سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - مرضیه نظرلو، پژوهشگر و نویسنده: نامه پشت نامه برایش میفرستادند. میدانستند حوزه علمیه اراک را راه انداخته، پس میتوانست حوزه علمیه قم را هم که دیگر شکوه گذشته را نداشت، احیاء کند. شهر قم از قرن دوم هجری و با ورود حضرت معصومه (س) به آن، یکی از مراکز مهم تشیع به حساب میآمد و اولین کسانی که در قم حوزه علمیه را سرِپا کردند؛ محدثان و راویان قبیله اشعری در ایران بودند. بعد از آنان علمای بزرگی همچون شیخ صدوق و شیخ کلینی که علاوه بر تربیت شاگردان از ارکان علوم حدیث در مذهب محسوب میشدند؛ حوزه علمیه قم را به کمال رساندند؛ اما روزگار شاهد وقایع بیشمار بود و در این میان با وفات بزرگان، کمکم حوزه علیمه قم از رونق و شکوه افتاد.
اوایل قرن چهاردهم هجری، ایران شاهد تحولات تاریخی بیشمار بود و حکومت بین احمدشاه قاجار و رضاخان میرپنج دست به دست میشد.
شیخ عبدالکریم به دعوت آیتالله فیض قمی به قم رفت. آیتالله فیض در نامهای برای شیخ نوشته بود به دنبال احیای مجدد حوزه علمیه قم است و به تنهایی توان این مهم را ندارد. نظرش این بود؛ مادامی که زمامداری بر حوزه نباشد توسعه آن میسر نیست و بهتر است آیتالله حائری که تجربیاتی در این زمینه دارد؛ در این امر سرنوشتساز به یاری او بشتابد.
شیخ عبدالکریم دو دل بود. هرچند که حوزه علمیه اراک را، راه انداخته بود اما نتوانسته بود آن را به نتیجه دلخواه برساند و بیم آن داشت که حوزه قم نیز آنگونه که شایسته است؛ از کار در نیاید! وقتی به قم رسید تعدادی از علما دورش را گرفتند و قول همکاری دادند. در این بین آیتالله بافقی بیش از بقیه پافشاری میکرد! پیچش مو را میدید و کوتاه نمیآمد. شیخ عبدالکریم که بین خواست علما و تکلیف و دلش مردّد مانده بود؛ به پایبوسی حرم دختر موسیبنجعفر رفت و بعد از زیارت کنار ضریح نشست. قرآن را بوسید و امر را به استخاره گذاشت.
"وَ اتُونِی بِاَهلِکُم اَجمَعین" جوابش را گرفت. برگشت و آیه را کامل خواند: "اِذهَبوا بِقَمیصی هذا فَالقُوه عَلی وَجهِ اَبی یَاتِ بَصیراً وَ اتُونِی بِاَهلِکُم اَجمَعین (آیه ۹۳ سوره یوسف) باید اهل و عیال را جمع میکرد و در قم ساکن میشد.
سال ۱۳۰۱ خورشیدی آیتالله عبدالکریم حائری یزدی سکّان اداره حوزه علیمه قم را به دست گرفت.
او در سال ۱۲۳۸ در روستایی نزدیک میبد یزد به دنیا آمد. پدرش درس ناخوانده اما زاهد و با تقوا بود. دوران کودکی را در مکتب خانهای در اردکان سپری کرد و در محضر مجدالعلمای اردکانی، مقدمات علوم و ادبیات را آموخت. سپس به حوزه علمیه یزد رفت و از آنرو که شوق آموختن بیشتر داشت و در آن حوزه نمیتوانست خود را از دریای بیکران علم سیراب کند؛ راه عتبات عالیات را در پیش گرفت. او ابتدا به کربلا رفت و در مدرسه علمیه حسن خان ساکن شد. پس از مدتی که فهمید شیخ فضلالله نوری و میرزا محمدتقی شیرازی در حوزه سامرا به اقامه درس میپردازند؛ برای بهرهگیری از محضر آنان راهی سامرا شد و سطوح عالی را در آن شهر گذراند. در سامرا بیش از همه در کلاسهای آیتالله فشارکی حاضر میشد و متأثر از رفتار و سلوک ایشان بود تا جایی که وقتی استاد قصد هجرت به نجف کرد؛ شیخ عبدالکریم هم بقچهاش را بست و همراه استاد راهی حوزه علمیه نجف شد.
پس از کسب علم از محضر اساتید؛ شیخ عبدالکریم مجتهد و استادی درخور شد و بعد از سالها دوری از وطن عزم بازگشت به ایران را نمود. قرار شد او بلافاصله بعد از مستقر شدن در شهر اراک، حوه علمیهای در آنجا تأسیس کند. مقدمات کار را فراهم و حوزه را روبهراه کرد اما کشور در تلاطم افتاده بود. مشروطهخواهان به حکومت قاجار اعتراض داشتند و خواهان حکومت قانون بر استبداد بودند. در این میان علما و روشنفکران نیز صفبندیهای مشخصی داشتند و عدهای موافق و بعضی مخالف مشروطه بودند. کشمکشها و نزاعها به حوزههای علمیه نیز رسید و حوزه علمیه اراک نیز مصون نماند.
شیخ عبدالکریم اهل سیاست نبود. از ابتدا از این موضوعات پرهیز داشت. نه اینکه گرایش و دلیل خاصی داشته باشد. روحیاتی داشت که با این مسائل زیاد همراه نمیشد و در این باب، تابع استادش آیتالله فشارکی بود که علاوه بر فعال نبودن در مسائل سیاسی، از حوادث جنجالی نیز پرهیز میکرد.
در عین حال، حوزه علمیه اراک مستقل نبود و دستخوش اتفاقات دیگری شد. شیخ عبدالکریم تصمیم گرفت به نجف بازگردد و در آن حوزه به تدریس علوم دینی بپردازد.
اما سر و صدای مشروطه به حوزه علمیه نجف هم رسیده بود و هر کدام از بزرگان حوزه در این باب نظراتی داشتند. شیخ فضلالله نوری یکی از اساتید بزرگ حوزه بود که در ایران عَلم مشروطه مشروعه را برافراشته بود و خبر اقدامات او به حوزه نجف میرسید. شیخ عبدالکریم که اوضاع را چنین دید به حوزه علمیه کربلا که کمتر به مسائل سیاسی وارد میشد؛ رفت تا از نزاع میان موافقان و مخالفان مشروطه دور بماند. همچنین به منظور نشان دادن بیطرفی خود در صفآرایی مشروطه، کتابی از یک عالم موافق مشروطه و کتابی از یک عالم مخالف مشروطه تدریس میکرد. اقامت او در کربلا هشت سال به طول انجامید و از همان جا بود که به حائری معروف شد.
شیخ عبدالکریم در سال ۱۲۹۳ خورشیدی برای همیشه عراق را به قصد ایران ترک کرد. ابتدا به حوزه علمیه اراک بازگشت و علاوه بر اداره حوزه به تدریس فقه و اصول پرداخت. مشغول رتق و فتق امور بود که نامه میرزا محمدتقی شیرازی به دستش رسید. میرزا از او خواسته بود به عتبات برگردد و بعد از وفات سید محمدکاظم یزدی خود را برای مرجعیت آماده کند؛ اما شیخ عبدالکریم دیگر بنا نداشت ایران را ترک کند. او بعد از بازگشت در احوال مردم دقت کرده بود و ماندن را وظیفه خود میدانست. برای میرزای شیرازی نوشت بیم انحطاط فکری و تباهی ایرانیان را دارم و خود را مکلّف به ماندن میدانم.
آن روز در کنار ضریح منوّر فاطمه معصومه (س) وقتی قرآن را بست؛ میدانست که کار بزرگی برعهدهاش نهادهاند. قرار بود مجاور حرم شود و مسئولیت حوزه علمیه قم را نیز برعهده بگیرد. پس از پذیرش مسئولیت، با تجربیاتی که داشت طرح تازهای برای حوزه تعریف کرد. بیش از هر چیز به برنامهریزی برای تثبیت و پیشرفت حوزه میاندیشید. تحول در روشهای آموزش، تخصصی شدن ابواب فقه، توسعه دامنه معلومات طلاب حتی آموزش زبان خارجی به آنان و تربیت محقق و مجتهد از برنامههای او بود.
شیخ عبدالکریم در اخلاق نیز معتدل و گاهی شوخ طبع بود. توجهی ویژه به زندگی طلاب داشت و شخصاً به حجره آنان میرفت و احوالشان را میپرسید. او نسبت به نقل مطالب در مجالس اهل بیت نیز حساسیت ویژهای داشت و توصیه میکرد؛ طلاب از گفتن مطالب بدون سند پرهیز کنند. خودش هم که در جوانی نوحهخوان و علاقمند به مجالس روضه بود؛ برپایی سوگواری فاطمیه دوم را در ایران مرسوم کرد. نمک روضه را به کلاس هم میبرد و همیشه قبل از درس میگفت تا یکی از طلاب جوان چند خط در ذکر مصیبت اباعبدالله بخواند.
همین تغییرات در حوزه و سیره زعیم آن، کمکم حوزه علمیه قم را سر زبانها انداخت و طلاب زیادی از سراسر ایران راه آن حوزه که آوازهاش فراگیر شده بود؛ را در پیش گرفتند که از آن میان میتوان به سید محمدتقی خوانساری، سید احمد خوانساری، روحالله خمینی و سید محمدرضا گلپایگانی اشاره کرد.
شیخ عبدالکریم که دیگر با نام آیتالله مؤسس شناخته میشد؛ تمام توان خود را گذاشت تا حوزه علمیه قم ارتقاء و اعتلاء پیدا کند.
مقارن این ایام، اتفاقات تاریخی مهمی در ایران و جهان رخ داد. رضاخان میرپنج با کودتا روی کار آمد و طومار قاجار را در هم پیچید. به دنبال پادشاهی بر ایران بود و تاجی را که بر زمین افتاده بود؛ به سرش گذاشت و آغاز حکومت پهلوی را اعلام کرد. وی در ابتدای امر به حمایت علما و بزرگان مذهبی که مورد احترام توده مردم بودند؛ نیاز داشت. به همین جهت پاپیچ اقدامات آیتالله حائری در قم نشد و مانعی برایش نتراشید. آیتالله نیز آن روزها در حمایت یا عدم حمایت از رضاخان هیچ نقش قابل تأملی نداشت. او ترجیح داد به دور از حاشیه فقط به امورات حوزه بپردازد.
در این میان جنگ جهانی نیز آغاز شد و آتش آن ابتدا به کشور عراق رسید. وقتی نجف و کربلا برای طلاب ناامن شد آنان حوزه علمیه قم را برای ادامه تحصیل انتخاب کردند که آن روزها مکان امنی به حساب میآمد.
بعضی از طلبهها به دلخواه به قم رفتند اما مراجع بزرگ که حاضر به ترک عتبات نبودند را به اجبار تبعید کردند. مراجع اهل سکوت و سازش نبودند. وقتی دولت استعماری بریتانیا امتیاز دو رود بزرگ دجله و فرات را از حکومت عراق گرفت؛ مراجع ضمن اعتراض، مردم را به قیام دعوت کردند. در این بین آیتالله سید عبدالحسین اصفهانی و آیتالله نائینی که مرجعیت شیعه را برعهده داشتند به ایران تبعید شدند. این اخراج معنادار از عراق هر چند برای مراجع که دلبسته عتبات عالیات بودند؛ گران تمام شد اما رونق و شور عجیبی در حوزه علمیه قم ایجاد کرد و این حوزه را به یکی از مراکز مهم تعلیم و تربیت دروس دینی مبدّل ساخت.
آیتالله مؤسس در آن روزها که ایران دستخوش نوسانات مختلف بود از امور اجتماعی غافل نشد. او روحانیت را نه فقط زعیم حوزه بلکه فریادرس توده و عوام میدانست و وقتی دید رضاخان به این توده اهمیتی نمیدهد و حکومت پهلوی مسیر پادشاهی خود را میرود؛ دست به کار شد و اولین مرکز درمانی ایران را در قم تأسیس کرد. مِریت هاکس انگلیسی در سفرنامهاش در سال ۱۳۱۱ خورشیدی در این باره نوشته است: «دو بیمارستان خوب در قم در حال ساخت است که یکی به همت مردی قمی و دیگری به همت مردی تهرانی است. قبل از احداث این دو بیمارستان خدمات پزشکی منحصر به بیمارستانی قدیمی و سی تختخوابی بود که از درآمد شخصی مرجعی روحانی اداره میشد. تأسیس این بیمارستان قدیمی به سال ۱۳۰۳ برمیگردد. آیتالله حائری این مرکز درمانی را برای طلبهها در کوچه حرم ساخته بود که مردم عادی هم به آن مراجعه میکردند.»
علاوه بر آن تعمیر و بازسازی مدرسه دارالشفاء، تعمیر مدرسه فیضیه و ساخت کتابخانه آن؛ احداث قبرستان و غسالخانه قم، ایجاد دارالاطعام قم و واحد مسکونی برای سیلزدگان و ساخت سیلبند بر روی رودخانه از دیگر کارهای عامالمنفعه آیتالله حائری بوده است. ایشان در اغلب حوادث و وقایع سیاسی زمان خود، سیاست سکوت و مدارا را در پیش گرفت تا جایی که گاهی اعتراض دوستانش را هم بر میانگیخت. اما او بیش از همه بر حفظ حوزه علمیه تأکید داشت و با کیاست و دوراندیشی سعی میکرد بهانه به دست دشمنان دین ندهد تا نهال نورسته حوزه پا بگیرد. به همین دلیل به طلاب هم توصیه میکرد تا جایی که امکان دارد کجدارمریز امورات را پیش ببرند تا گزندی بر اصل حوزه وارد نشود.
تا اینکه در سال ۱۳۱۴ رضاخان رسماً فرمان کشف حجاب را صادر کرد و زنان و دختران ایرانی از استفاده چادر، روبنده و روسری منع شدند. آیتالله حائری که تا آن زمان از امورات سیاسی گریزان بود؛ نتوانست نسبت به هتک حرمت قانون الهی بیتفاوت باشد. تلگرافی برای رضاشاه فرستاد و قانون ابلاغی را برخلاف قوانین شرع اعلام کرد و خواستار جلوگیری از کشف حجاب شد. رضاخان واکنشی نسبت به این تلگراف نشان نداد؛ در عوض آیتالله حائری توسط ماموران حکومت تحت نظر قرار گرفت. او که تا آن زمان سکوت و صبر را در پیش گرفته بود تا از رویارویی مستقیم با رضاخان دور بماند و بساط حوزه و دین که در قم گسترده شده بود؛ برچیده نشود پس از کشف حجاب دیگر قرار نداشت. شیخ تلاش میکرد تا دین را زنده نگاه دارد و رضاخان تیشه برداشته بود تا دین را از زندگی مردم حذف کند.
پانزده سال از زعامت آیتالله حائری بر حوزه علمیه قم میگذشت و او بعد از کشف حجاب دیگر زیاد دوام نیاورد. تبهای گاه و بیگاه او را از پا انداخت و بالاخره در شب دهم بهمن ماه سال ۱۳۱۵ خورشیدی تبی جانکاه وجودش را فرا گرفت و دیگر از بستر بلند نشد. شاگردان و نزدیکانش میگفتند دق کرده است!
رضاخان برای مراسم تشییع او محدودیتهایی اعمال کرد. با این وجود مردم قدرشناس قم در مراسمی باشکوه او را بر روی دستهایشان تا حرم حضرت معصومه (س) بدرقه کردند و به خاک زمینی سپردند که پس از استخاره، وطن آیتالله عبدالکریم حائری شده بود.
نظر به اهمیت معرفی و الگوسازی شخصیتهای معنوی و دینی اثرگذار، دفتر تکریم و الگوسازی نخبگان با همکاری خبرگزاری ایبنا برای تهیه مقالاتی اقدام کرده است. در هر قسمت به معرفی یکی از این مفاخر دینی پرداخته میشود.
نظر شما