سه‌شنبه ۷ اردیبهشت ۱۴۰۰ - ۰۸:۳۴
انگاره‌ای از حیات لودویگ ویتگنشتاین

ویتنگنشتاین آنچنان روزهای خوشی را تجربه نکرد. حیاتش آکنده بود از شکنجه‌های روحی. به‌عنوان یک روشنفکر قادر نبود با دیگر هم‌قطارانش ارتباط برقرار کند. او همچنین نتوانست از ثروتی که پس از مرگ پدر به او رسید بهره ببرد و در عین حال به‌عنوان یک آکادمیسین، هرگونه فعالیت دانشگاهی را مایه تحقیر می‌دانست.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، ترجمه کامران برادران: روز گذشته، 26 آوریل، سالروز تولید لودویگ ویتگنشتاین بود، فیلسوفی که به‌سختی بتوان گفت اگر نبود چه بر فلسفه، چه تحلیل و چه اندیشه در مقام عام، می‌آمد. آنچه در پی می‌آید، یادداشتی از «آلیستر مک‌فارلن»، از چهره‌های تاثیرگذار دانشگاهی در بریتانیا که به بهانه تولد این فیلسوف نوشته شده است: 

زمانی که لودویگ ویتگنشتاین در سال 1929 متقاعد شد که به کمبریج بازگردد، عملا نه آهی در بساط داشت و نه مدرکی. برتراند راسل متوجه شد که وضعیت پیشین ویتگنشتاین به‌عنوان دانشجوی کارشناسی ارشد در کالج ترینیتی این امکان را به او می‌دهد که برای رشته دکترا اقدام کند. جی.ای. مورد هم پیشنهاد کرد که ویتگنشتاین کتاب «‌رساله منطقی-فلسفی» را به‌عنوان تز دکترای خود ارائه کند. جلسه دفاع بدل به افسانه شده است. پس از ارائه، ویتگنشتاین دستی بر شانه دو داور رساله (راسل، فیلسوف پرآوازه و مور) زد و گفت: «نگران نباشید. می‌دانم که هیچ‌وقت ازش سر درنمی‌آورید.»گزارش مور به‌شکلی استادانه مختصر بود: «این کار را برآمده از نبوغ می‌دانم و حتی اگر چنین نباشد، بسیار بالاتر از استانداردهای لازم برای مدرک دکترا است.» نسل‌های آینده نگاه روشن‌تری داشتند. اکنون رساله منطقی‌-فلسفی به‌عنوان یک شاهکار شناخته می‌شود. در حقیقت، با ادامه رشد دانشجوی پیشین، راسل نگران شد که چه‌بسا شهرت خودش تحت تاثیر قرار بگیرد.

ویتگنشتاین از این جهت منحصر به فرد است که دو فلسفه متفاوت و بسیار تاثیرگذار را ارائه کرد. هر کدام از این اندیشه‌ها تاثیری تعیین‌کننده بر دو نسل از فیلسوفان پس از خود داشت. تراکتاتس یگانه کتابی است که در زمان حیات ویتگنشتاین منتشر شد. کار بعدی و کاملا متفاوت او، پس از مرگش تحت عنوان «پژوهش‌های فلسفی» (1953) منتشر شد. این دو کتاب که با فاصله بیش از سی سال از یکدیگر منتشر شدند، تاثیری بسزا در پیشرفت فلسفه مدرن داشتند. از ویتگنشتاین در زمان حیات تنها 25 هزار ملمه منتشر شد، اما سه میلیون واژه که در آن دورا نبهشان توجهی نشد، صنعت فلسفی کوچکی را برای خود حفظ کردند.

لودویگ یوزف یوهان ویتگنشتاین به تاریخ 26 آوریل 1889 در وین به دنیا آمد، فرزند ثروتمندترین و قدرتمندترین احصاب صنعت فولاد در اتریش. تحت تاثیر سوابق خانوادگی، به ماشین‌آلات علاقمند شد. پس از گذراندن تحصیلات در یک مدرسه تخصصی در رشته ریاضیات و علوم فیزیکی به سال 1906 در دانشگاه فنی شارلوتنبرگ در برلین ثبت‌نام کرد تا رشته مهندسی مکانیک را ادامه دهد و تنها پس از گذشت سه ترم با دیپلم آنجا را ترک کرد.

به سال 1908 به دانشگاه منچستر رفت، با این هدف که در رشته مهندسی هوانوردی دکترا بگیرد. برای دستیابی به درک مطمئن‌تر از ریاضیات موردنیاز برای ادامه این رشته، کتاب مبانی ریاضیات برتراند راسل را به دست گرفت و این سراسر زندگی‌اش را دستخوش تغییر قرار داد. این نیاز در او شکل گرفت که فلسفه بخواند، رشته‌ای که «حالتی پریشان‌حال و بیمارگون» در او ایجاد می‌کرد. با این انگیزه، به دیدار فرگه در ینا رفت تا بلکه یکی از شاگردانش شود. فرگه اما بهش پیشنهاد کرد که به کمبریج رفته و زیر نظر راسل به تحصیل ادامه دهد.

در اکتبر 1911، راسل در اتاقش در کالج ترینیتی مشغول نوشیدن چای بود که «یک آلمانی ناشناس» سروکله‌اش پیدا شد که انگلیسی چندانی بلد نبود اما زیر بار آن هم نمی‌رفت که به آلمانی حرف بزند. معلوم شد که «در شالوتنبورگ مهندسی خوانده اما به فلسفه ریاضیات علاقمند شده و حالا آمده تکمبریج تا نظر مرا بشنود.»

زندگی راسل نیز از آن زمان در مسیر تغییر قرار گرفت. ویتگنشتاین به‌عنوان دانشجوی کارشناسی در کالج ترینیتی ثبت‌نام کرد و چیزی نگذشت که سروکله‌اش در سخنرانی‌های راسل پیدا شد. برای ویتگنشتاین، سخنرانی خیابانی بود دوطرفه. او اغلب صحبت‌های استاد را قطع می‌کرد و بحث را به درازا می‌کشاند. همین اخلاق به بدنامی ویتگنشتاین انجامید و در ابتدا راسل فکر می‌کرد که با آدمی غد و خودرای طرف شده. اما به زودی نظرش تغییر کرد و او را چون نمونه‌ای از نبوغ،‌هم در معنای مثبت و هم منفی آن، در نظر گرفت. خودِ راسل بعدها گفت که «حس می‌کنم او مسائلی را حل خواهد کرد که من دیگر برای‌شان زیادی پیر شده‌ام.»

ویتگنشتاین در 1912 کار بر روی چیزی را آغاز کرد که در آینده بدل به تراکتاتس شد و برای اولین‌بار از کمبریج به نروژ رفت تا بدون هیچ‌گونه مزاحمتی بتواند بر پروژه‌اش تمرکز کند. تراکتاتس نیز همانند «پژوهش‌های فلسفی» در قالب مجموعه‌ای یگانه و منحصربه‌فرد نوشته شده و بخش‌هایی از آن اکنون بدل به جملاتی معروف و زبان‌زد همگان شده‌اند.
شاهکار به پایان رسید و ویتگنشتاین تصمیم گرفت که چیز چندان ارزشمندی دیگر در فلسفه باقی نمانده است. به نظر او، در آن زمان، مشکل اصلی بهره‌گیری از منطق برای ایجاد ارتباط میان زبان و تجربه به روشی دقیق و جامع بود و مطمئن بود که توانسته این دشواری را حل کند. در برخی جلسات حلقه وین شرکت کرد، جایی که با شور و شوق از ایده‌های او استقبال شد. با این همه، ویتگنشتاین هیچ‌گاه از عضویت در گروهی منسجم و سازمان‌یافته خوشحال نبود. تراکتاتس در سال 1921 به زبان آلمانی منتشر شد،‌پس از جنجال‌هایی بر سر این‌که چه کسی باید بر آن مقدمه بنویسد. در ادامه، فرانک رمزی، از ذهن‌های درخشان کمبریج، آن را به انگلیسی ترجمه کرد. این‌ها همه در حالی بود که توهم پایان فلسفه ویتگنشتاین را دچار بحران کرده بود،‌چراکه دیگر هدفی برای ادامه در خود نمی‌یافت.

از آن تاریخ به بعد ویتنگنشتاین آنچنان روزهای خوشی را تجربه نکرد. حیاتش آکنده بود از شکنجه‌های روحی. به‌عنوان یک روشنفکر قادر نبود با دیگر هم‌قطارانش ارتباط برقرار کند. او همچنین نتوانست از ثروتی که پس از مرگ پدر به او رسید بهره ببرد و در عین حال به‌عنوان یک آکادمیسین، هرگونه فعالیت دانشگاهی را مایه تحقیر می‌دانست. با تامی این اوصاف، نام ویتگنشتاین، به‌عنوان نویسنده شاهکارهایی چون «رساله منطقی‌-فلسفی» همچنان برجای مانده و نشان از ترکیب نبوغی سرشار با انزوایی افسارگسیخته دارد.  
 

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها