سرویس دین و اندیشه خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) - محمد فیضی: دوازده سال از رحلت مرحوم آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی، استاد اخلاق و عرفان میگذرد. در این سالها همچنان جای خالی او در میان مجالس اخلاقی پایتخت حس میشود. کتاب «شمع محفل» به زوایای کمتر بیان شده از زندگی این شاگرد مبرز مکتب امام خمینی (ره) پرداخته است که با توجه به قلم روان آن برای همگان قابل استفاده است. «شمع محفل» با زبانی ساده و بیآلایش وجوه مختلف زندگی مرحوم آیتاله حاج آقا مجتبی تهرانی و همچنین سبک زندگی ایشان را روایت میکند. این کتاب از زندگی و سبک تربیتی پدر ایشان، میرزاعبدالعلی تهرانی، شروع میشود و زندگی حاج آقا مجتبی را از بدو ولادت روایت میکند. به مناسبت سالگرد رحلت این عالم بزرگوار با محمدعلی عباسیاقدم نویسنده این کتاب گفتوگویی انجام دادیم که در ادامه خواهید خواند. عباسی اقدم در این گفتوگو از نسبت خانوادگی حاجآقا مجتبی با جلال آلاحمد و عشق و علاقه این مرجع تقلید و استاد اخلاق به همسرش تا اولین کنش سیاسی او در استقبال از بازگشت آیتالله کاشانی از تبعید اشاراتی میکند که خواندنی است.
- چرا کتاب «شمع محفل» را از شرحی درباره میرزاعبدالعلی شروع کردید؟ به خاطر تأثیری که خانواده تهرانی از رفتار ایشان گرفتهاند و یا سبک تربیتی خاص ایشان؟
«شمع محفل» یک کتاب نیست بلکه دو کتاب است. به تعبیری دو فیلم با یک بلیط است. پیش از پرداختن به زندگی و زمانه حاجآقا مجتبی تهرانی لازم دیدم که ابتدا به سراغ زندگی و شیوه زیست آیتالله میرزا عبدالعلی تهرانی بروم و به زوایای پیدا و پنهان زندگی این مرد بزرگ و خاندان پُرآوازه ایشان سرک بکشم.
- هدفتان از این سرک کشیدن به زندگی و زمانه ایشان چه بود؟
چیزی که برای من درباره چهرههای شاخص بهویژه علمای ربانی مهم و حائز اهمیت است، سیر تکوین، صیرورت و نحوه شکلگیری شخصیت این قبیل افراد است. پس از مطالعه و پژوهشهای فراوان به این نتیجه رسیدم که پرداختن به زندگی حاجآقا مجتبی تهرانی، بدون توجه و تامل در زندگی و زمانه خاندان این عالم بزرگ که نسب از میرزا مسیح مجتهد تهرانی میبرند، میسر نیست. به همین دلیل، در این کتاب بهطور عمد، خواستم نوری هر چند کمرنگ به زندگی و زمانه میرزا عبدالعلی تهرانی بتابانم تا در پرتو روشناییهای آن زوایای کمتر دیده شده زندگی حاجآقا مجتبی تهرانی را بهتر و واضحتر ببینم و واقعیتر و کمی ملموستر روایت کنم.
اولین نتیجه این کار این بود که دریافتم میرزا عبدالعلی یکی از علمای مهم و تاثیرگذار تهران است؛ اما متاسفانه این عالم جلیلالقدر همچنان گمنام و ناشناخته است. ایشان از شاگردان معروف آیتالله شیخ عبدالکریم حائری یزدی، موسس حوزه علمیه قم و آیتالله شیخ محمدعلی شاه آبادی، استاد عرفان امام خمینی (ره) بود و افزون بر این، سالها در محضر آیتالله میرزا جواد ملکی تبریزی کسب فیض کرده بود. بهگونهای که به قول ظریفی: «هر کس او را میدید دیندار میشد.» از طرفی، میرزا عبدالعلی از شاگردان و مریدان شناخته شده شیخ مرتضی زاهد بود. دوستی عمیق و دیرینه ایشان با امام خمینی (ره) نیز از سرفصلهای مهم زندگی این عالم ربانی است که همچنان قابل مطالعه و بررسی است.
- حالا که از میرزا عبدالعلی گفتید، کمی هم از میزان تاثیرگذاری ایشان بر تربیت و تعلیم حاجآقا مجتبی تهرانی بگویید.
برای اینکه دِینی به گردن من نباشد، باید بگویم که نخستین معلم و آموزگار حاجآقا مجتبی تهرانی مادر بزرگوارشان خانم طاهره دانایی، دختر آیتالله حاج شیخ روحالله دانایی قزوینی بود. بانو دانایی، زنی باسواد و مکتب دیده بود که حتی به امورات فقهی تسلط داشت و با میرزا عبدالعلی بحث فقهی میکرد. طاهرهخانم با قرآن و مفاتیح انس داشت و به شعر هم علاقهمند بود. در کنار آموزش قرآن به بچهها شعر هم یاد میداد. یعنی آنها را از شیر گرفته و به شعر سپرده بود. جالب است بدانید که جلال آل احمد خواهرزاده خانم طاهره دانایی است.
- از نقش میرزا و تاثیرگذاری ایشان نیز بفرمایید.
شیوه تربیت میرزا، زبانی نبود. میرزا با «عمل» تربیت میکرد. شیوه زیست و نوع سلوک میرزا به تنهایی برای آقا مجتبی و آقا مرتضی (برادر بزرگترش) آموزنده و سازنده بود. مهمتر از همه، نحوه برخورد و معاشرت میرزا با علما به ویژه شیخ مرتضی زاهد و سید عبدالکریم پینهدوز خود درسآموز بود. در وصف شیخ مرتضی زاهد همین یک جمله بس که میرزا عبدالعلی گفته: «درست است که شیخ مرتضی زاهد مسئلههایش را به من رجوع میکند، اما او مسائل شرعی را از من یاد میگیرد و من ترک هوای نفس را از ایشان یاد میگیرم. او مجتهد ترک هواست. او استاد من در تزکیه و ترک هوای نفس است.»
- شما در فرازی از کتاب شمع محفل به این موضوع اشاره کردهاید که میرزا عبدالعلی تهرانی حتی الفبای سیاست را هم به حاجآقا مجتبی تهرانی آموختند.
بله. حاجآقا مجتبی تهرانی خیلی جوان بود و تازه معمم شده بود که میرزا عبدالعلی ایشان را به عنوان نماینده خود به فرودگاه مهرآباد فرستاد تا در مراسم بازگشت آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی از تبعید لبنان حضور داشته باشد. این نخستین و رسمیترین حضور آقا مجتبی در عرصه سیاست است.
- شما بارها از وجوه علمی و ادبی حاجآقا مجتبی سخن گفتهاید. این ویژگیها را با چه کیفیتی در ایشان پیدا کردهاید؟ مانند هر روحانی دیگری که کسب علم میکرده و یا اینکه قضیه جور دیگری بوده است؟
حاج آقا مجتبی تهرانی بخت و اقبال بلندی داشت؛ چرا که نخست در خانه عالمی عامل و زاهد رشد کرد و قد کشید و بعد از طی مقدمات در مدرسه حاج ابوالفتح تهران، در مشهد به محضر آیتالله میرزا سید احمد مدرس یزدی راه یافت که به واسطه احاطه عمیقش به علوم اسلامی «نهنگ العلماء» لقب گرفته بود. سید جلال عالمی وارسته، فاضلی برومند و شاعری توانا بود. آقامجتبی تهرانی در مَدرسِ چنین عالمی رشد کرد و بعد به محضر استاد محمدتقی ادیب نیشابوری راه یافت. بدون شک راهیابی ایشان به حلقه اصحابِ نیشابوری، نقطه عطف زندگی حاجآقا مجتبی به شمار میرود. به قول دکتر محسن اسماعیلی، «مرحوم ادیب، استاد استادان بود». همین باعث شد که ادبیات حاجآقا مجتبی خیلی غنی باشد و اینها در استنباطشان از آیات و روایات و آشناییشان با تاریخ عرب اثر بگذارد.»
- یکی از ویژگیها و مشخصههای حاجآقا مجتبی علاقه بسیار زیاد ایشان به امام خمینی (ره) بود. مختصری در این خصوص توضیح بفرمایید.
ارتباط حاجآقا مجتبی تهرانی با امام خمینی (ره) نیاز به تامل و توجه بیشتری دارد. حاجآقا مجتبی پیش از آنکه به توصیه و تاکید پدرشان میرزا عبدالعلی در پای درس حاج آقا روحالله بنشیند، با ایشان آشنا بود. پیشتر گفتم که دوستی دیرینه میرزا عبدالعلی با حاجآقا روحالله به قدری عمیق بود که به رابطه خانوادگی بین این دو انجامید و در نهایت به دوستی عمیق حاجآقا مجتبی با سیدمصطفی خمینی منجر شد. حاجآقا مجتبی هم با استفاده از این رابطه دیرین، به محضر حاجآقا روحالله خمینی راه یافت و رفته رفته به میزان علاقه و ارادتش نسبت به آیتالله خمینی افزوده شد.
- شما سبب این علاقه را چه میدانید؟ سطح علمی امام؟ اخلاق امام؟ مبارزه سیاسی امام؟
به نظر من آیتالله خمینی (ره) گوهری بود که حاجآقا مجتبی ایشان را ربود و هر چه میتوانست از وجود ایشان استفاده کرد. حاجآقا مجتبی، امام خمینی (ره) را علماً و عملاً یک مجتهد جامعالشرایط میدانست. برای همین در همه مراحل زندگیاش این مرد بزرگ را یاری کرد. بارها میفرمود: «من هر چه دارم از امام دارم». جالب است بدانید که حاجآقا مجتبی و برادرشان آقامرتضی تهرانی برای مرجعیت حضرت امام، سنگ تمام گذاشتند. آنقدر که با پول شخصی خود رساله عملیه امام را چاپ کردند. حتی باعث و بانی چاپ کتاب تحریرالوسیله حضرت امام در نجف هم حا جآقا مجتبی بود.
- با وجود ارادت و علاقه بسیار زیاد ایشان به امام، اما بعد از انقلاب ایشان هیچ مسئولیتی نپذیرفتند. دلیل اصلی این قضیه را چه میدانید؟
به نظر من، حاجآقا مجتبی نزدیکترین فرد به حضرت امام و در عین حال، دورترین فرد نسبت به ایشان بود. با این وصف، بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، علیرغم اینکه ایشان توانایی و شایستگی تصدی پستها و مناصب بسیار مهمی را داشتند اما به هیچ وجه نخواست از قِبَلِ امام خمینی (ره) برای خودش کسب حیثیتی بکند. می گفت: «آن زمانی که باید خودم استفاده معنویام را کردهام اما در ارتباط با مسائل دنیوی ابداً.»
یعنی ایشان هیچ وقت پستی یا مسئولیتی را نپذیرفتند؟
حاجآقا مجتبی بارها اعلام کرده بود که از قبول هرگونه پست و منصبی معذور است، اما بعد از شهادت دکتر بهشتی یک بار دیگر نام ایشان برای تصدی بعضی از پستهای مهم و حساس کشور مطرح شد. به عبارتی مناصب مختلف قضایی از جمله ریاست دیوان عالی کشور تا مناصب دیگر. وقتی اصرارها برای پذیرش این قبیل مسئولیت جدیتر شد، خدمت امام خمینی (ره) رفت و گفت: «اگر امرتان ارشادی است، بگذارید من به کارم برسم اما اگر امرتان مولوی است. این یک بحث دیگری است.» امام در پاسخ گفت: «نه، من برای خودت میگویم. اگر شما قبول کنید چه کسی بهتر از شما» حاجآقا گفت: «اگر اجازه میدهید، بگذارید من به کارهای طلبگیام برسم. به درس و بحثم و ارتباط با جوانها برسم و فکر میکنم که اینها مؤثر است.»
یعنی ایشان بحث تربیت و تعلیم جوانان و به تعبیری بحث اخلاق را بر ورود با عالم سیاست ترجیح دادند؟
حاجآقا مجتبی پیش از آنکه به فکر قبول ریاست باشد، بیشتر در اندیشه قبول مسئولیت بزرگتر و مهمتری بود که سالها برای آن زحمت کشیده و جنگیده بود. معتقد بود «نظام اسلامی که برپا میشود برپا شدنش یک حرف است، اما حفظش بالاتر از خودش است. اگر نخواهیم حفظ کنیم، دیگر چه چیز میخواهیم. باید مهرهای باشد که از نظر اعتقادی از نظر عملی از نظر رفتاری ساخته شده باشد. من بر خودم واجب میدیدم که بتوانم نیرو بپرورانم و شاگرد تربیت کنم. کار طلبگیام را بکنم و بتوانم جوانان خوبی را درست بکنم. بتوانم اینها را ارشاد و راهنمایی بکنم؛ بتوانم افراد سالم تحویل این نظام بدهم که بتوانند این نظام را خوب بگردانند.»
شما در کتاب، خاطرات بسیاری درباره مبارزه سیاسی حاجآقا مجتبی تهرانی در سالهای پیش از انقلاب ذکر کردهاید؛ درحالی که این بخش از زندگی ایشان ناشناخته است. دلیل مهجور بودن این بخش از زندگی ایشان را چه میدانید؟
حاجآقا مجتبی تهرانی و برادر بزرگشان آیتالله مرتضی تهرانی از پیشگامان و پیشتازان مبارزه با رژیم گذشته هستند که تاکنون آنچنان که باید به این مهم پرداخته نشده است. دراین میان، حاجآقا مجتبی بیشتر گمنام و ناشناخته مانده و دلیل آن این است که حاجآقا مجتبی به شدت شهرتگریز بود و شهرتطلبی را از رذائل اخلاقی میدانست. تا آخرین لحظه زندگی بابرکت خود هم حاضر نشد کلمهای از مجاهدتها و مبارزه های دشوار خود در پیش از انقلاب بگوید. متاسفانه بعد از رحلت ایشان نیز در این خصوص مطالعه و پژوهش خاصی صورت نگرفته است. به نظرمن، اگر تاریخ انقلاب اسلامی را به مثابه یک پازل فرض کنیم، بدون توجه به نقش و جایگاه حاجآقا مجتبی تهرانی این پازل قطعاً ناقص و نارسا خواهد بود.
هنگام نوشتن این کتاب با چه خصوصیتی از ایشان برخورد کردید که اصلاً انتظار نداشتید و برایتان بسیار جالب بود؟
در میان ویژگیها و خصوصیات اخلاقی حاجآقا مجتبی تهرانی چیزی که برای من جالب و خارج از حد انتظار بود، عشق و علاقه عجیب ایشان به همسر بزرگوارشان خانم فاطمه سبطالشیخ است. حاجآقا میفرمود: «من اگر از هیچ چیزی در این دنیا شانس نیاورده باشم، از همسر شانس آوردم. همسرم از دنیا چشم پوشید و با من همراهی کرد.» به تعبیری، خانم سبط الشیخ برای خاطر «دین»، از «دنیا» دست شست و سالها حاجآقا را همراهی کرد.
نظر شما