چهارشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۱۴
داستان پناهندگی منشی صدام به ایران

خالده عبدالقهار یکی از اعضای ارشد رژیم بعث عراق بود که به تدریج با حزب حاکم زوایه پیدا کرد و سرانجام، در بحبوحه جنگ تحمیلی، راه خود را از هم‌حزبی‌هایش جدا کرد. برای نجات جانش به ایران آمد و مدتی مقیم کشور ما شد.

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا) یکی از اتفاقات جالب سال‌های جنگ تحمیلی، فرار منشی مخصوص صدام به ایران و پناهندگی او در ایران بود. البته طبیعی بود که برخی‌ها، در ابتدای ورود این خانم به ایران، به او و به نیت واقعی‌اش از پناهندگی مشکوک شوند و حرف‌هایش را فوری و بی‌چون و چرا باور نکنند. اما به مرور این تردیدها و حساسیت‌ها کمتر شد. او همراه با شوهر و چهار فرزندش به ایران آمد و مدتی در کشور ما زندگی کرد. بعد به سوریه و گویا از آنجا به لیبی رفت.
 
اواخر بهار 1364 به ایران آمد، اما ماجرای او در روزهای پایانی دی ماه 1364 به خبری عمومی تبدیل شد. مرحوم هاشمی رفسنجانی در خاطراتش (کتاب «امید و دلواپسی»، به اهتمام سارا لاهوتی، نشر معارف انقلاب، چاپ سال 1400) در یادداشت‌های روز بیست‌وچهارم دی، بعد از اشاره به انجام برنامه‌های کاری روزانه می‌نویسد «ساعت هشت به منزل رسیدم. مصاحبه خانم خالده عبدالقهار منشی مخصوص صدام را که به ایران پناهنده شده، گوش دادم.»
 
خالده عبدالقهار در این مصاحبه چه گفته بود؟ در کتاب «تشدید تلاش‌ها برای فتح فاو» (مهدی انصاری و حمیدرضا فراهانی، مرکز اسناد و تحقیقات دفاع مقدس، چاپ سال 1395) در مرور حوادث و اظهارنظرهای روز بیست‌وهشتم دی ماه، بخشی از صحبت‌های او نیز بازخوانی می‌شود. «بنده از اهالی موصل و فرزند عبدالقهار هستم. به دلیل رابطه خوبی که پدرم با حکومت عراق در زمان حسن البکر داشت مدتی مدیریت مدرسه فرزندان خارجی‌های مقیم بغداد را به عهده گرفتم. رابطه خوبی هم با همسر صدام پیدا کردم که این رابطه باعث شد پس از سرنگونی حسن البکر به سمت منشی مخصوص صدام انتخاب شوم. تا اوایل سال گذشته میلادی در این پست مشغول به کار بودم و پس از پنج ماه از طریق کردهای عراق فرار کرده و به ایران پناهنده شدم.»
 
گفته‌های شاهدی از درون
عبدالقهار از آنچه در عراق می‌گذشت صحبت کرد، از حکومت ترور و ارعاب رژیم بعث، و از زندان‌های پُر این کشور. گفت قلعه دهوک به زندانی برای حبس و شکنجه مخالفان صدام تبدیل شده است. تجاوز به زنان اسیر و ضبط همه اموال خانواده‌هایی که متهم به مخالفت با رژیم بعث می‌شوند رویه‌ای عادی در عراق است و هیچ قاعده و قانونی هم برای مهار ستمگری صدامی‌ها وجود ندارد. «علت ماندن من در دستگاه صدام چند عامل بود: یکی اینکه کسی که در دستگاه حزب بعث کار کند، زیر نظر است. من که در کاخ صدام کار می‌کردم، تمام حرکات و سکنات من زیر نظر بود. ما ممنوع‌الخروج بودیم. از طرفی من شریک خواهر صدام بودم و با او چند شرکت تجاری داشتیم.»
 
اما سرانجام، آن‌همه جنایت و نادرستی را تاب نیاورد و رشته پیوند خودش با رژیم را پاره کرد. «من به دلیل تربیت و شرایط خانوادگی‌ام تصمیم گرفتم که از همه‌چیز دست بکشم و به جمهوری اسلامی ایران پناهنده شوم.» او به گفته خودش «امین سری کمیته اجرایی حزب بعث عراق» بود و از این‌رو مردان اصلی رژیم صدام را به‌خوبی می‌شناخت و می‌دانست چه کسانی نقشه‌های تروریستی او را اجرا می‌کنند. می‌گفت بیشترشان اقوام نزدیک صدام هستند و در ترور چهره‌هایی مثل آیت‌الله صدر و اعدام دسته‌جمعی اسرای ایرانی دست دارند.
 
خالده عبدالقهار در آن مصاحبه، در پاسخ به پرسش یکی از خبرنگاران، به جنگ تحمیلی هم پرداخت. گفت خبرها را در عراق نه فقط سانسور، که تحریف می‌کنند و درباره هر حادثه، داستانی متفاوت با واقعیت ارائه می‌دهند. از جمله اینکه حملات موفق موشکی ایران را یا از اساس انکار می‌کنند یا آنان را به خرابکاری مخالفان داخلی رژیم بعث نسبت می‌دهند. از حرف‌هایش می‌شد برداشت کرد که مردم عراق در خفقان و بی‌خبری، از بسیاری حقایق بی‌اطلاع هستند و هم درباره جنگ با ایران و هم در آنچه به مسائل داخلی کشور خودشان برمی‌گردد، آگاهی چندانی ندارند.
 
پناهندگی خالده عبدالقهار، مرور یک خاطره
ناگفته نماند که اواسط دهه 1360 خورشیدی، در روزنامه اطلاعات، سلسله یادداشت‌هایی با عنوان «شاهدی از درون» منتشر می‌شد که روایت خالده عبدالقهار از مشاهداتش بود. همچنین بهار سال 1395 مرحوم دعایی (مدیر سابق موسسه اطلاعات) در مراسم رونمایی از کتاب «بر تارک طوفان: ملامصطفی بارزانی به روایت مطبوعات ایران» (بهرام ولدبیگی، نشر ثالث) خاطره‌ای از ماجرای ورود خالده عبدالقهار به ایران و چگونگی پناهندگی‌اش روایت کرد. گویا چند نفر از نیروهای اطلاعاتی عراق به خانم عبدالقهار مشکوک شده بودند و او چاره‌ای جز خروج هرچه سریع‌تر از عراق نداشت.
 
به گفته دعایی «زمانی که عبدالقهار به ایران پناهنده شد، وزارت اطلاعات تازه شکل گرفته بود. مسئولان این وزارت درباره هدف ایشان از پناهندگی شک کردند. یک روز که به موسسه اطلاعات رفتم دیدم خانمی منتظر من است. خانم عبدالقهار بود. آمده بود از وضعیتی که داشت شکایت کند. می‌گفت من با تصور داشتن شرایط مناسب به ایران پناهنده شدم اما حساسیت‌ها و نظارت‌ها برای ما رنج‌آور است. ما پشیمان هستیم. پس از آن با مسئولان نظام وارد مذاکره شدم. خوشبختانه آقای ری‌شهری وزیر اطلاعات ایشان را به عنوان پناهنده رسمی پذیرفتند و امور ایشان مانند دیگر پناهندگان به وزارت کشور سپرده شد و منزل و امکانات مناسبی در اختیار ایشان قرار گرفت. در مجلسی سید محمدباقر حکیم را دیدم که وقتی به پیگیری‌های من برای تأمین نیازهای عبدالقهار پی برد، گفت: کاش من هم یک خالده بودم. البته عبدالقهار با آزادی کامل و با تصمیم خود به سوریه و بعد لیبی رفت. کنجکاو بودم بدانم بعد از فروپاشی صدام در چه وضعیتی است؟»
 
 
اشاره به این نکته نیز خالی از لطف نیست که دیده‌ها و شنیده‌های خالده عبدالقهار در کتاب «سكرتيرة صدام تتكلم» (منشی صدام صحبت می‌کند) ثبت شده است. او در این کتاب، که متاسفانه هنوز به فارسی ترجمه نشده است، از سازوکار رژیم بعث و چگونگی اداره عراق در دوران این حکومت سخن می‌گوید.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

برگزیده

پربازدیدترین

تازه‌ها