کتاب «یک شهر یک خانه» خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی به قلم مریم حضرتی، از مجموعه «قصههای دریا»، به شرح مختصر و مفید خاطرات زندگی، جنگ و ایثار و فداکاریهای یکی از قهرمانان هشت سال دفاع مقدس داریوش ضرغامی، جهت نشان دادن تلاش و اهمیت نیروی دریایی جمهوری اسلامی به نوجوانان میپردازد.
مریم حضرتی نویسنده ساکن اردبیل و فارغالتحصیل رشته حقوق است. همیشه در رؤیاهایش زندگی کرده و چون رؤیاپردازی لذتبخشترین جنبه زندگی او بوده، از نوجوانی به نویسندگی پرداخته است. حضرتی نوشتن را با داستان کوتاه آغاز کرد و در میانه راه به خاطرهنویسی کشیده شد. در کنار داستانهای کوتاهی که از این نویسنده جوان اردبیلی در کتابها و مجلهها چاپ شده است، چهار کتاب مستقل نیز در بازار نشر دادهاست. از دیگر آثار او «زیر پوست زخمی جادهها» و «راه خانهام را بلدم» را میتوان نام برد.
خرمشهر تا امروز چهار بار اشغال شده و مثل یک اسیر دست دشمن افتاده و دوباره به آغوش وطن برگشته است. اولین بار در زمان محمدشاه قاجار، دومین بار در زمان ناصرالدین شاه قاجار که انگلیسیها آن را تصرف کردند و ناصرالدین شاه نیروهای خود را از هرات عقب کشید و در عوض خرمشهر را از دشمن پس گرفت، سومین بار در جنگ جهانی دوم که خرمشهر دوباره به تصرف انگلستان و متفقین درآمد و بعد از مدتی آزاد شد، و چهارمین بار هم که عراق این بندر زیبا را اشغال کرد. ولی بعد از نوزده ماه ایرانیها با خلق حماسههای بزرگ خرمشهر را آزاد کردند. در این کتاب آزادی خرمشهر را از زبان داریوش ضرغامی میخوانید.
در زندگیهای امروزی و با گذشت 34 سال از دوران جنگ، مخاطب را مجاب به خواندن کتابهای دفاع مقدس کردن امری است بسیار دشوار چون اولا زمان زیادی از آن دوران گذشته و نسل امروز بسیار متفاوتتر از نسل گذشته است؛ دوما در زمینه جنگ و دفاع مقدس به قدری صحبت شده و کتابهای مختلف به چاپ رسیده است که، مخاطب بسیار سختپسند شده است. مگر اینکه از سوژههایی استفاده کرد که قبلا راجعبه آنها صحبتی نشده، یا افرادی که در جنگ حضور داشته ولی ما از دیدن آنها غافل شدهایم.
کتاب «یک شهر، یک خانه» جز آن دسته از روایتهایی است که ناگفتههای بسیار در دل خود دارد و مخاطب را مجاب به خواندن میکند.
«یک شهر، یک خانه» خاطرات دریادار دوم تکاور داریوش ضرغامی است. او در یک خانواده نظامی متولد و به گفته پدر وارد دانشکده افسری میشود. برای رسیدن به اهداف خود از هیچ تلاشی دریغ نمیکند و با پشتکار فراوان موفق به کسب بالاترین نمرات در ایران و آمریکا میشود. هنگام جنگ ایران و عراق و تصرف خرمشهر، مانند دیگر هموطنانش، خود را به خرمشهر رسانده و از مرزهای خود دفاع میکند. ضرغامی از خاطرات اسیر عراقی که به دست آنها افتاده است میگوید. اسیری که مجروحان را به بیمارستان رسانده و در انتها خود را تحویل نیروهای ایرانی میدهد. جنگ در این ساحت معنا و مفهومهای متفاوتی دارد. رژیم بعث و ارتش عراق در کتابهای دیگر موجوداتی هستند پشت خاکریزهای بتنی، با پشتیبانی تسلیحاتی از طرف تمام دنیا که تنها نیتشان تجاوزگری به خاک ایران است. ولی در این کتاب وجههای انسانیتر از نیروهای دشمن به نمایش گذاشته میشود.
در قسمتی دیگر از کتاب ضرغامی از دغدغههای فکری خود در زمان جنگ صحبت میکند که آنقدر با فکر و خیال جنگ روزگار را سپری میکرده، هنگام مجروحیت و از حال رفتن، ناخواسته و در حالت بیهوشی به سمت پل خرمشهر بدون هیچ هوشیاری پیاده در حال حرکت بوده است. همان لحظه تصویربرداران صدا و سیما از او فیلم گرفته و در تلویزیون آن زمان پخش میکنند. همسر ضرغامی در تهران آن فیلم را دیده و با هر زحمتی که هست با همسر خود ارتباط برقرار میکند و از حال او باخبر میشود. این قسمت از کتاب حس و حال و استرس خانوادهها و حتی خود رزمندگان را در آن زمان بازگو میکند. ضرغامی به خوبی آن را انتقال میدهد. البته ناگفته نماند که حضرتی نیز در به قلم کشیدن این روایت و انتقال این حس از راوی به مخاطب نقش به سزایی دارد.
ضرغامی خود را عاشق ارتش میخواند و این گونه شروع میکند: «هفتاد و نه سال دارم و هنوز هم عشق نظامیگری در وجودم موج میزند. جنگ خوب نیست. ندیده این را نمیگویم. من با جنگ و در جنگ زندگی کردم. جنگ به جز ویرانی و تباهی نمیتواند چیزی به دنبال داشته باشد. اما، دفاع از سرزمین شیرین است و این کتاب زشت و تلخ جنگ عجب صفحههای عاطفی و پرافتخاری دارد.»
«یک شهر، یک خانه» از پنج فصل جذاب و آموزنده تشکیل شده است. فصل اول به دوران کودکی و نوجوانی، خانه پدری، ازدواج، دورههای رنجر، آموزشهای تخصصی در آمریکا اختصاص پیدا کرده است. ضرغامی به گفته پدر عازم تهران میشود و شروع به ادامه تحصیل میکند؛ اما بعد ار دو سال به زادگاه خود بازمیگردد. دیپلم را گرفته و در کنکور موفق به کسب بالاترین نمره و قبولی در دانشکده افسری میشود. به مرور زمان خود را در این راستا ارتقا میبخشد و دورههای مختلف را پشت سرمیگذارد. در چهارم فروردین 1357 ازدواج میکند و به همراه همسر برای گذراندن دورههای تخصصی به آمریکا میرود. بعد از یک سال تلاش بیوقفه موفق به کسب بالاترین نمره در بین دانشجویان ایرانی و آمریکایی میشود. بعد از گذراندن مراحل آموزش به همراه همسر و پرستو، فرزندی که به تازگی وارد خانواده دو نفره آنها شده، به ایران بازمیگردد.
فصل دوم به خاطرات ضرغامی و بازگویی و توصیف او از نحوه تصرف خرمشهر توسط رژیم بعث میپردازد.
فصل سوم اتفاقات جالب و هیجانانگیز در طی 34 روز تصرف خرمشهر را بیان میکند. بعضی از آنها هم مایه ناراحتیاند هم افتخار. ضرغامی از اسارت یک عراقی و برخوردش با او که مانند همرزمانش است، میگوید.
فصل چهارم با بیانی بیپروا و بدون اغراق به کمین نیروهای تکاور ایرانی در یک خانه در میان خانههای خرمشهر و مابین نیروهای عراقی میپردازد.
فصل پنجم رشادتها و فداکاریهای تکاوران ایرانی که سبب آزادی خرمشهر شده، بیان میکند. در پایان با صدای گوینده رادیو که میگوید: «شنوندگان عزیز توجه فرمایید! شنوندگان عزیز توجه فرمایید! خرمشهر، شهر خون، آزاد شد.» به اتمام میرسد.
نظر شما