«دفترچه ممنوع» پس از 70 سال، دوباره به زبان انگلیسی برگردان و منتشر شد؛
آلبا سسپدس؛ نویسنده ضدفاشیسم و ستوننویس محبوب سارتر
«دفترچه ممنوع» اثر آلبا د سسپدس، از جمله آثار کلاسیک نئورئالیستی است که 70 سال پس از نخستین چاپ، دوباره به انگلیسی ترجمه و منتشر شده است. روزنامه گاردین انگلستان به بهانه این بازنشر، نگاهی به این کتاب که روایت زندگی زنان پس از جنگ است، انداخته و ویژگیهای زن قهرمان داستان را مشابه سسپدس دانسته و این کتاب را نوعی اتوبیوگرافی مینامد.
در سال 2018 ناشری به نام داونت، حمایت حیاتی از نویسندگان زن را با انتشار آثار ناتالیا گینزبورگ آغاز کرد و اکنون، انتشارات پوشکین، کتابی از آلبا د سسپدس را عرضه کرده است. این زنان نویسنده در دوران زندگی خود مشهور بودند، اما بعد از آن به فراموشی سپرده شدهاند و به نظر میرسد ما کشف دوباره آنها را مدیون نیاز خود به رمان رئالیستی هستیم که وقتی احیا شد، تقریبا به اندازه ایتالیای دهه 1940 بحرانزده بود.
بسیاری از پیچیدهترین رئالیستهای امروزی از جمله راشل کاسک و سالی رونی در مطرح شدن گینزبورگ نقش داشتند، با این حال همه اینها با تب فرانته- نویسنده- شروع شد. خود النا فرانته نیز بسیار مدیون نئورئالیسم بوده و اوست که باعث کشف دوباره سسپدس شده است.
فرانته در «فرانتوماگلیا» شامل مجموعهای از نامهها و تاملات، از کتاب «بهترین شوهران» سسپدس به عنوان یکی از معدود رمانهایی- «کتاب های تشویقی»- یاد کرد که میتوانست در حین نوشتن، بخواند. پس از آن، ناشران مختلف برای یافتن نسخهای از این کتاب به تکاپو افتادند.
اکنون با ترجمه روان و محاورهای «دفترچه ممنوع» سسپدس روبهرو هستیم. این کتاب که نخستین بار در سال 1952 منتشر شده بود، توسط مترجم آثار فرانته، آن گلدشتاین، ترجمه و بازنشر شده است.
«وقتی در این دفتر می نویسم احساس میکنم در حال ارتکاب گناهی بزرگ هستم؛ یک هتک حرمت: انگار دارم با شیطان حرف میزنم.» «دفترچه ممنوع» درباره زنی 43 ساله است که در موقعیتی کمیاب از آزادی، در یکشنبهای آفتابی در خیابانهای رم پرسه میزند و از یک مغازهدار محتاط، دفترچهای میخرد (خرید اینگونه کالاها در روزهای یکشنبه ممنوع بود). والریا پیش شوهر و بچههای نوجوانش برمیگردد و وقتی میخواهد دفترچه یادداشت را پنهان کند، متوجه میشود جایی برای این کار ندارد: «من دیگر کشو یا جایی برای پنهان کردن نداشتم که هنوز مال من باشد.» او سپس دوران نوشتن مخفیانه خاطراتش را آغاز میکند، دورانی که اگرچه همراه با حس گناه است اما همچنان منبعی حیاتی و غیرقابل توقف از تعریف جسارت فردی است.
عناصر این رمان اتوبیوگرافیک هستند، هرچند سسپدس شخصیتی جذابتر از والریا بود و از جهانی خطرناکتر و قدرتمندتر میآمد. پدربزرگ او، نخستین رئیس جمهور کوبا بود که رهبری او به مبارزه برای استقلال کمک کرد. او با بیپروایی ذاتی خود، در سن 15 سالگی با یک کنت ایتالیایی ازدواج کرد، صاحب یک پسر شد و بلافاصله پس از آن طلاق گرفت. وی سپس به عنوان معشوقه فرانچسکو بونئوس، دیپلمات ایتالیایی، به زندگی ادامه داد و با یکدیگر در زمینه مقاومت در برابر فاشیسم، به فعالیت پرداختند.
نخستین رمان او با عنوان «بازگشتی وجود ندارد» در سال 1938 به یکی از پرفروشترینها تبدیل شد. این کتاب، داستان هشت زن جوان است- نوعی نسخه اولیه از گروه مری مک کارتی. نوشتههای فمنیستی و کمونیسم او، وی را به هدفی برای فاشیستها تبدیل کرد و در سال 1943 او و همسرش به آبروزو گریختند و یک ماه در جنگل پنهان و منتظر فرصتی عبور از سربازان آلمانی شدند.
سسپدس قبل از جنگ با گینزبورگ ملاقات کرده بود و ردیابی نقاط مشترک زندگی آنها در این ماههای وحشتناک جالب است. درست در همین دوران، گینزبورگ از آبروزو فرار کرد تا در رم مخفی شود، جایی که شوهرش به زودی دستگیر و شکنجه شد. وضعیت سسپدس از گینزبورگ بهتر و ایمنتر بود، زیرا او یهودی نبود، اما با کمال میل خود را در معرض خطر قرار داد، چرا که پس از رسیدن به باری، برای رادیو پارتیزانی برنامه اجرا کرد و برای بار دوم دستگیر شد.
اگرچه سسپدس از جنگ آزار دید اما تصمیم گرفت زندگی کند و بنویسد. او با انتشار مجموعهای از رمانهایی که این دوره از تغییرات اجتماعی را در مقیاس شخصی و خودمانی شرح میدهند، به بازیگر اصلی صحنه ادبی ایتالیا تبدیل شد.
او همچنین مجلهای به نام مرکوریو را ویرایش میکرد که محلی برای انتشار آثار غولهای نئورئالیسم ایتالیا بود و مسئول ستون پرسش و پاسخ و مشاوره مجله محبوب ایپوکا نیز بود. این چنین بود که او به عنوان نویسندهای دارای اندیشه، به موقعیت و شهرت شگفتانگیزی نزد مردم دست یافت.
زمانی سارتر میخواست این ستونها را در قالب کتاب در فرانسه منتشر کند و خودش مقدمهای بر آن بنویسد اما خود د سسپدس این کار را هم برای این ستونها و هم رمانهایش انجام داد. آثار او ترکیب مکاشفه صمیمی در مورد زندگی جسمانی و عاطفی زنان بود.
«دفترچه ممنوع» را تا اندازهای میتوان مستندی از تغییرات پس از جنگ در زندگی زنان دانست که با جزئیات دقیق نئورئالیسم روایت شده است. دختر والریا رابطهای آشکار با مردی دارد که هنوز طلاق نگرفته است، این مادرش را به وحشت میاندازد و مادر این ترس را نشانهای از مجموعهای از ارزشهای اخلاقی مرده میداند. از سوی دیگر، دفتر خاطرات والریا، سسپدس را قادر میکند تا پرسشهای همیشگیاش درباره ارزش و خطرات زندگی را مرور کند.
نشریه مرکوریو در سال 1948 بحثی شدید بین گینزبورگ و سسپدس منتشر کرد. در آن بحث، گینزبورگ از «عادت بد» زنان برای «سقوط در چاه»، شناور شدن یا حتی غرق شدن در «آبهای تاریک و دردناک مالیخولیا» گلایه میکند. سسپدس در پاسخ میگوید که اگرچه موافق است، اما معتقد است که خود چاه میتواند منبع قدرت باشد، «زیرا هر بار که در چاه میافتیم، به عمیقترین ریشههای انسان بودن خود بازمیگردیم.»
این همان چاهی است که والریا وقتی مخفیانه شروع به نوشتن میکند، در آن میافتد و متوجه میشود جزئیاتی که در میان مشغله کارهای روزمره به سرعت فراموش میکرد، اهمیت تازهای پیدا کردهاند. او با فهم طنین و لحن کلمات، شروع به «درک معنای پنهان زندگی» میکند.
سسپدس با وجود مخالفت فزاینده شوهر دیپلماتش با کار نوشتن او، در چاه ماند و با اعتماد به نفس و حرص، آنچه را در آنجا یافت، توصیف کرد: «ضعف، رویاها، مالیخولیا، آرزوها و همه احساساتی که روح انسان را شکل داده و بهبود میبخشد.»
چاپ جدید «دفترچه ممنوع» اثر آلبا د سسپدس با ترجمه آن گلدشتاین و مقدمه جومپا لاهیری در 256 صفحه از سوی انتشارات پوشکین منتشر شده است.
نظر شما