سرویس استانهای خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)، حجتالاسلام عباس فضلی - نویسنده و پژوهشگر: نوشتن بیش از اینکه یک هنر باشد، یک دغدغه است. از اینرو، همواره نویسندگان صاحبنام و برجسته جهان برای نوشتن دغدغه داشتند و در این باره سخن میگفتند و مینوشتند. فرانتس کافکا نیز برای نوشتم دغدغه داشت. او که از بزرگترین نویسندگان قرن بیستم شناخته میشود، با نوشتن داستان «مسخ» سبکی غیرمتعارف و پوچگرایانه را در ادبیات آن عصر به نمایش گذاشت و نوشتن را نوعی رنج تلقی میکرد و آن را تنها شکل مناسب برای خودش میدانست.
کتاب «از نوشتن» دغدغههای فکری فرانتس کافکا را روایت میکند که به همت اریش هلا و یوآخیم بویگ به ترجمه ناصر غیاثی در ۲۲۲ صفحه از سوی نشر ثالث منتشر شده است. کافکا در نامههایی که به فلیسه و دوستانش نگاشته؛ به تنها رنج زندگیاش که «نوشتن» است، اشاره میکند؛ همان رنجی که در کتابهایش هویداست و دلیل جاودانگی او را فراهم کرده است. این نوشته، بدون هیچ توضیحی، پرتویی است از آن دغدغههای اگزیستانسیال.
در ادامه گزیدهای از دغدغهها و علاقهمندیهای کافکا در عرصه نویسندگی به روایت کتاب «از نوشتن» آورده میشود:
- بهرغم همه بیقراریها به رمانم چسبیدهام درست مثل هیکل یک مجسمه که به دوردست نگاه میکند و محکم به قالبش چسبیده است (از نوشتن، ص ۴۲)
- الان در نامههای فلوبر خواندم: «رمان من صخرهای است که به آن آویختهام و از آنچه در دنیا میگذرد؛ کاملاً بیخبرم» شبیه آنچه در نهم مه برای خودم یادداشت کرده بودم (همان، ص ۴۳)
- کاش همانطور که خیلی دلم میخواست؛ به جای نوشتن رمان، برای تو نامه نوشته بودم. (همان، ص ۵۰)
- اما استحکامی که اندکی نوشتن برایم فراهم میکند؛ قطعی و عالی است. (همان، ص ۶۱)
- کسی که قابلیت دیدن زیبایی را حفظ کند؛ پیر نمیشود. (همان، ص ۶۵)
- دیکنز از نویسندههای محبوب من است. (همان، ص ۶۵)
- داستانم نمیگذاشت بخوابم. تو با رؤیاها برایم خواب میآوری. (همان، ص ۷۲)
- هستی بشری بسیار طاقتفرساست. این است که میخواهیم دست کم در خیال، از یوغش رها شویم. (همان، ص ۷۸)
- خواب، واقعیت را که تصور در پس آن باقی میماند؛ برملا میکند. (همان، ص ۷۹)
- متداولترین فردیت نویسندهها عبارت است از: اینکه هر کدام به شیوه خاص ادبیات میکوشد به اشیا چهرهای مطبوع و خوشایند بدهد ولی شاعر مجبور است آنها را به قلمرو حقیقت و پاکی و درام اعتلا دهد. (همان، ص ۱۲۹)
- هنر به پیشه بیشتر نیاز دارد تا پیشه به هنر. (همان، ص ۱۴۲)
- نوشتن، پایین بالا شدنی جاودانه است. (همان، ص ۱۴۴)
- وقتی پس از مدتی طولانی شروع به نوشتن میکنم؛ انگار کلمهها را از خلأ بیرون میکشم. اگر یکی را به چنگ آوردم آن وقت فقط همان یکی را دارم و تمام کار از اول شروع میشود. (همان، ص ۱۵۷)
- نوشتن خودزندگینامه، شادی بزرگی میبود، چون به آسانی نوشتن رؤیا پیش میرفت و نتیجهای دیگر، بزرگ و برای همیشه تأثیرگذار بر من داشت که برای فهم و حس هر کسی قابل دستیابی میبود. (همان، ص ۱۵۸)
- میشود تمرکز نوشتن را خیلی خوب در من شناخت. وقتی اورگانیسم من روشن شده بود که نوشتن، پربارترین مسیر وجودم است. همه چیز از آن سمت هجوم آورد و تمام آن تواناییها را که به لذت جنسی، لذت خوردن و نوشیدن، لذت اندیشههای فلسفی و بیش از همه لذت موسیقی معطوف بودند؛ بیمصرف گذاشت. (همان، ص ۱۵۹)
- فقط نباید آنچه نوشتهام، دست بالا بگیرم. از این طریق آنچه باید بنویسم؛ برای خودم دستنیافتنی میکنم. (همان، ص ۱۶۰)
- نمیتوانم از نوشتن دست بکشم، یعنی میلی است که میتوان بدون آسیبدیدگی تا کنهاش را تحلیل کرد. (همان، ص ۱۶۱)
- روش زندگی من تنها برای نوشتن طرح شده است و اگر دستخوش تغییر میشود؛ تنها به این خاطر است که احتمالاً بهتر با نوشتن منطبق شود، چون زمان کوتاه و قدرت من کم است. (همان، ص ۱۶۴)
- وقتی مینویسم، احساس میکنم با دستهایی انعطافناپذیر از زندگی بیرون رانده میشوم. (همان، ص ۱۶۸)
- نوشتن یعنی گشودن بیش از اندازه خود؛ یعنی نهایت صداقت و شیفتگی که خیال میکنی در روابط انسانی آن گمشدهای. پس تا زمانی که آگاه هستی؛ همیشه از آن اِبا داری، چون هر کس تا زمانی که زنده است؛ میخواهد زندگی کند. این صداقت و شیفتگی به هیچ وجه برای نوشتن کافی نیست. آنچه از این سطح برای نوشتن برمیداریم، وقتی راه دیگری نباشد و چشمههای عمیقتر سکوت کنند؛ هیچ است و در آن لحظهای درهم میریزد که یک حس واقعی سطح بالا را به لرزه درآورد. به این خاطر آدمی هنگام نوشتن هر چقدر هم تنها باشد؛ کافی نیست. (همان، ص ۱۶۹)
- فکر کنم به اندازه کافی درک نکردهای که نوشتن تنها امکان هستی درونی من است. (همان، ص ۱۷۳)
- با خودم هم کنار نمیآیم مگر وقتی که مینویسم. (همان، ص ۱۷۴)
- رابطهام با نوشتن و انسان تغییرناپذیر است و ناشی از وجود من است و نه بسته به زمان. برای نوشتن نیاز به خلوت دارم. (همان، ص ۱۷۵)
- از هر چه به ادبیات مربوط نمیشود؛ متنفرم… من علایق ادبی ندارم، بلکه از ادبیات ساخته شدهام. (همان، ص ۱۷۷)
- نوشتن تنها شکل مناسب برای من است. (همان، ص ۱۷۸)
- نفس نوشتن اغلب آدمی را به وسوسه ثبت کردن میاندازد، جملهها نیروی ثقلی دارند که نمیشود از آن گریخت. (همان، ص ۱۸۱)
- من با نوشتن بیشتر به آرامش دست پیدا میکنم تا با آرامش به نوشتن. (همان، ص ۱۸۲)
- بهترین چیزهایی که نوشتهام؛ شالودهاش بر این استوار است که راضی بمیرم. (همان، ص ۱۸۴)
- نوشتن به مثابه شکلی از دعاست. (همان، ص ۱۹۴)
- خودفراموشی اولین شرط نویسنده بودن است.(همان، ص ۲۰۵)
- یک فایده نوشتنِ یادداشت روزانه این است که آدم با شفافیتی آرام بخش از تغییراتی آگاهی مییابد که مدام در معرض آنها قرار دارد. (همان، ص ۲۲۲)
نظر شما