شنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۱ - ۰۸:۲۰
شیوه خاص نویسنده اسرائیلی برای انتقاد از موساد/ آمریکایی‌ها به شاه می‌گفتند ژست ضد آمریکایی بگیر!

حمید کرمی‌پور، استاد تاریخ دانشگاه تهران در میزگرد بررسی کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» گفت: به نظرم نباید از این نکته غافل شویم که برگمن در نوشتن مهارت دارد. هر چند این شیوه سرویس‌های اطلاعاتی آمریکایی و اسرائیلی است که گاهی اجازه می‌دهند برخی نویسنده از آنها انتقادهای تندی بکنند تا نشان دهند جاسوس و خبرچین نیستند. در این کتاب هم نویسنده چنین شیوه‌ای را دنبال می‌کند.

خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)- «واحد گارد ایران دیگر در آنجا نبود و گارد امنیتی اسرائیل به من اجازه ورود دادند. در داخل چند نفر از نگهبانان و کارمندان سفارت را دیدم که مشغول کارهای روزمره خود بودند؛ گویا هیچ اتفاقی در حال وقوع نبود. من شروع به فریاد زدن بر سر آن‌ها کردم و تلاش کردم بفهمم در حالی که جمعیت داشت به سفارت نزدیک می‌شد آن‌ها مشغول چه کاری بودند. در ابتدا آنها هرگز باور نمی‌کردند چنین چیزی در تهران در حال رخ دادن است...» این سطور بخشی از کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» نوشته رونن برگمن است که در اینجا غافلگیر شدن کادر سفارت اسرائیل از حمله انقلابیون و وقوع انقلاب را شرح می‌دهد. برگمن از تحلیلگران امنیتی اسرائیل است که تا کنون دو کتاب «برخیز و اول تو بکش» و کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» او در کشورمان چاپ شده است که نکات قابل بحثی درباره روابط ایران و اسرائیل و موضوع ترورهای موساد ارائه داده است که نیاز به بررسی دارد. به همین منظور در میزگردی به بررسی کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» با حضور عباس سلیمی‌نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران و حمید کرمی‌پور، عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تهران پرداختیم که در ادامه آمده است.  

جناب سلیمی‌نمین ابتدا بفرمایید اهمیت پرداختن به کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» نوشته رونن برگمن به دلیل بررسی روابط ایران عصر پهلوی و اسرائیل از نگاه یک تحلیلگر امنیتی است؟
برگمن به لحاظ نگاه و نوع نگارشی که دارد برای ما مهم نیست او در یک رسانه زرد در اسرائیل کار می‌کند و اخیرا هم ارتباطاتی با ایران اینترنشنال برقرار کرده است، یعنی بعضی از پروژه‌های مشترک را با آنها را دنبال می‌کند. لذا برگمن فردی نیست که به صورت مستقل به او اهمیت بدهیم، اما چنان‌که خودش اذعان دارد و آثارش نیز نشان می‌دهد اطلاعات سرویس‌های صهیونیستی را منتشر می‌کند. به عبارتی در کتاب «برخیز و اول تو بکش) نیز همه پرونده‌هایی که ارائه می‌دهد مربوط به سرویس‌های اطلاعاتی و خودش در ترورهای مختلف حضور نداشته است. البته در برخی از برنامه‌ها او را مشارکت دادند چنان‌که می‌گوید اسرائیلی‌ها پروژه‌ای در مناطق اشغالی با نام (بیوه‌زن) دارند که شب هنگام به خانه یک فلسطینی وارد می‌شوند و آنجا را اشغال می‌کنند. پس از آن افراد ساکن در خانه را گروگان می‌گیرند و بعد تا صبح می‌مانند. صبح یک ماشین اسرائیلی می‌آید که به فلسطینی‌ها فحاشی می‌کند تا فلسطینی‌های غیرتمند را از خانه‌هایشان بیرون بکشد و از نقطه‌ای که اشغال شده به آنها شلیک می‌کنند. برگمن اشاره می‌کند یک بار او را به این پروژه بردند تا از نزدیک شاهد ماجرا باشد. اسرائیلی‌ها در این پروژه  سعی می‌کنند با فحاشی فلسطین‌های غیرتمند را ترغیب و شکار کنند، یعنی قبل از این‌که جوانان وارد مبارزه شوند از سوی اسرائیلی‌ها به این شکل شکار می‌شوند. قطعا پرونده این نوع پروژه‌ها را از سرویس‌های اطلاعاتی می‌گیرد. بعدها آمریکایی‌ها این پروژه را کپی‌برداری و در عراق پیاده کردند. لذا کتاب برگمن از این لحاظ حائز اهمیت است که اطلاعات دقیق‌تری به ما بر اساس پرونده‌های امنیتی موجود در اسرائیل می‌دهد تا نسبت به پایگاهی که برای مقابله با استقلال‌طلبی در منطقه ایجاد شده شناخت دقیقی پیدا کنیم. به این دلیل ما دست به ترجمه این اثر زدیم. کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» سال‌ها پیش منتشر شده اما به دلیل مطالب مغرضانه زیادی که بیان کرده بود به صورت مستقیم قابل ارائه در ایران نبود اما با افزودن نقد مطالب مغرضانه توانستیم این کتاب را عرضه کنیم. اگرچه نیاز بود مخاطب ایرانی از اطلاعات زیادی که مولف از سرویس‌های اطلاعاتی صهیونیستی ارائه داده است، مطلع شود.  

جناب حمید کرمی‌پور، اگر شما هم درباره سوال نخست نکته‌ای دارید، اضافه کنید و بفرمایید آیا برگمن توانسته از نگاه یک اسرائیلی ایران را به درستی توصیف کند؟ 
من برگمن را قبل از مطالعه کتاب، از مصاحبه‌هایش با رسانه‌های اروپایی و آمریکایی می‌شناختم و به حرف‌هایش گوش دادم سپس کتاب را که مطالعه کردم. متوجه شدم قدری تخیل هم در سخنان و نوشته‌هایش دخیل است. چنان‌که می‌گوید یکبار فردی ایرانی از استانبول به من زنگ زد و خواست همدیگر را ببینیم. او این تلفن را مترادف با این دانست که وزارت اطلاعات ایران برایش نقشه دارد که او را بدزد! اگرچه برای اثبات این مدعا هیچ سندی ارائه نمی‌دهد! برای همین به نظرم قدری دچار توهم و تخیل است اما از این نکته هم نباید غافل شویم که در نوشتن مهارت دارد. هر چند این شیوه سرویس‌های اطلاعاتی آمریکایی و اسرائیلی است که گاهی اجازه می‌دهند برخی نویسنده از آنها انتقادهای تندی بکنند تا نشان دهند جاسوس و خبرچین نیستند. در این کتاب هم برگمن اشاره می‌کند به یک زندانی عرب که مورد تجاوز اسرائیلی‌ها قرار می‌گیرد و اعمال وحشیانه‌ای را به اسرائیلی‌ها نسبت می‌دهد اما با این شیوه می‌خواهد حرف خودش را بزند. اگر متوجه شده باشید برخی از فیلم‌هایی که علیه سازمان سیاست خود این سازمان می‌سازد. در واقع با این رویکرد می‌خواهند مخاطب را به خودشان جذب کنند. به نظرم برگمن توانسته در اروپا و آمریکا مخاطبان زیادی را به سمت خودش بکشد هر چند در ایران کتاب‌هایش ترجمه نشده بود اما کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» به تلاش و تمهید جناب سلیمی‌نمین ترجمه، نقد و منتشر شده است. چون در کتاب اطلاعات عجیبی وجود دارد که چاپ آن کار هر کسی نبود. به نظرم انتشار این کتاب دایره اطلاعات ما را از سرویس‌های اطلاعاتی صهیونیستی بیشتر می‌کند و این گام مهمی است که بدانیم آنها درباره ما چه فکر می‌کنند و چه می‌گویند؟

از طرف دیگر می‌تواند به ما کمک کند که به لحاظ روشی در موقع ثبت و ضبط گزارش‌هایی از این دست یک تفسیر مقدس از خودمان ارائه ندهیم. منظورم این نیست که ما مقدس نیستیم بلکه اگر بخواهیم مخاطبان بیشتری را به خودمان جذب کنیم باید روش متفاوتی را در پیش بگیریم، چون قرار نیست همه مخاطبان ما مذهبی باشند. لذا باید افرادی که مثل ما فکر نمی‌کنند یا حتی علیه ما هستند، جذب کنیم. با این همه کتاب برگمن در زمره کارهای ژورنالیستی است، همان‌طور که سلیمی‌نمین در مقدمه اشاره کرده برگمن برای صحت حرف‌هایش سندی ارائه نداده است، هر چند می‌گوید با سرویس‌های اطلاعاتی مصاحبه کرده اما کتاب هنوز به یک اثر تاریخی تبدیل نشده است، چون باید از اتفاقاتی که به آن اشاره کرده، زمان زیادی بگذرد تا بتوان درباره آن از دید تاریخی نگاه کرد. درباره قضیه مک‌فارلین نیز هر دو جناح روایت خاص خودشان را دارند، در حالی که باید اسناد کامل آن منتشر شود تا بتوان درباره آن تحلیل و تفسیر نوشت در غیر این صورت تنها کسانی می‌توانند اظهارنظر کنند که در ماجرا دخیل بودند و برخی مواقع باعث اسباب انتقاد از هم می‌شوند. با همه تعابیر من خوشحال شدم سلیمی‌نمین در بخشی از کتاب به سخنی از برگمن اشاره کرده که گفته حسن روحانی در جواب خبرنگاری در پاریس می‌گوید: «هر گاه امام سخنی تندی زد، شما می‌توانید به ایران حمله کنید!» آقای سلیمی‌نمین هم خیلی با انصاف به این بخش پاسخ داده است که اولا در آن موقع روحانی در پاریس نبود، ثانیا بعید می‌دانم چنین سخنی را بیان کند. اما اگر همین حرف را فرد دیگری می‌زد شاید این موضوع را اشتباه بزرگ حسن روحانی نشان می‌داد. لذا به نظرم انصاف در نقد کتاب تا حد زیادی رعایت شده است. من هم تا جایی که فرصت داشتم کتاب را خواندم و بقیه آن را هم مطالعه خواهم کرد. با این همه نکات جالبی در گزارش ژورنالیستی برگمن هست که در ادامه بحث به آن اشاره خواهم کرد.

جناب سلیمی‌نمین، برگمن در این کتاب به انتقادهای کوچکی از اسرائیل از جمله وجود سانسور اشاره می‌کند که مثلا برای بررسی فلان معامله تسلیحاتی با ایران در دوره محمدرضاشاه هنوز امکان دسترسی به اسناد نیست! از طرفی روایتی از غافلگیری سفارت اسرائیل در ایران از وقوع انقلاب اسلامی دارد و این‌که در دقیقه 90 از کارکنان و کارمندان از سفارت اسرائیل خارج شدند. حال آن که یک سال قبل اسناد مهم سفارت خارج شده بود. این موضوع را چه طور ارزیابی کردید؟ 
ابتدا باید به این نکته اشاره کنم برگمن در برخی صفحات کتاب مطالبی را بیان می‌کند که نشان ‌دهد، نویسنده مستقلی است به ویژه درباره مئیر داگان، رئیس موساد که خودش پس از کنار رفتن از مسئولیتش جزو منتقدین می‌شود و حرف‌های خیلی تندی به خبرنگاران می‌زند. برگمن در این رابطه می‌گوید بلافاصله مسئول سانسور اعلام کرد که هیچ‌کدام از این حرف‌ها نباید منتشر شود! یعنی در همان‌جا به خبرنگاران اعلام شد که اظهارات داگان قابل چاپ نیست. اما موضوع مصطفی دیرانی جزء این بحث نیست و به سیاستی دیگری برمی‌گردد. صهیونیست‌ها در آثاری که توسط برگمن ارائه می‌شود سیاست کلانی را دنبال می‌کنند که سیاست رعب است. درباره مصطفی دیرانی که از افراد برجسته جنبش امل لبنان بود، سخنان قابل توجهی را بیان می‌کند. وقتی رسما می‌گوید ما دیرانی را گرفتیم، به او تجاوز کردیم و کارهای خیلی کثیفی در رابطه با او اعمال می‌شود که هدف از این کارها ترساندن سایر رهبران مخالف صهیونیست‌هاست تا به آنها پیام بدهد که فکر نکنید در هر کجای دنیا باشید، امنیت دارید. ما بدترین کارها را انجام می‌دهیم تا شما را در هم بشکنیم. حال اگر فرصت کنید و کتاب دیگر برگمن «برخیز و تو اول بکش» را بخوانید در آن هم اطلاعاتی درباره ترور افراد آمده است. خوب است در اینجا اشاره کنم مرکز مطالعات استراتژیک ریاست‌جمهوری مصاحبه‌ای با مترجم دوم این کتاب انجام داده (در حالی که نشر صمدیه این کتاب را سه سال پیش به چاپ رسانده است) که بخشی از کتاب را ترجمه کرده، به عنوان فردی که برای نخستین ترجمه کتاب را انجام داده است!

برگردم به موضوع پرده‌گشایی برگمن به ویژه درباره دیرانی که هدفش از طرح این موضوع ایجاد وحشت است! برگمن در این کتاب می‌گوید هر کسی در هر نقطه جهان که با ما مخالف باشد، ترورش می‌کنیم! بعد مصادیقی را ارائه می‌دهد تا در واقع این وحشت را مستند کند. چرا برگمن این مطلب را بیان می‌کند؟ آیا او برخلاف تصمیم سرویس‌های اطلاعاتی این کار را انجام داده است؟ خیر، سرویس‌های اطلاعاتی عمدا چنین مطالبی را در اختیار او قرار دادند تا ایجاد وحشت کنند. خب، این نوع ایجاد رعب شاید باعث شود جوانان دست از مبارزه بردارند. چون احساس می‌کنند شاید یک روز صبح موساد دم خانه‌شان باشد و به آنها شبیخون بزند و ... لذا یک مقام برجسته فرهنگی و سیاسی ممکن است در مبارزه دچار تردید شود چنان‌که واقعا خیلی از فلسطینی‌ها در جنبش سازمان آزادیبخش فلسطین دچار چنین حالتی شدند، یعنی در این جنبش خیلی از افراد به جای این‌که مبارزه کنند در پشت صحنه با صهیونیست‌ها سازش کردند. به عبارتی این شیوه جواب می‌دهد، اما صهیونیست‌ها به این نکته توجه ندارند وقتی که مبارزه مردمی شد، این نوع اقدامات نتیجه عکس دارد. هنگامی که مبارزه در حد روشنفکری و گروه‌های سیاسی است، این نوع ایجاد جو وحشت جواب می‌دهد، اما ‌وقتی مردمی شد، خیر، بر عکس ماهیت دشمن بیشتر روشن می‌شود و انگیزه مردم برای مبارزه فزونی خواهد یافت. برای همین موقع مطالعه کتاب برگمن باید تحلیل داشته باشیم. چنان‌که یکی از مسائل ارائه شده در کتاب خط‌مشی سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل است؛ این‌که گفته بشود اسرائیل در ارتباط با جلوگیری از وقوع انقلاب ایران مقصر نبود! یعنی اسرائیل نسبت به خیلی از آمریکایی‌ها از نظر فهم خیزش ملت ایران جلوتر بود و این آمریکایی‌ها بودند که در غفلت به سر می‌بردند. در کتاب هم به نقل از ترنر، رئیس سیا می‌گوید ما نه آیت‌الله خمینی را می‌شناختیم نه از میزان نفوذ جنبش او اطلاع داشتیم و در خواب غفلت بودیم! چرا برگمن در این کتاب چنین خطی را دنبال می‌کند؟! بهتر است ابتدا قدری به ماهیت وجودی صهیونیست‌ها در منطقه اشاره کنم این پایگاه به نمایندگی از غرب مراقب کشورهای تحت سلطه آن (مثل امارات، عربستان، اردن و...) در منطقه است تا نگذارند مردم در این کشورها قیام کنند.

بله، برگمن می‌گوید ما چشم آمریکا در منطقه هستیم.

سلیمی‌نمین: اصلا بازوی آمریکا در خاورمیانه است و برگمن در جاهای مختلف کتاب به این نکته اشاره می‌کند. برای این‌که نشان دهد اسرائیل همچنان بازوی آمریکاست باید شکست‌شان در زمان شاه را به نوعی بپوشاند. اگر نتوانند چنین چیزی را اثبات کنند، اصلا ماهیت وجودی‌شان زیر سوال می‌رود. لذا یکی از اهداف بسیار پررنگی که برگمن در این کتاب دنبال می‌کند تا این اتهام را از روی خودشان بردارد که ما نالایق نبودیم. برای همین دائم آمریکا را زیر سوال می‌برد که آنها پنج هزار خبرچین سیا در ایران داشتند علاوه بر ساواک و مامورانشان اما نتوانستند کاری از پیش ببرند. چرا برگمن بر این نکات تاکید می‌کند؟ به این لحاظ که بعد از انقلاب ملت ایران دلیل وجودی اسرائیل زیر سوال رفت. در بسیاری از محافل غربی به این نتیجه رسیدند که ما سالی چند میلیارد به اسرائیل کمک نقدی می‌کنیم علاوه بر آن چندین میلیارد کمک تسلیحاتی که در منطقه حضور فعال داشته باشد و به عنوان چشم ما عمل کند اما در عمل چنین نشد. در حالی که برگمن می‌گوید اگر ما شکست بخوریم این شکست نظامی برای آمریکایی‌ها هم به شمار می‌آید. چون آمریکایی‌ها پیشرفته‌ترین سلاح‌های خودشان را برای تست به ما می‌دهند تا در جنگ با لبنان و فلسطینی‌ها آنها را آزمایش کنیم. بنابراین در کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» باید به این هدف دقت کنید که برگمن به نمایندگی از سرویس‌های اطلاعاتی سعی می‌کند اسرائیل را از یک موضع ضعف خارج کند. اگر نتواند چنین رویکردی را نشان دهد کمک‌های آمریکا و اروپا قطع می‌شود و سیاستمداران و مردم در آمریکا به این نتیجه می‌رسند که دلیلی ندارد سالانه چندین میلیارد به اسرائیل کمک شود، وقتی حکومت محمدرضا پهلوی مهم‌ترین پایگاه آمریکا و غرب در منطقه سرنگون شد و اسرائیل نتوانست او را نگه دارد. اما در کتاب برگمن تناقضات زیادی وجود دارد؛ از جمله وقتی می‌خواهد این موضوع را نشان دهد که آمریکایی‌ها از انقلاب ایران غفلت کردند، در حالی که خودشان در این قضیه خیلی بیشتر از آمریکایی‌ها سردرگم و بی‌اطلاع بودند.

دلیل عمده این موضوع را من در جاهای مختلف نوشتم که در سال 1353 آمریکایی‌ها برای این‌که بتوانند دکترین نیکسون را اجرا کنند، قیمت نفت را چندین برابر کردند، وقتی قیمت نفت افزایش زیادی یافت با این هدف بود که رژیم شاه بتواند از آمریکا تسلیحات بیشتری خریداری کند. اگرچه قبل از آن حکومت شاه برای خرید سلاح از آمریکایی‌ها وام می‌گرفت، یعنی متکی به کمک‌های نظامی آمریکا بود. با افزایش قیمت نفت، دکترین نیکسون امکان عملیاتی شدن پیدا کرد. هر چند این موضوع تبعاتی هم در پی داشت. یعنی چه؟ به عبارتی وفور ثروت در ایران خیلی‌ها را درگیر کرد؛ درگیر به این معنی که اغلب عناصر اطلاعاتی خارجی قبلا به شاه مرتب تذکر می‌دادند که باید چنین و چنان کنی تا در صحنه بمانی، همه این عناصر برای سهم بردن از ثروت ایران آلوده شدند. برای مثال ریچارد هلمز، سفیر آمریکا در ایران که قبلا رئیس سیا بود، بعد از پایان ماموریتش از ایران خارج نشد و یک شرکت باز کرد. مئیر عزری، سفیر اسرائیل بعد از 16 سال سفارت ایران را ترک نکرد و به تجارت مشغول شد. او نمایندگی بسیاری از کمپانی‌های صهیونیستی را در ایران به عهده گرفت. با این روند همه کسانی که باید نظارت می‌کردند و به شاه تذکر می‌دادند به نوعی با شاه وارد داد و ستد شدند. لذا از مواهب و امتیازات بسیاری برخوردار گشتند.

بنابراین طبیعی است که چنین افرادی نمی‌توانستند به شاه تذکر بدهند یا بر سیاست‌هایش نظارت کنند. حال این‌که صهیونیست‌ها بیش از همه در این فساد درگیر شدند. چنان‌که خود برگمن می‌گوید ما شش قرارداد نظامی بستیم و از روز اول می‌دانستیم قرار نیست هیچ‌کدام از این سلاح‌ها را به شاه تحویل بدهیم؛ یعنی پول ایران در مقابل یک پروژه مشترک به اسرائیلی‌ها داده می‌شد که حاصلش هیچ بود. لذا صهیونیست‌ها چنان درگیر غارت ایران بودند که شرکت‌های جعلی درست کردند و سرگرم قرارداد بستن شدند که دیگر متوجه وقایع اطراف‌شان نبودند. اسرائیلی‌ها پروژه لوله‌کشی گاز تهران را  15 سال قبل از انقلاب می‌گیرند که پول‌های کلان به آنها پرداخت می‌شود، اما هیچ کاری در زمینه لوله‌کشی گاز تهران انجام نمی‌دهند. از این دست قراردادها آن‌قدر زیاد است که نشان می‌دهد وقتی آنها در معاملات کلان با شاه سرگرم بودند به هیچ عنوان نمی‌توانستند نظارتی بر رویکرد شاه داشته باشند. در حالی که وقتی برخی خاطرات و کتاب‌های تاریخ را که مطالعه می‌کنید هیئت‌هایی از آمریکا می‌آیند و وضعیت کشور را بررسی می‌کنند و درباره رویکرد سیاسی و اقتصادی شاه تذکراتی می‌دهند. مثلا به او می‌گویند آن‌قدر نگو قدرتت را مدیون آمریکا هستی. حتی بهتر است قدری ژست ضدآمریکایی بگیری که در میان مردم محبوبیت و مشروعیت پیدا کنی. این تذکر که ژست ضدآمریکایی بگیر، نشان می‌دهد کارشناسان و هیئت‌های آمریکایی چه قدر ریز وارد جزئیات ایران و سیاست‌های شاه می‌شدند. چنان‌که 19 تذکر از سوی یک هیئت آمریکایی به محمدرضاشاه داده شد. 

                                       

در بخشی از کتاب برگمن به ارتشبد طوفانیان اشاره می‌کند و معاملاتی که به واسطه او با اسرائیلی‌ها صورت می‌گیرد و حتی در جایی می‌نویسد قرار است در یک معامله تسلیحاتی با شاه به واسطه طوفانیان قراردادی بسته شود که بر خلاف معامله تسلیحات جدید و نو نیست! نظر شما درباره اطلاعات برگمن از معاملات نظامی بین شاه و اسرائیلی‌ها چه طور است؟ آیا به ما اطلاعات جدیدی در این زمینه ارائه می‌دهد؟
از آنجا که برخی از مصاحبه‌های کارشناسان نظامی اسرائیل را خواندم با کلیت بحث جناب سلیمی‌نمین موافق هستم؛ از جمله این‌که یکی از کارشناسان می‌گوید ما می‌خواستیم به ایران یوزی بفروشیم. ضمن این‌که یکی از کارشناسان نظامی اسرائیل می‌گوید در یک مهمانی قرارداد فروش یوزی بسته و تعداد زیادی از این اسلحه به ایران داده شد. حال این‌که اسلحه یوزی تنها برای آشوب‌های شهری مناسب است نه در جنگ با عراق. بهتر است درباره کارکرد این اسلحه به خاطره‌ای اشاره کنم؛ دوستی در سپاه تعریف می‌کرد یکی از بچه‌ها با اسلحه یوزی زخمی شد، آن‌قدر جراحت سطحی بود که حتی به پزشک مراجعه نکرد و فردا جراحتش بهتر شد. بنابراین اسلحه به درد نخوری بود که کارایی چندانی نداشت. از آن طرف خیلی از اسرائیلی‌هایی که در ایران دوره پهلوی حضور داشتند خاطرات خوبی از حضور در ایران داشتند و یکی از اسرائیلی‌ها در خاطراتش آورده که ما در اسرائیل به سختی زندگی می‌کردیم اما در ایران از رفاه برخوردار بودیم.

سلیمی‌نمین: برگمن در این کتاب اشاره می‌کند که در ایران مانند پادشاهان با ما برخورد می‌کردند.

کرمی‌پور: در این کتاب نکاتی هست که اگر بخواهیم ذهن نسل جدید را که تجربه مستقیم از انقلاب ندارند، روشن کنیم روایت ما باید متکی بر اسناد باشد تا بتوانیم آنها را به سمت تاریخ واقعی هدایت کنیم. امروز تولید فیلم بر اساس روایت‌های تاریخی برای نسل جدید جذاب است چنان‌که ایران اینترنشنال چند فیلم درباره اسرائیلی‌هایی که در زمان شاه در ایران بودند، (اکنون در اسرائیل زندگی می‌کنند،) پخش کرد از جمله در یکی از فیلم‌ها یکی از آنها می‌گوید مغازه‌ای که اکنون در تل‌آویو دارم حاصل ایامی است که در ایران بودم. از طرفی خیلی از آنها با گریه از ایران رفتند و هنوز از خاطرات آن دوران با بغض و حسرت یاد می‌کنند. نکته دیگری که باید به آن اشاره کنم؛ اصولا کادر اداری خیلی از کشورها نه تنها اسرائیل وقتی می‌خواهند برای وزارت خارجه آموزش ببینند در یادگیری زبان کشور مقصد باید متحبر شوند؛ مثال برای حضور در ایران باید زبان فارسی را یاد بگیرند در عربستان عربی، در ترکیه زبان ترکی را بیاموزند. لذا ماموران امنیتی و اداری وزارت خارجه هر کشوری باید با فرهنگ کشورهایی که عازم آن می‌شوند تا حدودی آشنایی پیدا ‌کنند. منظورم این است ماموران سیاسی خارجی در هر کشوری که حضور پیدا کنند به اوضاع آن کشور آشنا می‌شوند و می‌توانند با برخی از چهره‌ها ارتباط بگیرند و سیاست‌های کشورشان را پیاده کنند. از طرفی تصور می‌کنم یکی از دلایلی که باعث شد اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها از پیش‌بینی انقلاب عاجر ماندند و غافلگیر شدند به این دلیل بود ‌که قربانی تئوری‌های غربی شدند. در دهه 1950 و 1960 در خیلی از دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی تصور بر این بود که مدرنیته و مدرنیزاسیون دین را به عقب می‌زند و شاه قربانی این فرضیه شد که به او هم می‌گفتند. در حالی که در همان موقع که این فرضیه بافته می‌شد ساموئل هانتیگتون می‌گفت امکان دارد از دل مدرنیزاسیون دین بیرون بیاید و معتقد بود مرز مشخصی میان سنت و مدرنیته وجود ندارد. فرض کنید رادیو که به ایران آمد واعظ معروف فلسفی در رادیو صحبت کرد. خب در جامعه‌ای مانند ایران شاه نمی‌تواند دین را از بین ببرد. در همین زمان مدارس مذهبی، ملی و غیرانتفاعی در حد زیادی گسترش پیدا کرد، به شکلی که سکان آموزش و پرورش غیر دولتی در دست نیروهای مذهبی قرار گرفت. این نگاه براساس تحقیقاتی است که در این زمینه کردم و چندین کتاب نوشتم.

بنابراین می‌توانیم بگوییم غافلگیر شدن یا ناآگاهی اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها از وقوع انقلاب اسلامی به این دلیل بود که قربانی فرضیات و نظریاتی شدند که بعدا پوچی آنها برای همه مشخص شد. هانتیگتون سال‌ها قبل از انقلاب می‌گفت طوفانی از بازگشت به خویشتن نه تنها در ایران و کشورهای اسلامی بلکه در خیلی از کشورهای غیراسلامی به پا می‌شود. لذا تضاد و جنگ تمدن‌ها ناشی از این موضوع بود. به طوری که معتقد بود تمدن اسلامی از مدرنیزاسیون سر درمی‌آورد. بنابراین تصور می‌کنم خیلی از تئوریسین‌ها مساله تمدن را نادیده گرفته بودند. پس از آن درست است که در بازخیزی مذهب در ایران امام خمینی(ره) نقش مهمی داشت اما باید بدانیم از دهه 20 نیروهای مذهبی در ایران فعالیت کردند و همین مدارس ملی و مذهبی که دست افراد مذهبی بود به شکل عجیبی انقلابیون بعدی را در مدارسی مانند علوی، رفاه و کمال تربیت کرد. چنان‌که بعد از انقلاب اغلب وزرای ما تربیت شده همین مدارس بودند. از طرفی طیف وسیعی از مجاهدین خلق نیز در همین مدارس آموزش دیدند. من سندی از کرباسچی دیدم که در موقع بازداشت ضمن بازجویی از او سوال کردن این جزوه را از چه کسی گرفتی؟ گفت ابریشمچی در مدرسه علوی به من داد. آن زمان هئیت موتلفه به طور آشکار کمتر فعالیت داشت اما از نظر مالی به جریان‌های مذهبی کمک و از جمله مدرسه علوی را حمایت می‌کرد. بنابراین به نظر من موجی از بازگشت به خویشتن در دوره شاه آغاز شده بود که حتی سید حسین نصر در خاطراتش اشاره کرده که وقتی می‌خواسته در دانشگاه تهران افراد را استخدام کند هر کسی را که با تمدن غرب زاویه داشت، مثل داریوش شایگان استخدام می‌کرد. داریوش شایگان نیز در کتاب «غرب در برابر آسیا» می‌گوید من برای آینده ایران امیدی به دانشجویان ندارم، امید من به حوزه علمیه قم است.

به عبارتی شایگان نظریه بازگشت به خویشتن را به صورت فلسفی درآورد و جلال آل‌احمد به صورت ادبی به آن پرداخت. علی شریعتی، همشهری جناب سلیمی‌نمین به شکل دیگری سراغ آن رفت. مارکسیست‌ها از طرف دیگر. به عبارتی ویژگی نسلی از روشنفکران را اگر بخواهیم بررسی کنیم، باید بگویم در دوران مشروطه روشنفکرانی داشتیم که از جنبه ملی حرف می‌زدند اما شیفته غرب هم بودند. روشنفکران در دوره پهلوی اول، ملی‌گرا بودند و روشنفکران دوره پهلوی دوم، روشنفکران بازگشت به خویشتن. درست است که تحت تاثیر امواج فرانسه هم قرار گرفتند اما بعدا ائتلافی با امام خمینی(ره) به وجود آوردند و هویت اسلامی گرفتند و هویت خودشان را فراموش کردند. در واقع از ابتدای مبارزه امام خمینی(ره) با رژیم شاه روحانیون به ایشان نپیوستند؛ چنان‌که برخی از آنها سکوت کردند و بعضی دیگر از سر ناچاری به ایشان گرویدند. وقتی امام خمینی(ره) و یارانش گفتمان اسلام مبارز را آغاز کردند، وقایعی رخ داد که مبارزه گسترش پیدا کرد تا به پیروزی رسید. مولف کتاب «نبرد مخفی علیه ایران» احتمالا در زمان پیروزی انقلاب دو یا سه سال داشته و برای همین انقلاب را از نزدیک درک نکرده است. لذا در کتابش به برخی وقایع در ایران اشاره کرده که درست نیست. چون در جامعه ایران حضور نداشته تا آنچه در لایه‌های جامعه ایران اتفاق افتاده است، لمس و درک کند. لذا برخی اتفاقات را از زبان افسران اطلاعاتی شنیده است که در زمان شاه در ایران چه و چه کردند و او هم در کتابش آورده است. به عبارتی برگمن بیشتر ژورنالیستی است که چندان به عمق مسائل ایران پی نبرده وگرنه نمی‌گفت که در جنگ تحمیلی، اسرائیل به ایران کمک کرده است. من خودم در جنگ حضور داشتم و چنین حرفی صحت ندارد.

حضور و موفقیت ما در جنگ بیشتر ناشی از اراده فردی، شجاعت و دلیری بود و وقتی خمپاره می‌زدند، کسی نمی‌ترسید، چون ترسی از کشته شدن نداشتیم. چنین اراده‌هایی در بیشتر مواقع بر سلاح پیروز می‌شود. چون در زمان جنگ ما در رابطه با سلاح کمبود داشتیم و این کاملا محسوس بود. اگر اسرائیل این‌قدر به ایران در جنگ تحمیلی کمک کرد که صدام نتوانست ایران را اشغال بکند، چرا ما که در جنگ بودیم چنین سلاح‌هایی را ندیدم! بنابراین به نظرم کتاب چندان عمیق نیست و برگمن می‌توانست فراتر از گزارش‌های امنیتی برود. البته کتاب نکات جالبی دارد چنانچه اشاره می‌کند وقتی به لبنان حمله کردند، اصلا نمی‌دانستند در این کشور شیعیان در اکثریت هستند! در واقع یکی از عواملی که اسرائیل نتوانست در لبنان مانند فلسطین نفوذ کند، ناشی از ضعف اطلاعاتی‌اش بود. برای همین اگر بخواهیم بر مبنای این کتاب قضاوت کنیم به نظرم درباره قدرت اطلاعاتی اسرائیل اغراق شده است. از طرفی در لبنان هم نتوانستند نفوذ پیدا کنند به طوری که همه دستگاه اسرائیل حریف عماد مغنیه نمی‌شدند. بنابراین ترجمه چنین کتاب‌هایی خیلی مهم است هر چند به قول جناب سلیمی‌نمین دیدگاه صهیونیست‌هاست که چنین فکر می‌کنند با ایجاد رعب و وحشت دیگران را به اطاعت از خودشان وادار کنند. طبیعی است تلقی که از غرب دارد در این است که به صراحت بگوید کشور ما جایگاه تست سلاح‌های آمریکایی است! من متاسفم چنین کتاب‌هایی خیلی دیر یا به سختی ترجمه می‌شود در حالی که اگر دقیق به چنین کتاب‌هایی نگاه کنیم می‌توانیم ضعف‌های آنها را هم به راحتی در معرض دید دانشجویان قرار بدهیم. ما در حال حاضر در دانشگاه در رابطه با معرفی منابعی که می‌خواهند جنبش‌ها و جریان‌های معاصر غرب را بررسی کنند، مشکل داریم.

در این باره بخوانید:

خشم آمریکایی‌ها از خرابکاری اسرائیلی‌ها در مک‌فارلین
خشم آمریکایی‌ها از خرابکاری اسرائیلی‌ها در مک‌فارلین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها

اخبار مرتبط