضوعات دیگر، علاقمند به کسب نمره برای پایان ترم هستند. سپس از چهار نفر آنها می‌خواهم که برای نوشتن مقاله خود، تنها یک دانشمند را، مثلا ارسطو، ایمانوئل کانت، فریدریش نیچه یا کارل یاسپرس انتخاب کنند و موضوع را با تکیه به نگاه آن دانشمند ترسیم کنند. تکلیف دانشجوی پنجم این است که تنها نوع نگاه خود را با تجربیات فردی برای پاسخ به این پرسش ترسیم کند. برای نگارش این مقاله ده صفحه‌ای به آنها با رعایت اصول مقاله نویسی علمی که به آنها آموخته‌ام، سه هفته وقت می‌دهم.

سه هفته بعد، هر پنج دانشجو مقاله خود را بعلاوه چهار متن از ارسطو، کانت، نیچه و یاسپرس تحویل من می‌دهند. سپس از چهار نفر اول می‌خواهم که اکنون نوع نگاه خود را برای پاسخ به پرسش «فلسفه چیست؟» وارد مقاله خود کنند. آنها در آغاز از این کار واهمه زیادی داشتند، ولی با کمی ترغیب و تلاش پذیرفتند که چنین کنند. در خاتمه چهار مقاله ارسطو، کانت، نیچه و یاسپرس را به دانشجوی پنجم می‌دهم و از او می‌خواهم که دیدگاه فلسفی این چهار دانشمند را وارد مقاله خود کند و بصورت انتقادی در مقابل اندیشه خود قرار دهد و مقاله‌ای وزین بنگارد. پس از گذشت سه هفته دانشجویان مقالات پایان یافته خود را برای کسب نمره تحویل می‌دهند. من این روش را بیست و پنج سال است که در همه حوزه‌های فرهنگ شناسی، تربیت مدرس و روانشناسی مورد آزمون قرار داده ام. نتیجه این روش هر بار بگونه ای شگفت انگیز و امیدبخش بوده است.

نتیجه اینکه: چهار نفر اول بشدت تحت تأثیر چهار متفکر قرار گرفته بودند و لاجرم موفق به ترسیم نوع نگاه خود در مقاله نشدند و تراوشات ذهنی‌اشان، در واقع رنگ و بوی تفکر ارسطو، کانت، نیچه و یاسپرس را می‌داد، درحالیکه این در مورد دانشجوی پنجم کاملا متفاوت بود. او با خودباوری و اعتماد به نفس، نظریه خودش را با کاستی‌هایی که داشت، بخوبی پیاده کرد و در گام دوم در مقابل ارسطو، کانت، نیچه و یاسپرس قرار داد و کاملا در این عمل موفق بود.

در نشست ارزیابی، دانشجویانم از تجربیات خود در شش هفته گذشته و ورود خود به موضوع گفتند. چهار دانشجوی اول کاری جز تقلید و رونویسی در نگارش مقاله خود نکردند. آنها در گفتگو به این نتیجه تجربی رسیدند، که کارشان فراتر از اقتباس نرفته بود. درحالیکه دانشجوی پنجم به زبان خودش معترف شد که این تجربه جدید، نگاه او را نسبت به همه چیز تغییر داده است و او الان بهتر می‌تواند وارد دنیای تفکر فلسفی شود و نگاه خود را با نگاه دیگران درگیر کند، بدون اینکه در پیچیدگی‌های فلسفی گم شود.

به دانشجویانم در پایان گفتم که پاسخ و پیام نهایی من دو وجه دارد. یکی اینکه در زندگی علمی خودتان هرگز اهل تقلید و تعارف نباشید زیرا این عملکرد باعث جمود فکری و فروریختگی شخصیت علمی شما می‌شود. از خودمختاری فکری در هیچ زمینه‌ای کوتاه نیایید. با اعتماد به نفس و افقی گسترده به موضوع نگاه کنید تا درهای خلاقیت و شکوفایی سرچشمه‌های درونتان به روی شما باز شوند. آنها در گفتگو بخوبی به این درک رسیدند که هدف استاد در همه دروس دانشگاهی چیزی جز ایجاد زمینه‌ای معرفتی برای «خودیاریِ فکری» دانشجویان نیست و نباید باشد. استادی که این هدف را دنبال نمی‌کند، به دانشجو و شعور او جفا کرده است و اجازه نشستن روی کرسی استادی را تحت هیچ شرایطی ندارد.

درست است که فلاسفه اسلامی جملگی مسلمان بوده‌اند، ولی نباید فلسفه اسلامی را به اسلام بعنوان یک دین جهانی متصل کرد. فلاسفه غرب هم جملگی مسیحی هستند، ولی فلسفه غرب را نیز نباید به مسیحیت چسباند. کاری که غربی‌ها در مورد فلسفه غرب نمی‌کنند، ولی در مورد فلسفه اسلامی برعکس می‌گویند که فلسفه اسلامی، یعنی تفکر اسلامی که در نهایت حرفی برای گفتن ندارد و لاجرم اینکه تنها فلسفه جهانی، فلسفه غرب است. این یک پیشداوری بسیار زیانبار و ضدگفتگویی است که نباید خود را اسیر آن کنیم.

فلسفه اسلامی کلیت فلسفه غرب را در دل خود دارد و ما می‌توانیم فراتر از آن را از قلب فلسفه اسلامی استخراج کنیم. کسی که راه تقلید و اقتباس را انتخاب می‌کند، باید عکس برگردان کسی باشد که از آن تقلید می‌کند. از آنجایی که این کار ممکن نیست، باید تقلید را کنار گذاشت و بدون خودستایی و ملی گرایی ریشه‌های تاریخ تفکر خود را درونی کرد و با آنها درگیر شد و به خودیاری و استقلال فکری نسل‌های بعدی برای عبور از چالش‌ها کمک کرد.

پرسش من از جامعه عملی کشورمان این است که ما از زمان قاجار به بعد با مراکز علمی و دانشگاه‌های کشور و نسلهای جوانی که با عشق و علاقه، بویژه در چهل سال گذشته با عبور از کریدور سخت کنکور برای دانشمند شدن وارد دانشگاه‌های کشور شده‌اند، چه کرده‌ایم؟ آیا نمی‌دانید که شما مولدهای ازخودبیگانگی فرهنگی، اجتماعی و بویژه علمی فرزندان کشورمان هستید؟ آیا نمی‌دانید که حکایت ما، حکایت چهار دانشجویی است که ارسطو، کانت، نیچه و یاسپرس را به خوردشان داده‌ایم و انگیزه ایجاد هرگونه خودیاری فکری را در چرخه روح و روان آنها از همان لحظات نخستین تجربه نشستن روی نیمکت‌های دانشگاه، کشته‌ایم؟

شما دانشگاهیانی که در مغز نسل‌های پر شور و شوق ایران بذر تسلیم تمدنی در قبال فرهنگ و تفکر مغرب زمین را کاشته‌اید، باعث و بانی تنبلی فکری، خودباختگی و ازخودبیگانگی همه جانبه این نسلها هستید. شما باعث و بانی امتناع تفکری هستید که ابعاد مختلف کشور را با مخاطره روبرو کرده است. شما معماران شکاف علمی هستید که شکاف اجتماعی شدید بهمراه داشته است. شمایی که فرصت‌های مطالعاتی خود را در مورد ابن سینا، غزالی و بزرگان دیگر در آمریکا و انگلستان یا آلمان و فرانسه می‌گذرانید، هم خودتان بعدها از این کشورها سردرمی‌آورید هم ضریب زیاد دانشجویانتان که مسموم اندیشه‌های شما شده‌اند. استاد دانشگاه می‌داند و اگر نمی‌داند باید بیاموزد که دانشجویان، الزاما فلسفه غرب را ترجیح نمی‌دهند، بلکه نمره می‌خواهند و بعلت بی تجربگی و ترس از آینده، فریب پذیر هستند و وارد دام استادان بی وجدان و بی مسئولیت می‌شوند.

این «اساتید» هستند که فلسفه اسلامی را به غرب واگذار کرده‌اند و قرائت‌های آنها را از فلسفه اسلامی به فارسی برمی‌گردانند و به خورد جامعه علمی و علاقمند می‌دهند. این رفتار نادرست ما با آزادی علمی هیج ارتباطی ندارد. شما از نسل جوان سلب مسئولیت کرده‌اید و آنها را به فریبخانه برده‌اید و باید پاسخگو باشید. کدام اسلام و کدام سیستم حکومتی در ایران شما را به امتناع تفکر و ازخودگریزی علمی دعوت کرده است؟ با اعداد و ارقام به جامعه بگویید!

بسیاری از شما دانشگاهیان در ایران یا از تدریس فلسفه اسلامی گریزان هستید یا اینکه هیچ رغبت پر انرژی از خودتان برای تدریس آن نشان نمی‌دهید. بدیهی است که بسیاری از استعدادها، بَرده نگاه شمایی می‌شوند که خودتان برده علمی غرب هستید. این نونهالان علمی کشور فریب شمایی را می‌خورند که خود نیز فریب خورده‌اند. حال خودتان پاسخگو باشید که چرا فلسفه اسلامی نتوانسته است در مقایسه با فلسفه غرب با مخاطب ایرانی ارتباط بر قرار کند.

این بازی ضد تمدنی سری دراز دارد. اغلب نظریه‌هایی را که در محافل دانشگاهی کشور تبدیل به گفتمان می‌کنید، وارداتی هستند و با فرهنگ ما سنخیت چندانی ندارند. یکی از سرچشمه‌های اپیدمی کشنده امتناع تفکر از اینجا شروع می‌شود که ما «دانشگاهیان» اغلب نظریات خود را با تکیه بر اهرم‌های علمی و نیمه علمی دانشمندان مغرب زمین ایراد می‌کنیم.

بیان من این نیست که از کشورهای دیگر روی برگردانیم و به پیله ملی گرایی برویم. حرف من این است که خودمان را ذلیل، عقیم و ناتوان در مقابل جهانیان نپنداریم و جایگاه خود را با اتکا به پتانسیل‌های موجود در کشور پیدا کنیم.

دانشگاهیان باید این را بدانند و روی آن حساس باشند که رخت بر بستن اندیشه ورزی از یک جامعه و شیوع اجاره نشینی فکری، ازخودبیگانگی فرهنگی، تاریخی و علمی بهمراه خواهد داشت. دانشمندان کشور بخوبی می‌دانند و اگر نمی‌دانند باید بیاموزند که نیاکان علمی ما مثل ابونصر فارابی، ابن سینا، خوارزمی و بیرونی و بسیاری اندیشمندان دیگر از بنیانگذاران سیستم‌های فکری عظیم بوده اند و ما باید راه آنها را با نگاهی انتقادی می‌رفتیم و نرفتیم. هنوز هم دیر نشده است.

نظام علمی و حتی سیاسی ما باید برای برون رفت از این وضعیت مرگبار علمی کلیت خود را مورد آسیب شناسی سیستمی قرار دهد. نظام دانشگاهی ما نیاز به یک چرخش گفتمانی در همه زمینه‌ها دارد. با آسیب شناسی سیستمی می‌توانیم به تعریف راه‌های مدون برون رفت از پرتگاه‌های امتناع تفکر برسیم و جامعه علمی کشور را از این باتلاق به خودتحمیل کرده برهانیم. ما در مقابل نسل‌های آینده مسئولیم.
 

برچسب‌ها

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 22
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بلباسی ۱۰:۲۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    پرفسور نکات خیلی خوبی رو بیان کردند. به نظر من بزرگترین مشکل در فلسفه اسلامی، کوچک انگاری فلسفه اسلامی و متفکران مسلمان است و همچنین باشکوه و غنی دانستن و کامل دانستن فلسفه غرب است که نتیجه آن گدایی دائم از فلسفه غرب است که منجر به اجاره نشینی فکری و فرهنگی خواهد شد. ما باید به مواریث فکری و فرهنگی خود رجوع کنیم و از آنها بهره مند شویم و جلوی این ازخودبیگانگی فرهنگی بایستیم ...
  • مجتبوی ۱۲:۳۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    با سلام و احترام نکات بسیار کلیدی و ژرفی مطرح شد من و مای دانشجو پژوهشگر و یا استاد مدل و الگویی اسلامی برای خود نیافریدیم هرچه می گوییم و مینویسیم تقلید از ساختارهای تاریخ گذشته ی غرب است غربی که نمی شناسیم باید با تاسف گفت حتی اگر از غربزدگی هم سخن به میان می آید تعریف درستی از آن شکل نگرفته و عملا ما یک غربزدگی مواجه هستیم که مرتبط با غرب امروز نیست. علاوه بر تنبلی و سستی و انبوه داده های علمی اخذ شده از منابع ترجمه یافته ی سخیف، هیچ اراده ای در جامعه ی علمی ما برای تحول در اندیشه و بازیابی میراث فکری اسلامی و فرهنگی وجود ندارد. جامعه ی فرهنگی ما یا در فقر اندیشه به سر می‌برد یا سر در ثریای تعاریف کاذب موهوم قهقرایی دارد باید فرهیختگای مستعد جوان را دریابیم.
  • گلنوش راوندی ۱۳:۴۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    درود بر طرز تفکر استاد یوسفی واقعا با خواندن این متن هم آگاه شدم هم بسیار افسوس خوردم،اینکه استادان راه نادرستی را پیش گرفته اند و دانشجو را خودباخته بار میاوردند خصوصا در زمینه علوم انسانی،کاش استادان بیشتری همچون استاد یوسفی ،اینگونه دغدغه مند باشند تا دانشجویان ایرانی ،دانشمندان متفکر شوند نه طوطی مقلد غرب
  • نیاز ۱۴:۱۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    جناب آقای پروفسور یوسفی یکی از بزرگترین دلایل بدبختی ما ملت را برشمرده است. مسئولین باید اساتید خراب و غربگدا را اخراج کنند
  • پرفسور جعفری ۱۵:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    خواندن این متن استاد یوسفی وچود مرا برانگیخت،من در ۲۰ سال تجربه دانشگاهی چنین متنی را با این صراحت لهجه این چنینی ندیدم ،از پرفسور یوسفی سپاسگزارم و امیدوارم که تفکر ایشان در کشور عزیزمان ایران گوش شنوا پیدا کند .بهترین کار این است که یک همایش بزرگ در کشور برگزار کنیم اضلاع پرفسور یوسفی را مورد بررسی قرار دهیم ونتیجه آن را در دانشگاه ها پیاده کنیم پرفسور جعفری از انگلستان
  • سایه ۱۸:۲۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    بسیار سپاس‌گزارم از این جستار چقدر عالی می‌شود که در زمینه سایر رشته‌های علوم انسانی نیز چنین مباحثی مطرح شود مثلا تست‌های روان‌شناسی که در ایران گرفته می‌شود آیا برای سرزمین ما و برای نوع زندگی نا زراحی شده که بر اساس آنها شخصیت ما ایرانی‌ها ارزیابی می‌شود؟
  • فاطمه ۱۹:۲۵ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    یادداشت پرمحتوایی بود. در واقع جناب پروفسور یوسفی هم تعریفی از فلسفه اسلامی ارائه داده اند هم آسیب شناسی آموزش فلسفه در ایران از لحاظ محتوایی و نوع نگرش به فلسفه اسلامی در ایران را بیان نموده اند. اگر الفبای درس فلسفه صحیح آموزش داده شود و روی آموختن روش صحیح تأکید شود به نتایج خوبی در این زمینه خواهیم رسید البته در صورت حضور تفکر، موضوعی که همواره پروفسور یوسفی و برخی دلسوزان عرصه دانش بر آن تأکید دارند. آموزش تفکر از همان ابتدای دوران تحصیل در مدارس باید صورت پذیرد تا در دوران دانشگاه صاحب جمود فکری نباشیم.
  • kamran ۲۳:۴۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۱۹
    از حرفهای امیدبخش پروفسور یوسفی انرژی گرفتم و امیدوارم که از این دانشمند بیشتر بخوانم. الان روی پیجشان دیدم که پروفسور رواندرمانگر اعتیاد هستند. از ایشان خواهش می کنم که در مورد اعتیاد و دلایل بروز آن بنویسند. ممنون میشم.
  • دانشجوی تربیت مدرس ۰۱:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
    من دانشجویی هستم که با یک رتبه خوب و با استعداد و انگیزه بالا در یکی از بهترین دانشگاه های ایران درس خواندم. در ابتدا با انرژی بالا و کنجکاوی وارد دانشگاه شدم اما خروجی دانشگاه چیزی نبود که انتظار داشتم. این مطالب پرفسور یوسفی انگار تجربه زیسته من در دانشگاه بود. اساتیدی که انگار معلم کتاب های درسی کشورهای اروپایی بودند و چنان جذب و شیفته غرب و تفکر غربی بودند که روح تفکر و تولید فکر ایرانی را در من کشتند مگر ما فرزندان ابن سینا، فارابی، خواجه نصیر و ملاصدرا و ... نیستیم؟ آیا ژن ما کیفیت خود را از دست داده و دیگر نمی توانیم اندیشمندان و متفکران بزرگی داشته باشیم؟ من چنین فکر نمیکنم زیرا همان طور که پرفسور یوسفی اشاره داشتند علت را در ازخودبیگانگی فرهنگی و غربگدایی می دانم. طبق نظر پرفسور نظام آموزشی ما یک نظام آموزشی ازخودگریز است که توسط اساتید غربگرای غرب ندیده مدام در حال بازتولید است. من پس از پایان تحصیل در دانشگاه اکنون احساس غریبی و سرخوردگی دارم. اگر دروغ نگویم دوست دارم از ایران خارج شوم اما یادداشت این استاد ایرانی و متفکر در من زلزله ای ایجاد کرد و به من امید تازه ای داد تا بمانم و در مسیر درستی گام بردارم. ما باید فرهنگ گریزی را در ایران به پایان برسانیم و تحول و انقلاب در برخی مراکز تاثیرگذار در بازتولید تفکر غربی مانند سازمان سمت ایجاد کنیم. به امید رهایی ایران از سیستم آموزشی و اساتید غرب زده و اجاره نشین فکری ...
  • مهدی ۰۱:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
    سلام و عرض ادب خدمت پروفسور یوسفی کشور به تحول در نظام آموزشی شدیدا نیازمند هست و اجرای این تحول با برنامه ریزی درست امری واجب. ممنون از صحبت های زیباتون استاد یوسفی 🌹🌹
  • ۲۰:۰۷ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۰
    استاد خودش در غرب درس خوانده و تدریس می کند و از تنعمات غرب بهره می برد و حتی پاپیون هم می زند و از غربگرایی و غربگدایی ایرانیان می نالد و استادان داخل را محکوم می کند.اگر استاد خودش به ایران می آمد غربگرا یا غربگدا تر ....
    • ۰۲:۱۸ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۳
      جناب آقای ناشناس ،من اگر جای شما بودم در مورد شخصیت پرفسور یوسفی تحقیق میکردم ،و دست به قضاوت نمیزدم ،ایشان ۳۰ سال است که در آلمان برای معرفی جمهوری اسلامی ایران مبارزه میکند .من نمی‌دانم که شما به زبان آلمانی تسلط دارید یا نه .یک بررسی کوتاه وحتی غیر کارشناسانه نشان میدهد که پرفسور یوسفی اولین کسی است که در آلمان دست به دفاع از برنامه صلح آمیز هسته ایی ایران زد. ودر این مسیر جان خود را بارها به خطر انداخت .یکی از دلایل اینکه پرفسور یوسفی به ایران بر نمیگردد این است که با سخنرانی های متعدد جامعه المانی زبان را برای شناخت بهتر ایران به کشورمان دعوت کند و در این کار بسیار موفق بوده است .ای کاش شما در سر کلاسهای درس ایشان حاضر میشدید و با چشمانتان می‌دیدید و با گوشهایتان میشنویدید که ایشان تاریخ ۷۰۰۰ هزار ساله ایران با زبانی عاشقانه برای مخاطب المانی زبان ترسیم مینماید .هر بار که من از ایشان خواستم که به ایران برگردد و در ایران تدریس کند ایشان به من گفت جایگاه من همین جایی هست ایستاده ام و زبان مرز و بومم هستم .حالا اگر شما فکر می‌کنید که این استاد برجسته ایرانی یک غرب گرا یا غرب گداست در مورد آن فکر خواهم کرد ما افغان ها استاد را بسیار دوست میداریم .برایتان روزهای خوبی را در کشور عزیزمان ارزو میکنم .دکتر رضا نجیب از افغانستان
    • فهیمه ۱۹:۱۰ - ۱۳۹۹/۰۶/۰۷
      نه اصلا اینطور نیست نباید یک طرفه قضاوت کرد. چگونه با قطعیت درباره ایشان اظهار نظر می کنید ؟ در صورتی می توانید با قطعیت نظر بدهید که ایشان را دقیق شناخته باشید.
  • باران ۱۹:۰۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
    ازصمیم قلب به دانشمند بزرگ وارزشمندایرانی جناب آقای پروفسور حمیدرضا یوسفی استاد روانشناسی، فرهنگ شناسی و فلسفه میان‌فرهنگی دانشگاه پتسدام آلمان:افتخار کنیم ای کاش درایران بودین!!!
  • كريم ۲۲:۲۰ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۷
    رفتار طيفى از اساتيد دانشگاههاى كشورمان ،كه غرب رامهد تمدن و تفكر ميدانند عوامل بدبختى تمدنى،فرهنگى و اجتماعى ايران هستند!
  • فرشید ۱۹:۳۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۸
    یادداشت آقای یوسفی خیلی دردآورد است، اساتید دانشگاههای کشورمان نیاز به یک رویکرد جدید برای برونرفت کشور از. این بدبختی غرهنگی دارد. من از پروفسور یوسفی خواهش می کنم که برای یک ترم در. دانشگاه تربیت مدرس آسیب شناسی برای کل دانشگاه تدریس کنند. من الان آلمان هستم و پر دانشگاه تربیت مدرس فلسفه می خوانم، بخاطر بیماری لاعلاج خواهرم مدت کوتاهی در آلمان هستم و دنبال پروفسور هم خواهم گشت. لطفا به ایشان بگید که در مورد کشورمان زیاد بنویسند. من در واژه های پروفسور عشق عجیبی به کشورمان و ایرانیان احساس می کنم. پروفسور رویتان گلباران
    • ۰۰:۲۹ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
      سه-چهارماه است پروازی نیست و آلمان دارندگان پاسپورت آیرانی را راه نمی دهد.چه طور به آنجا رفته اید دوست عزیز؟علی ایحال البته اگر بخواهید برگردید لطفا با پروفسور تماس بگیرید، چون ایشان به ایرانگراها کمک می کند اما به غربگداها یاری نمی رساند.با سپاس از ایشان
  • Benyamin ۰۴:۵۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
    با عرض سلام و احترام خدمت استاد بزرگوار پرفسور یوسفی عزیز بسیار متن پر بار و نقطه نظرات ایشان در خصوص نحوه ایجاد خودباوری فکری جای تامل و تفکر عمیق دارد به عقیده بنده استقلال تفکرات فردی باید از پایه و به مرور در مقاطع تحصیلی پایینتر از دانشگاه و یا حتی در خانواده ها به صورت جدی به افراد آموزش داده شود تا افراد پیرو هر الگوهای فکری غلط یا درست تسلیم سلیقه گرایی نشوند و یا کپی برداری و تکیه به هر جایی غیر از تفکر ورزیده و پرورش یافته خود نداشته باشند عدم اصلاح این امر مسبب عدم پذیرش خود و روی آوردن به صورت دیوانه وار به هر چه غیر خود باشد را در کشور باعث شده است مسئله ای که سالهاست در جامعه ایران اپیدمی شده و متاسفانه در جمع معلمان، دبیران ، مدرسان و اساتید محترم دانشگاه نیز به چشم میخورد، مرغ همسایه را غاز پنداشتن است، که به خود کوچک بینی داخلی و ترویج حتی گاهاً خطا از غربیان بعنوان یک عادت در جامعه مشهود است و چه زیباست که استاد گرامی پرفسور یوسفی عزیز بسیار دلسوزانه به موشکافی و ارائه راهکار و تجارب خود میپردازند از صمیم قلب از ایشان سپاسگزارم
  • مهتا گلپايي ۱۰:۲۳ - ۱۳۹۹/۰۳/۲۹
    بسيار صحبت هاي شما اميد بخش و زيبا بود و اميدوارم انسانهايي مثل شما در دنيا بيشتر باشن تا ما بتوانيم از بياناتشون لذت ببريم . 🌸🌸🌸🌸🌸و اميدوارم روزي برسد كه دانشجوهاي شما همچون شما استاداني فرهيخته بشوند .
  • fatima ۰۹:۴۶ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۰
    به نظر می رسد یکی از دلایل عدم ارتباط مخاطب ایرانی با فلسفه اسلامی ریشه در غریبه گرایی و غرب گرایی ایرانیان به ویژه قشر روشنفکر دارد. اگر دقت کرده باشید راجع به هر امری که پایه ی علم غربی، الگوی غربی و بیشتر نام غربی داشته باشد میزان پذیرش و پیروی ایرانیان بیشتر می شود در صورتی که اگر گفته شود این امر به استناد روایت اسلامی، فلسفه اسلامی یا نام اسلامی دارد به سرعت تغییر جهت می دهند. یکی از راه های برون رفت از این معضل، تغییر در سیستم آموزش و پرورش و نیز دانشگاه است. آموزش باید بر مبنای تفکر باشد. سبستم نمره دهی متکی بر حافظه و تقلید پاسخ گوی توسعه فکری و فرهنگی نیست.
  • میثم ۱۶:۱۲ - ۱۳۹۹/۰۳/۳۱
    با عرض سلام و احترام با توجه به فرمایشات استاد بزرگوار به نظر بنده علم فلسفه نیاز به عقل کامل فهم کامل و شعور کامل و احاطه کلی برهمه جریانات و افکار و اندیشه ها و از همه مهمتر کسی میتواند نظر دقیقتر وبدون نقص ارائه دهد که محیط بر علوم باشد وبه وحی وعلم الهی متصل باشد . ویا خود را به عقل کامل و انسان کامل وصل نماید. با توجه به گذشت قرنها هنوز فلسفه غرب و شرق به جمع بندی کلی نرسیده است چون عقول ناقصی نظرات را ارائه میدهند . آیا زمان آن نرسیده در مقابل شخصیت هایی که تمام صفتهای کامل الهی را دارند و وجود مبارکشان به وحی الهی وعلم لدنی متصل هستند سرتعظیم و کرنش فروآوریم و در مکتب بی نقص آنان کسب علم نماییم . وکسی این صفات الهی را ندارد جز انوار مقدس معصومین علیهم السلام با سپاس فراوان .
  • ۱۲:۴۳ - ۱۳۹۹/۰۴/۰۱
    دوستان محترم لطفا توجه بفرمایید که اندیشه مرز ندارد و غربی و شرقی و ایرانی و خارجی ندارد.خود همین استاد محترم در دانشگاه غربی دارد از اندیشه شرقی حرف می زند و این از رموز پیشرفت غربی هاست که فکرهای مختلف را می گیرند.بنابراین من با نظر این استاد که نمی دانم تخصصشان در کدام قسمت فلسفه اسلامی است و استادانشان در ایران کی ها بوده اند موافق نیستم و فرهنگی را موفق می دانم که از فرهنگ های دیگر اخذ می کند و فرهنگ ایران قدیم از عرب و ترک و یونان و هند و مصر و غیره ویژگی های را گرفت و دلیل موفقیتش هم همین بود.اما ناسیونالیسم مذهبی یا ملیتی پنجره ها را برای تنفس می بندد.آقای دکتر یوسفی به دام بازگشت به خود نیافتید.وقتی طباطبایی و دینانی و امثال آن ها از فرهنگ دیگران استقبال می کنند و کربن فرانسوی به دنبال فلسفه ایران به ایران می آید چرا باید تنگ نظرانه با فرهنگ دیگران روبرو شویم؟

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها