بایدها و نبایدهای ترجمههای پروژهمحور در گفتوگو با امیر خراسانی
علوم انسانی و بحران مترجمان حرفهای!
ما در حال حاضر در یک دوران فترت به سر میبریم. من در دورهای از زندگیام ادبیات انگلیسی خواندهام، در آن دوران ما استادی داشتیم که به درستی میگفت شما تا زمانی که هنوز 5هزار صفحه برای خودتان ترجمه نکردهاید، حق ندارید چیزی را منتشر کنید! اما اکنون با معضلی روبهرو هستیم که هر فرد یک مقدار زبان انگلیسی میداند، سریع میخواهد ترجمه کند!
برای پرسش نخست به سراغ ویژگیهای ترجمههای پروژهمحور در علوم انسانی برویم، این شکل از ترجمه چه ویژگیهایی دارد که آن را متمایز میکند؟
بگذارید پاسخ پرسش شما را کلیتر بدهم، ترجمه هر اثری در علوم انسانی میتواند سه مجرای ورود داشته باشد؛ نخست این که مربوط به پروژه فکری مترجم بوده و در ادامه آن قرار داشته باشد و مترجم به این دلیل آن را انتخاب کند، در مواردی شما بهعنوان مترجم با اثری برخورد میکنید و آن کتاب به هر علتی توجه شما را جلب میکند، همینطور ممکن است، خلاء موضوعی را در زبان فارسی تشخیص دهید و مثلا بدانید فلان کار از یک فیلسوف برجسته هنوز ترجمه نشده و به همین دلیل بهعنوان مترجم تصمیم به ترجمه آن بگیرید، سومین مجرا هم بحث زبان است که خود من هم یکی از ترجمههایم را به همین خاطر انجام دادم، به این صورت که گمان کردم این کار به لحاظ زبانی برای من خیلی جذاب است و با ترجمه این اثر میتوانم زبانآوری داشته باشم؛ یعنی این فرآیند میتواند امکان خلق شکلی از زبان را برای مترجم فراهم کند که البته جذاب است. به طور کلی این سه مجرا از نظر من انگیزههای اصلی هستند که میتوانند به ترجمه ختم شوند، البته به جز این موارد انگیزههای جانبی هم وجود دارند؛ از جمله این که ترجمه به هر حال راهی برای ورود به فضای روشنفکری و مواردی از این دست است، انتخاب ناشران هم میتواند انتخاب مترجم را تحت تاثیر قرار دهد اما اگر بخواهیم از لحاظ فردی به انگیزههای اصلی در بازار ترجمه علوم انسانی اشاره کنیم این سه مورد هستند.
شما کار ترجمه را هم به شکل فردی انجام دادهاید و هم بهعنوان دبیر مجموعه متفکران مطرح معاصر هدایت گروهی از مترجمان را در یک پروژه عهدهدار بودهاید، از طرف دیگر پروژه فکری در بسیاری از موارد کاری گسترده است که شاید یک نفر به تنهایی نتواند تمام آثار آن را پوشش دهد، به نظر شما کار گروهی در به انجام رساندن پروژههای فکری چقدر ضروری است و چه مزایا و معایبی میتواند داشته باشد؟
کار گروهی البته بسیار خوب و در عین حال بسیار دشوار است به خصوص که ما در حال حاضر در یک دوران فترت به سر میبریم. من در دورهای از زندگیام ادبیات انگلیسی خواندهام، در آن دوران ما استادی داشتیم که به درستی همیشه میگفت شما تا زمانی که هنوز 5 هزار صفحه برای خودتان ترجمه نکردهاید، حق ندارید چیزی را منتشر کنید! اما ما الان با معضلی روبهرو هستیم که هر کس یک مقدار زبان انگلیسی میداند، سریع میخواهد ترجمه کند و این امر کار ترجمه را خیلی سخت کرده و کیفیت کارها را هم به شدت پایین آورده است. در ترجمه شما باید به لحاظ فکری با آن متفکر یا نسبتی داشته باشید یا آن متفکر را در خدمت پروژه فکری خودتان بگیرید و از همه مهمتر بر زبان مقصد به خوبی سوار باشید، به نظر من ما در حال حاضر از این حیث بشدت در مضیقه هستیم؛ برای مثال از هر 100 کتابی که ترجمه میشود، شاید کمتر از 5 درصد آنها ترجمههای قابل دفاعی باشند و در نتیجه ما با سیل گستردهای از ترجمهها مواجههایم که ناشران آنها را طلب میکنند و مدام میگویند ترجمه بدهید، این شرایط باعث شده ترجمه از حالت حرفهای خود خارج شود و برای کسانی که کار ترجمه را بلد هستند و کیفیت کار آنها بالاتر است ترجمه کردن نصرفد. در نتیجه مترجمان حرفهای یا از مارکت خارج شده یا گاه به گاه ترجمه کنند. در واقع این شکل از اقتصاد نشر که قراردادهای 10 تا ماکسیمم 15 درصدی را برای مترجمان در نظر میگیرد، بی نهایت برای مترجمان حوزه علوم انسانی آسیبزاست، ببینید یک مترجم برای این که کار با کیفیتی ارائه دهد یک سال تا یک سالونیم، وقت صرف میکند؛ چرا که وجهه اعتباری کار مهم است و باید قابل قبول باشد، در این مسیر دشواریهای زیادی را پشت سر میگذارد و در انتها حتی پول یک ماه کارکردن هم نمیگیرد، مثلا کتابی با قیمت 100 هزار تومان نهایتا در 500 نسخه میخواهد منتشر شود. حالا شما حساب کنید 10 درصد این مبلغ چقدر میشود؟ بنابراین مگر این که شما به هر دلیلی تامین باشید یا نیاز مالی نداشته باشید و گرنه نمیتوانید مترجم حرفهای باشید و در حال حاضر مترجم حرفهای بودن واقعا کار سختی است. این عوامل هم باعث میشود مثلا برای من نوعی ترجمه یک اثر طولانی شود چرا که در بسیاری از مواقع مجبور میشوم برای رسیدگی به کارهای دیگرم کار ترجمه را چند ماه تعطیل کنم و چون وسواس هم دارم، کار طول میکشد و در نهایت همانطور که گفتم در این فضا واقعا سخت میشود مترجم حرفهای بود. همانطور که اشاره کردم به همین دلیل است که بخش عمدهای از ترجمه آثار علوم انسانی به دست دانشجوها میافتد، دانشجویی که میخواهد ترجمهای انجام دهد و وارد مارکت شود و همین موضوع است که کار گروهی در ترجمه پروژههای علوم انسانی را دشوار میکند. در تجربهای که من در مجموعه کتابهای متفکران مطرح معاصر داشتم، یکی از معضلهای بزرگمان این بود که بخش قابل ملاحظهای از مترجمان ما دانشجویان تحصیلات تکمیلی بودند و مترجم حرفهای خیلی سخت پیدا میشود البته مترجم حرفهای اگر دو یا سه سال در این بازارا کار کند دیگر اساسا انگیزهای برای حرفهای بودن ندارد! همانطور که میدانید کتابهای علوم انسانی رمان نیستند که دستکم تیراژ بخورند و به چاپهای بالا برسند تا بتوان به آنها امیدوار بود. متون علوم انسانی غالبا متونی نظری هستند که نهایتا در 500 نسخه منتشر میشوند.
با تمام این مشکلات اما میبینیم در سالهای اخیر ترجمههای پروژهمحور افزایش یافتهاند و گویی رغبت به آنها بیشتر شده است، ارزیابی شما از این وضعیت چیست؟
این موضوع بستگی به مجموعه دارد. شما یک موقع یک مجموعه خوب انتخاب میکنید و سعی میکنید با همین محدودیتهایی که اشاره کردم آن را آبرومند درآورده و در نهایت مجموعه خوبی تحویل دهید، برای مثال همین مجموعه متفکران معاصر، مجموعه معتبری در دنیا است که انتشار آن به زبان فارسی مفید و کارآمد است، اما در برخی موارد ما به وضوح کتابسازی میبینیم، برای مثال ناشرانی هستند که دایره المعارف استنفورد که دسترسی آزاد و رایگان دارد را ترجمه کرده و منتشر کردهاند، این کار از نظر من مصداق بارز کتابسازی است، چرا که شما یک محتوای رایگان برای استفاده عموم را کار کرده و به آنها میفروشید در همین مورد خاص برای مثال در ایران نهادی مانند فرهنگستان باید این مجموعه را منتشر میکرد که میتوانست با یک مکاتبه با دانشگاه استفورد این کتابها را برای استفاده گسترده عموم منتشر کند و آنها هم حتما همراهی میکردند چرا که آنها هم میخواهند متونشان خوانده شود. به هر حال از این معضلات زیاد است و ترجمههای پروژهمحور هم مثل امور دیگر خوب و بد دارند.
اگر بخواهیم به جمعبندی از صحبتهای شما برسیم، باید چالش مادی را بزرگترین مانع در انتشار ترجمههای مناسب در حوزه علوم انسانی به صورت کلی بدانیم اما آیا محدودیت ورود به موضوعات در این حیطه مشکلآفرین نیست؟
ببینید حوزه علوم انسانی چون حوزه عامهفهمی نیست برای آن حساسیتهای کمتری وجود دارد، متون مختلف و حتی رادیکال هم توانستهاند با حذفیاتی کم و زیاد ترجمه شوند، اما نکته این است که همدستی سیاستهای بازار و سیاستهای دولتی باعث شده ما بدنه حرفهای را از دست داده و کسی رغبتی به حرفهای کارکردن در این حوزه نداشته باشد و بنابراین بازار به دست سوداگران بیافتد. مثلا ما در حال حاضر حجم بسیار زیادی از کتابها را میبینیم که انقدر با کیفیت پایینی ترجمه شدهاند که نیازمند بازترجمه هستند( من خودم هم در حال انجام این کار هستم) کتاب منتشر میشود، هزینه هم صرف میشود اما خروجی نهایی واقعا قابل خواندن نیست. خود من دوستانی دارم که مترجمان بسیارخوبی هستند اما سالهاست کار نمیکنند. در حقیقت چالش مادی کیفیت نیرو را هم تعیین میکند اساسا در ترجمههای علوم انسانی، چه پروژهمحور و چه غیر آن، تعداد مترجمان کاربلد و حرفهای روز به روز کمتر میشود چون اصلا نمیصرفد. در واقع هر شکلی از حرفهای کردن ترجمه در این حوزه مستلزم این است که این مدل اقتصادی حداقل اندکی تغییر کند و گرنه مگر این که جوانی باشد و شوری به سر داشته باشد که وارد این وادی شود و دوام بیاورد. د دورههای زمانی قبلتر، مترجمان خوب حوزه علوم انسانی از اقشاری میآمدند که معمولا متمول بودند اما در حال حاضر آن اقشار هم تمایلی به این کارها ندارند و در نتیجه در حال حاضر با توجه به نیاز کشور، تعداد مترجمان حرفهای اندک است. مسئله دیگر هم حجم بسیار بالای چرکنویسهایی است که اساتید دانشگاه تولید میکنند؛ بسیاری از این آثار یک فصل یک فصل توسط دانشجویان مختلف تهیه شده اند و بنابراین ما با حجم بسیار بالایی از چرکنویسها مواجهه هستیم که اساتید فلان دانشگاه و بهمان دانشگاه تولید و بهعنوان ترجمه منتشر کردهاند. جالب اینجاست که این کتب منابع درسی هم میشوند. من مصادیق بسیاری را دیدهام که حتی این متون را نمیتوان در حد یک روخوانی ساده هم به پایان رساند و متاسفانه این موارد در همه رشتههای علوم انسانی نیز وجود دارند و تجدید چاپ هم میشوند! در حقیقت مدتهاست بار اصلی ترجمه درست در این کشور بر دوش مترجمان حرفهای خارج از دانشگاه بوده که آن را هم اقتصاد نشر دارد از بین میبرد. برای خود من ترجمه فرآیند جذابی است اما خیلی جاها جلوی خودم را میگیرم تا زمانم را در آن نگذارم چرا که حوزه ترجمه نه جایزه معنوی و نه جایزه مادی دارد و در واقع حوزه مهجوری است که افراد حرفهای در آن به تدریج کم و کمتر میشوند و غیر حرفهایها و سو استفادهگرها هم به تدریج بیشتر و بیشتر. بازار کتابسازی در حوزه علوم انسانی داغ است و نهتنها نظارتی وجود ندارد؛ بلکه برخی از قوانین حتی این فرایند را تشویق هم میکنند و نظام فرهنگی انگیزه و علاقهای به حرفهایشدن این ماجرا ندارد.
نظر شما