اما راز این محبوبیت و رمز آن مقبولیت و سّر این کارنامه کامیاب و مفتاح این معمای دیریاب را در کجا باید جُست؟ حریفان، از حکومت او بر دلها میگویند و رقیبان کلید حاکمیت او را بر جانها میجویند. با کدام منطق و برهان میتوان دلیل این تجلیل بیپایان را از شجریان توسط مردم ایران تحلیل کرد؟ این توفیق چگونه رفیق او شده بود و این مُهره مار چهسان در این روزگار نصیب او گشته بود که در فراقش پیر و جوان به درد گریستند و خویش و بیگانه در برابر عظمتش سر تعظیم فرود آوردند.
فارغ از مردهریگ گرانبهای آن استاد استادان و صرفنظر از میراث گرانسنگ موسیقایی او که تا جاودان زنده و پاینده خواهد ماند، شجریان را فضایلی بود که بر هنرش افزود. این قِران سَعدِین که دور است در ادوار آینده تکرار شود و در یَلی همچون او پدیدار گردد از خسرو آواز ایران اسطورهای ساخت در لباس واقعیت و حقیقت. به دیگر سخن، استاد محمدرضا شجریان هنرمندی بود که ظرایف و لطایف فنی کارنامهاش در بوته نقد صرّافان معنا باید آزموده شود؛ اما روی دیگر سکّه زرین حیات او، هنرهایی است نه از جنس صدا و نوا بلکه از سنخ وفا و صفا.
بیهوده نیست که او را بیهیچ شک و ریبت میتوان بر قلّه عزّت و مقبولیت نشاند و نامدارترین چهره آواز و موسیقی تمام ادوار تاریخ پارسی زبانان خواند. بیسببی نیست که شجریان با فاصلهای پرناشدنی گوی سبقت از همگنان ربوده و در دلهای ایرانیان اجلال نزول کردهاست. فهرست این اسباب و علل، بسیار است و شمارش آنها از مجالِ این مقال بیرون؛ ازین رو تنها به شمّهای از آنها بسنده کرده و شرح این اجمال را به فرصت و حالی دیگر احاله میکنم.
عشق: شجریان به معنای اتمّ کلمه عاشق بود؛ عاشق زیباییها از هر صنف که بودهباشد اما عشق او به کاری که در پیش گرفته بود برترین و والاترین حسّ زندگیش بود. او عاشق دلخسته موسیقی و آواز بود و تا آخر نیز بر سر پیمانش با حضرت معشوق ماند. گاه برای وصال بدان از جادههای پرپیچ و خم گذر کرده و برای نیوشیدن نوایی ناشنوده کوه و دشت و دمن را پشت سر مینهاد و رنج بسیار میکشید تا یک ملودی و نغمه محلی را با گوش تن و جان بشنود. این قبیل کارها تنها از یک عاشق بر میآید و بس.
شوقِ آموختن: استاد شجریان عشق به موسیقی را با عقلانیت در آمیخته بود. علاوه بر آنکه به صدا عشقی جِبلّی میورزید، شوقی غیرقابل وصف برای آموختنِ زیر و بم فنی و علمی آن داشت. کمتر موزیسینی میشناسیم که در تمام طول زندگی خود، بهویژه پس از به شهرت رسیدن و اسطوره شدن، در باد موفقیتهای پیشین نخوابیده روند آموختن را ادامه دهد. شجریان دستکم در سه دهه آخر زندگی زمینی خود از چنان اعتباری برخوردار بود که اگر باقی حیات خود را آسوده و راحت به بازخوانی آثار گذشتهاش میگذراند کسی سرزنشش نمیکرد؛ اما او با افقهای بازِ موسیقی، نسبت داشت و همواره در حال تجربه کردن و یادگرفتن و نو شدن بود. حتی آنگاه که دریافت سازهای معمول ایرانی در برخی موارد توان اجرای ایدههای تازه یافتهاش را ندارند خود، دست به کارِ ساختن آلات موسیقی شد.
هدفمندی: از اختصاصات کمنظیر خسرو آواز ایران هدفمندی او در زندگی هنریاش بود. او میدانست که از آواز و موسیقی ایرانی چه میخواهد و موسیقی و آواز ایرانی نیز در مقابل از او چه چشمداشتی دارد. شجریان رسالتی برای خود تعریف کردهبود که بیشباهت به فردوسی نمینمود. همانگونه که حکیم توس، کارویژهای بسی بالاتر از شعر و شاعری برای خود برگزیدهبود و میخواست ناجی زبان پارسی باشد شجریان نیز غایت قُصوای نجات موسیقی اصیل ایرانی را برای خود هدفگذاری کردهبود. بیگمان تاریخ نیز همان قضاوتی را درباره نسبت شجریان با هنر آواز ایرانی خواهد کرد که درباره فردوسی و نسبت او با زبان پارسی کرده است.
خلاقیّت: مفهوم دقیق هنرمندی عبارت است از آفرینشگری؛ ازین جهت است که هنرمندان تجلیِ اسم «خالق» خداوند هستند. بسیاری از هنروران در تمامی عمر حرفهای خویش بر سر سفره پیشینیان نشسته از روزی آنها ارتزاق میکنند که البته این خود نیز مستلزم قابلیتی است؛ اما شجریان علاوه بر استفاده از میراث پیشینیان بر آن گنج شایگان گوهرهای فراوان افزود. به دیگر سخن، آن خسروخوبان با بهرهگیری از نیروی خدادادی خلاقیت و استفاده ازهاضمه فکری و عاطفی قوی خویش تنها به تکرار و یا حتی احیاء و بسط و توسعه مردهریگ گذشتگان بسنده نکرد و با آفریدن آثاری ناب و بینظیر مُهر خود را بر دفتر تاریخ هنر آواز ایران زد تا آنجا که میتوان تاریخ این هنر را به دو دوره متمایز قبل و بعد از شجریان تقسیم کرد.
استمرار: از دیگر ویژگیهای متمایز استاد، پایداری و استمرار در کار بود. او را بهحق، مجاهدی نستوه در معرکه موسیقی آوازی ایران میتوان تلقّیکرد. همه میدانیم که مهمترین خصیصه جامعه ایران به تعبیر دکتر کاتوزیان کوتاه مدت و کلنگی بودن آن است. در این دیار هیچنگاه و برنامه درازمدتی بخت و اقبالِ به بار نشستن ندارد همه ارکان و شئون این مُلک و ملت دچار روزمرّگی است و هیچکس به فرداهای دور نمیاندیشد و هیچ امری بیش از چندصباحی نمیپاید یک نشریه، کانون، مؤسسه، طرح و برنامه در این کشور نمیتوان یافت که عمری فیالمثل پنجاه یا صد ساله داشته باشد. اما استاد شجریان شش دهه با ایستادگی مثالزدنی، بر کاروبار خود پای فشرد و علیالدوام نه تنها مسیر خود را ادامهداد بلکه برای آیندگان نیز زمینهای فراهم کرد تا راه او را ادامه دهند.
دوراندیشی: استاد محمدرضا شجریان هنرمندی بسیار آیندهنگر بود. اگر به دیده تحقیق در داستان زیست هنری او نظر بیافکنیم درخواهیم یافت که او از قدرت آینده پژوهی و بصیرت دوراندیشی در عرصه هنر و رابطه آن با تحولات پیش رو، بهرمند بود. مطالعه مسیری که او برای فعالیت هنری خود درپیش گرفته بود حاکی از آن است که تمامی برنامههای او بر درکی عمیق از آتیه و اقتضائات آن مبتنی بود. این امر هم در خلاقیت هنری هم در توجه به امور فنی و هم در شاگردپروری و آموزش زنان و مردان مستعد، ظهور و بروز یافتهاست. در اینباب آیندگان بیش از ما سخن خواهند گفت!
زمانشناسی: به گمان من تاریخ تحولات سیاسی، اجتماعی پنجاه سال اخیر ایران را بر اساس روند فعالیتهای هنری زندهیاد شجریان میتوان تدوین نمود. شجریان ریتم هنر اصیل خود را با نبض زمان و زمانه و زمینه کوک و تنظیم کرده بود. شاهکار وی نه تنها ارائه آثار با کیفیت بلکه هماهنگی آن آثار با روح روزگاری بود که در آن میزیست. آلبومهای شجریان هریک گزارشی است از وجدان عمومی جامعه ایرانی در دوره خود. شجریان از این نظر با لسانالغیب حافظ شیرازی قابل قیاس است؛ اگر امروزه پس از قرنها هنگام تفأل به دیوان حافظ حرف دل خود را در آن مییابیم به همین قیاس نیز از پس دههها در هر آلبوم شجریان اسرار مگوی درون خود را بازمییابیم. این نیست مگر درسایه زمانشناسی و اغتنام فرصتهایی که در طول زندگی آن استاد بیبدیل رخ داده و فراهم آمدهاست؛ در حالیکه دیگران این از این فراست و کیاست بیبهره بودهاند. کدام ایرانی است که با گوش دادن به آلبوم بیداد یا زمستان است یا تک آوازهایی همچون سپیده(ایران ای سرای امید) و زبان آتش (تفنگت را زمین بگذار) وضع و وضعیت دورههای مختلف زندگی خود و کشورش را در آن نیابد؟ آری اینچنین میناگریها کار اوست!
گزینشهای درست: اغلب شخصیتهای برجسته در تمام جوامع انسانی در طول زندگی خود هم در حوزه شخصی و هم در حیطه حرفهای با فرازونشیبها و شکست و پیروزیها و بهویژه تصمیمهای سخت روبرو بودهاند و کمتر کسی از میان ایشان به سلامت از این گریوههای دشوار عبور کرده و حداقل یک بار دچار خطا و اشتباه در گزینش و انتخاب نشدهاست. استاد شجریان نیز از این قاعده بر کنار نبودهاند؛ اما سرگذشت افتخارآمیزشان نشان از آن دارد که همواره بهترین تصمیمها را گرفته و درستترین انتخابها را کردهاند و برخلاف بسیاری از هم کسوتانشان، اندیشیده قدم برداشته و خردمندانه کار کردهاند برای نمونه به گزینش همکارانشان در ادوار مختلف میتوان اشاره کرد که دوست و دشمن قائلند که به لحاظ حرفهای بهترین انتخاب ممکن بوده است؛ ترکیب شادروانان محمدرضا لطفی و پرویز مشکاتیان یا گروه استادان درخشانی، کلهر و همایون عزیز. کافی بود استاد انتخاب دیگری میکردند تا سرنوشت هنریشان طور دیگری رقم بخورد. همچنین است گزینشهای حیرتآور او از دواوین شعرای پارسیگو که به اجمال از آن سخن خواهم گفت. از سوی دیگر با وجود اینکه ایشان در دورهای مملوّ از تلاطمات و تغیّرات زندگیکردند هیچیک از این تقلّب احوال بیشمار نتوانست پای ایشان را بلغزاند و حاشیهای ناخواسته برایشان درست کند؛ چراکه عقلانیت در عمل و حتی بیعملی سرلوحه کارشان بودهاست؛ بهخوبی میدانستند کجا باید دستیازند و چه وقت باید دست بکشند از این نظر استاد شجریان به لوح سفیدی میمانند که لکه سیاهی بر آن نمیتوان یافت.
به قول حافظ: کِرا رسد که کند عیب دامن پاکت/ که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی!
تسلط بر فرهنگ و ادب ایرانی: سیاوشِ آواز ایران، وجه تمایزی اساسی با اَقران خود داشت و آن سیطره شگفتانگیزش بر متون ادب سنّتی و حتی معاصر ایران بود؛ علیالخصوص شعر صوفیانه و عاشقانه پارسی. حاصل جمع گزینش اشعار و انتخاب دستگاههای مختلف و ردیفهای آوازی متنوع برای اجرا در دورههای متفاوت تاریخی به علاوه لحن مناسب و ادای صحیح کلمات و جملات اشعار خود فینفسه به یک سمفونی و ارکستری کامل میمانست که در نهایت فخامت بود؛ اینجاست که باید از زبان سعدی گفت: «حد همین است سخندانی و زیبایی را»! نوع گزینشهای او از میان هزاران منظومه پارسی نهایت تسلط او را به لحاظ محتوایی و زیباییشناختی بر ادبیات ایرانی نشان میدهد. به جرأت و قاطعیت تمام میتوان مدعی شد که استاد شجریان در تمام طول دوران حرفهای خود حتی یک بیت ضعیف برای اجرا انتخاب نکرد و غالب اشعار منتخب او نیز در تناسب و تلائم تامّ و تمام با روح زمانه بود از حق نمیتوان گذشت که آلبومهای استادشجریان و اشعار آوازها و تصنیفهایشان تنها منفذ و منبع آشنایی با زبان فاخر فارسی و ادبیات بلندپایه آن برای بسیاری از مخاطبانشان در ایران و سایر نقاط جهان بود. چند نسل از پارسی زبانان انس و الفت خود را با خیام و باباطاهر و عطار و سعدی و مولانا و حافظ و اخوان و نیما، مدیون این نابغه نادره تاریخ هنر ایرانی بودند و هستند.
آشنایی با قرآن: از دیگر وجوه عظمت استاد شجریان آشنایی عمیق و دیرپای وی با موسیقی قرآن و حتی نواها و الحان عربی است. برکسی پوشیده نیست که نقطه عزیمت استاد تلاوت قرآن و انس با زبان موزون این کتاب آسمانی بود. ثمره ممارست و مداومت او در قرائت و تجوید و ترتیل در سالیان کودکی و نوجوانی «رَبَّنایی» شد که قاریان و مؤذنان عرب را نیز به شگفتی واداشت؛ نیایشی ربّانی که هرگز تکرار نخواهد شد و جزو میراث ملفوظ بشری باید در یونسکو ثبت شود به رغم آنانکه از سر لجاج و کینه و حسد ملتی را از شنیدن آن محروم ساختند.
ذوفنونی: آنچه خوبان هنرمند همه دارند استاد شجریان به تنهایی داشت. به معنای واقعی کلمه از هر انگشت او صدهنر میبارید کدام آوازخوان را در این مرزبوم سراغ دارید که هم قاری قرآن باشد و هم موسیقیدان؛ هم آشپزی کند و هم گلکاری؛ هم خط بنویسد و هم نجاری کند؛ هم نقاشی بلد باشد و هم ساز بسازد؛ هم دارای ذوق ادبی باشد و هم شمّ سیاسی؛ و از هم بالاتر هم پسر سایه باشد و هم پدر همایون؟!
بیاعتنایی به قدرت و ثروت: دو دسته از برجستگان در تاریخ بشریت هستند که بیش از دیگران مستعد آلودگی به آلایش قدرت و ثروت میباشند؛ دانشمندان و هنروران. این نوع از تباهی و فسادِ گاه نامحسوس معمولا گریبان بسیاری را در ادوار مختلف گرفته و بر زمینشان زدهاست. تا آنجا که ما میدانیم شادروان شجریان نه دامن درویشی به لوث قدرت ملوّث نمود و نه آبروی زهد و قناعت با دلبستگی به حُطام دنیا برد. شاید همین خَلیقه آزادگی او بود که باعث شد در بزنگاههای خطیر که پای پیلان نیز بلغزد در موقف درست و جایگاه صحیح تاریخ ایستاد و نامش را در دفتر جاودانگان به ثبت رساند. آنانکه در لحظات مِهآلود تاریخی بصیرت تشخیص سره را از ناسره از دست میدهند همانان هستند که از وسوسه زر و زور نرهیدهاند. شجریان در تمام برهههای حیات شرافتمندانه خویش بارها ثابت کرد که در راه حق و حقیقت حاضر است از همه چیز خود بگذرد و دست رد به سینه ارباب قدرت و ثروت بزند و در مسیر قاطبه ملت گام بردارد.
بیشک اینها همه که مشتی از خروار است و جرعهای از دریای فضایل محمدرضا شجریان، به معنای کمالِ مطلقِ او نیست؛ شجریان کاملا انسان بود نه انسان کامل. او نیز مثل هر بشر دیگر، نقایصی داشت. اما دریغ و افسوس که کینهورزان عنود و خناسان حسود چه در حیات و چه پس از وفات ایشان، به جای نقد هنر او، زبان شناعت به ایراد تهمت گشودند و به جای افتخار و نازش به ظهور چنین بزرگمردی در این سرزمین تیغ کین به روی او کشیدند و حتی بر پیکر رنجور وی نیز رحم نکردند. اما به رغم همه بیمهریها، شجریان بر جان و دل مردم ایران و بلکه جهان خوش نشسته است و همچون آفتاب بر آفاق نور میافشاند و تا ابد نیز خواهد افشاند. با وجود نامردمیهای فراوان هنرناشناسان، تاز مانی که زبان و فرهنگ ایران زندهاست نام زیبای شجریان نیز بر قله آن خواهد ماند.
در حشمت سلیمان هر کس که شک نماید
بر عقل و دانش او خندند مرغ و ماهی
نظر شما