«زنبقهای عاشق» شامل دو اثر داستانی بلند به قلم منیرالسادات موسوی درباره سقوط و فتح خرمشهر است که از سوی انتشارات کتاب نیستان منتشر شده است.
نوشتن از جنگ و مردان مردی که در میدان جنگ حضور داشتند و حمایتها و فداکاریهای زنان این سرزمین؛ قلمی سلیس، شیوا و گیرا میخواهد که «زنبقهای عاشق» بهخوبی توانسته اینکار را انجام دهد.
این اثر شامل دو داستان بلند با عنوانهای «جنگ و عشق» و «طوفان و زنبق» نوشته شده است.
«زنبقهای عاشق به زیبایی حوادث و اتفاقات تلخی که برای مجروحان رخ داده و فداکاری پرستاران و پزشکان را با ظرافت و دقت بسیار به رشته تحریر آورده است.
این اثر به زیبایی و با قلمی روان و ساده، حوادث و اتفاقات هشت سال دفاعمقدس بهویژه حصر خرمشهر و سپس بازپسگیری این شهر توسط رزمندگان و نیروهای مردمی برای مخاطب بیان میکند.
در داستان نخست با عنوان «جنگ و عشق»، نویسنده به زندگی نوجوانی خرمشهری به نام قاسم میپردازد. این داستان با شهادت پدر و مادر قاسم در جلوی چشمانش شروع و بعد محاصره شهر خرمشهر، شهادت برادرش عبدو را بازگو میکند.
در بخشی از این اثر آمده است: «گوشهای قاسم داغ شده بود. سرش درد میکرد و تپش قلبش را روی گونههای گر گرفتهاش احساس میکرد. به کمرش دست کشید و دستش را آرام به طرف پاهایش سر داد. تودهای از باندهای زمخت از کمرش گذشته و کمی پایینتر دو شاخه شده بود. یکی از پاهایش را با فشار انگشتانش لمس کرد. وجود آنها را حس کرد، خواست انگشتان پایش را تکان دهد، نتوانست. مجروح مجاور پرسید: «یادت میآد چه جوری مجروح شدی؟ کدام منطقه؟»»
در داستان دوم، نویسنده به سرگذشت 6 جانباز که در آسایشگاهی هماتاق هستند، میپردازد. هر کدام از آنها چگونگی اعزام، اتفاقاتی که در جنگ برایشان رخ داده و جانباز شدن خود را برای همدیگر و پزشک معالجشان بازگو میکنند.
این اثر به شکل نامحسوس ولی درعینحال قابل درک اتفاقات جنگ را برای خواننده به شکلی ترسیم میکند که هم مخاطبانی که با این موضوع آشنایی ندارند، برایشان جذاب و پرکشش باشد و هم خوانندگانی که به موضوع جنگ علاقهمند هستند، ناگفتههایی را میان داستان بشنوند.
نظر شما